ادعای تازه یک اصلاح طلب...
من تا فتح خرمشهر حضور داشتم. آنجا مجروح شدم و برگشتم. با توجه به جراحتی هم که داشتم، بعد از آن به دنبال درسم رفتم.
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ محمدرضا خاتمی، نایب رئیس مجلس ششم و از چهره های فعال در فتنه 88 در گفتگویی به بهانه هفته دفاع مقدس نکات جالبی را بر زبان آورده که در نوع خود بکر و تازه است. برای نمونه خاتمی در ادعای فوق العاده بامزه ای مدعی شده است: «بسیاری از فرماندهان گردانها و تیپهایی که داشتیم، همه نیروهای چپ بودند که شهید شدند» و اصلاح طلبان برای پرهیز از «ریا» به بیان این مسائل ورود نمی کنند. وی همچنین با ادعای انکه در آن زمان سپاه کلا «چپ» بود، گفته است: «کلا انقلابیون ایران از بالا تا پایین، متأثر از افکار سوسیالیسم بودند».
تلاش برای مصادره شهدای مدافع انقلاب اسلامی به نفع جناحی که امروز رفتارشان مورد تائید اسرائیل و آمریکا است و خط مقدم دشمن برای مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی نام گرفته اند در نوع خود جفای دیگری به خون شهید و خانواده شهداست. شهدایی که به کرات در وصیت نامه هایشان مبانی اعتقادی خود را به صراحت عنوان کرده و تعلق خاطرشان به ولایت فقیه و آرمان های انقلاب اسلامی اعلام کردند. توهین بزرگ تر آن است که خاتمی انقلابیون پیرو امام و متاثیر از آثار اندیشمندانی نظیر شهید مطهری را چپ و متاثر از سوسیالیسم نامیده است. عدم ورود اصلاح طلبان به مسائل دفاع مقدس برای پرهیز از ریا نیست بلکه نشان دهنده دست خالی انهاست. باید پرسید آیا تریبون داران این جریان جسارت خواندن وصیت نامه یک از این شهدا را در جمع خود دارند؟ سوال دیگر انکه در بین شهدای مدافع حرم که مربوط به همین سال های هستند چند عنصر حامی تفکرات سیاسی اصلاح طلبانی همچون محمدرضا خاتمی وجود دارد؟ بماند که بسیاری از شهدای مدافع حرم جزو مدافعان حریم ولایت و انقلاب در برخورد با فتنه گران 88 به محوریت اصلاح طلبان بودند.
شایان ذکر است برخی اصلاح طلبان از محمدرضا خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب تمام عیار برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نام می برند که به اذعان خودشان قطعا ردصلاحیت خواهد شد. روز گذشته هم روزنامه اعتماد در واکنش به گفتگوی روز گذشته شرق با خاتمی که بخش های مهم آن را در همین مطلب خواهید خواند نوشته است: « اگر به مجموعه مصاحبه نگاه كنيم، بيان جريانشناسي سياسي در دوران جنگ است و شايد اولين تريبون نسبتا انتخاباتي رضا خاتمي كه از دوران جنگ شروع شده و احتمالا ادامه پيدا خواهد كرد».
بنابراین گزارش، بخش های مهم اظهرات خاتمی را در ادامه خواهید خواند:
*من تا فتح خرمشهر حضور داشتم. آنجا مجروح شدم و برگشتم. با توجه به جراحتی هم که داشتم، بعد از آن به دنبال درسم رفتم.
*آن زمان، سپاه کلا چپ بود. شاید چپ آن زمان با چپ الان مقداری متفاوت باشد. این نکته را هم بگویم که کلا انقلابیون ایران از بالا تا پایین، متأثر از افکار سوسیالیسم بودند. مبارزه با امپریالیسم و عدالت بهمعنای سوسیالیستی خاص کلمه از نشانههای آن بود. اگر به آن دوره نگاه کنید، مصادرهها و کارهای به اصطلاح ضدسرمایهداری طبق همین روال و تحلیلها انجام میشد. در میان نفرات مسئول هم از بالا تا پایین تحت تأثیر همین افکار سوسیالیستگونه بودند. طبعا سپاه هم از این شرایط متأثر بود. همه سپاه تقریبا اینطور بود.
*وقتی انقلاب شد، کسانی که سپاه را ساختند، همه نیروهای سیاسی بودند. بهتدریج آمدند، وقت گذاشتند، همت کردند، یاد گرفتند و تجربه آموختند. در حقیقت هیچکدام به دانشگاه فرماندهی و ستاد نرفته بودند. هیچکدام از چنین مسائلی اطلاع نداشتند. همه آنها بهصورت تجربی با این مسائل آشنا شدند. انتخاب فرمانده کل هم بر اساس خرد جمعی بود و به نوعی در انتخاب فرمانده سپاه برخلاف ارتش نظر همه فرماندهان و ردههای میانی لحاظ میشد.
*فرماندهان بزرگ جبهههای ما در زمان جنگ چه کسانی بودند؟ به بعد از جنگ کاری ندارم. آن زمان باکریها بودند، همت بود، خرازی بود. همه اینها را کمابیش میشناختیم. آنها بچههای ناب انقلاب و طرفدار امام بودند. اگر سوگیری سیاسی آنها را در نظر بگیریم، خیلی از آنها سوگیری چپ داشتند. مثلا ارتباطات آقای خرازی در اصفهان را ببینید. ارتباطات شهید باکری، همت و متوسلیان را ببینید. ارتباطات شهید بروجردی را ببینید. اصلا به این معنا نبود که سوگیری سیاسی دارند. آن زمان واقعا راست و چپی وجود نداشت. اینها که میگویم مربوط به نیمه اول جنگ است. این در درون سپاه بود، در درون دولت را هم ببینید. آقای بهزاد نبوی، مسئول کل تأمین لجستیک جنگ بود. ایشان هم مجاهدین انقلاب این طرف بود. ویژگی امام در آن زمان این بود که همه را نگه میداشت. امکان نداشت امام اجازه دهد یک جناح، جناح دیگر را حذف کند. دست مسئولان را در انتخاب همکاران خود باز میگذاشت اما اجازه حذف نمیداد. مثلا در جریان انتخابات مجلس در تهران، آیتالله یزدی رأی نیاورد. امام او را در شورای نگهبان گذاشت. مثلا برخوردی که همزمان با آقای ناطق نوری و عبدالله نوری داشت را ببینید. بههرحال جناحبندیهای سیاسی درون حکومت، خیلی زیاد بود اما اینها باعث نمیشد امام اجازه دهد یک جناح، جناح دیگر را حذف کند. آقای نوری تا مدتهای مدید، نماینده امام در سپاه بود. بههرحال او از یک جناح بود و خیلیهای دیگر از یک جناح دیگر. تعادل همیشه وجود داشت.
*تفاوت دو جناح درباره جنگ از این تحلیل ایجاد میشود که عدهای، جنگ را حادثهای در مقطعی از زمان میبینند که باید تمام شود. یعنی بنای زندگی بر جنگ نیست. بنای زندگی بر صلح، آشتی و آرامش است. بنابراین اینها جنگ را مقطعی از تاریخ میدانند که الان باید خوانش تاریخی از آن داشته باشیم. از آن عبرت بگیریم تا دیگر جنگ نشود و رزمندگان را گرامی بداریم اما به نظرم عدهای هم هستند که زندگیشان در جنگ است، هم به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ منافعی که ممکن است وجود داشته باشد. بنابراین یک جنگ دائمی داریم و همیشه باید به جنگ فکر کنیم. وقتی میخواهید به جنگ فکر کنید، آن جنگ دیگر یک مقطع تاریخی نیست. یک جریان سراسری است که تا ابد ادامه خواهد داشت. امروز جنگ نظامی نداریم، اگرچه ممکن است داشته باشیم اما جنگ اقتصادی داریم، جنگ فرهنگی داریم، جنگ تبلیغاتی هم داریم. باید خودمان را برای یک جنگ نهایی آماده کنیم. من معتقدم این تفکر که همیشه در جنگ هستیم، باعث میشود کشور امکان آبادانی و رفاه را از دست بدهد.
*اگر جریان چپ یا اصلاحطلب را ارزیابی کنیم، ممکن است این افراد در ردههای فرماندهی اصلی، بهخصوص در زمان بعد از جنگ حضور نداشته باشند اما کسانی که در جنگ بودند، تعدادشان، خدماتشان، کیفیت کارشان، هیچکدام کمتر از نیروهای دیگر نبوده است. شاید اصل هم همینها بودند. بسیاری از فرماندهان گردانها و تیپهایی که داشتیم، همه نیروهای چپ بودند که شهید شدند. از طرف دیگر شاید اصلاحطلبان فکر میکنند اگر بخواهیم وارد این جریان شویم، ریاکاری است. شاید هم فکر کنند ما حق نداریم نان جنگ را به نفع خودمان بخوریم. جنگ، الان متأسفانه یک مسئله سیاسی و جناحی شده است. اگر شرایطی در کشور ایجاد میشد که جنگ یا دفاع مقدس، یک مسئله ملی میشد و نمیخواستیم از جنگ برای کوبیدن یک طرف و برآوردن گروه دیگر استفاده کنیم، موقعیت مناسبی بود که ما هم وارد آن شویم. اما الان خیلی دلیلی نمیبینم که بخواهم وارد این دعوای بیمعنا شوم که جنگ برای چه کسی یا برای کجا بوده. اینها در تاریخ ثبت شده است. الان هم میبینیم که در قالب خاطرات یا یادداشتها، افرادی که مؤثر بودند و در این زمینه کار کردهاند، واقعیتهای جنگ را بیان میکنند. مهم این است که واقعیت جنگ مشخص است. اینکه وارد این قصه شویم و ما هم جنگ را تبدیل به دعوای جناحی کنیم، به نظرم خیلی به مصلحت و به سود کشور نیست؛ یعنی نباید برای مصادره جنگ با هم جنگ کنیم.
*در جامعه خیلی نمیتوان نظرات را روشن، آشکار و شفاف بیان کرد، این وضعیت طبیعی است. این تنها درباره جنگ نیست. پنج سال دیگر یا حتی همین الان، درباره اصلاحات هم این اتفاق در حال رخدادن است. نه اینکه امکان آن اصلا وجود ندارد؛ اما امکانات محدود است و هزینههای بسیار زیادی هم دارد که بخواهید خوانش یا قرائت خودتان از تحولات کل ایران را بیان و منتقل کنید. مگر الان میتوانید حرف خود را درباره مشروطه بزنید؟ مگر میتوانید درباره شیخ فضلالله نوری یا آخوند خراسانی حرف خود را بزنید؟ مگر میشود گفت مصدق یا آیتالله کاشانی چه کسانی بودهاند؟ همه میدانیم الان دوگانگی یا چندگانگی حتی بین نیروهای دلبسته به انقلاب در این موارد در داخل کشور وجود دارد که هرکدام حوادث تاریخی را تنها به صرف اینکه چقدر به نفعشان باشد، میخواهند تفسیر و تحلیل و تبلیغ کنند. نیروهای خارج از کشور هم که قصدشان زدن این نظام و جمهوری اسلامی است. این وسط، امکانی برای نیروهای ملی و نیروهای واقعگرا وجود ندارد که عالمانه و مستند تاریخ را روایت کنند. و این یک ضعف عمده است.
تلاش برای مصادره شهدای مدافع انقلاب اسلامی به نفع جناحی که امروز رفتارشان مورد تائید اسرائیل و آمریکا است و خط مقدم دشمن برای مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی نام گرفته اند در نوع خود جفای دیگری به خون شهید و خانواده شهداست. شهدایی که به کرات در وصیت نامه هایشان مبانی اعتقادی خود را به صراحت عنوان کرده و تعلق خاطرشان به ولایت فقیه و آرمان های انقلاب اسلامی اعلام کردند. توهین بزرگ تر آن است که خاتمی انقلابیون پیرو امام و متاثیر از آثار اندیشمندانی نظیر شهید مطهری را چپ و متاثر از سوسیالیسم نامیده است. عدم ورود اصلاح طلبان به مسائل دفاع مقدس برای پرهیز از ریا نیست بلکه نشان دهنده دست خالی انهاست. باید پرسید آیا تریبون داران این جریان جسارت خواندن وصیت نامه یک از این شهدا را در جمع خود دارند؟ سوال دیگر انکه در بین شهدای مدافع حرم که مربوط به همین سال های هستند چند عنصر حامی تفکرات سیاسی اصلاح طلبانی همچون محمدرضا خاتمی وجود دارد؟ بماند که بسیاری از شهدای مدافع حرم جزو مدافعان حریم ولایت و انقلاب در برخورد با فتنه گران 88 به محوریت اصلاح طلبان بودند.
شایان ذکر است برخی اصلاح طلبان از محمدرضا خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب تمام عیار برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نام می برند که به اذعان خودشان قطعا ردصلاحیت خواهد شد. روز گذشته هم روزنامه اعتماد در واکنش به گفتگوی روز گذشته شرق با خاتمی که بخش های مهم آن را در همین مطلب خواهید خواند نوشته است: « اگر به مجموعه مصاحبه نگاه كنيم، بيان جريانشناسي سياسي در دوران جنگ است و شايد اولين تريبون نسبتا انتخاباتي رضا خاتمي كه از دوران جنگ شروع شده و احتمالا ادامه پيدا خواهد كرد».
بنابراین گزارش، بخش های مهم اظهرات خاتمی را در ادامه خواهید خواند:
*من تا فتح خرمشهر حضور داشتم. آنجا مجروح شدم و برگشتم. با توجه به جراحتی هم که داشتم، بعد از آن به دنبال درسم رفتم.
*آن زمان، سپاه کلا چپ بود. شاید چپ آن زمان با چپ الان مقداری متفاوت باشد. این نکته را هم بگویم که کلا انقلابیون ایران از بالا تا پایین، متأثر از افکار سوسیالیسم بودند. مبارزه با امپریالیسم و عدالت بهمعنای سوسیالیستی خاص کلمه از نشانههای آن بود. اگر به آن دوره نگاه کنید، مصادرهها و کارهای به اصطلاح ضدسرمایهداری طبق همین روال و تحلیلها انجام میشد. در میان نفرات مسئول هم از بالا تا پایین تحت تأثیر همین افکار سوسیالیستگونه بودند. طبعا سپاه هم از این شرایط متأثر بود. همه سپاه تقریبا اینطور بود.
*وقتی انقلاب شد، کسانی که سپاه را ساختند، همه نیروهای سیاسی بودند. بهتدریج آمدند، وقت گذاشتند، همت کردند، یاد گرفتند و تجربه آموختند. در حقیقت هیچکدام به دانشگاه فرماندهی و ستاد نرفته بودند. هیچکدام از چنین مسائلی اطلاع نداشتند. همه آنها بهصورت تجربی با این مسائل آشنا شدند. انتخاب فرمانده کل هم بر اساس خرد جمعی بود و به نوعی در انتخاب فرمانده سپاه برخلاف ارتش نظر همه فرماندهان و ردههای میانی لحاظ میشد.
*فرماندهان بزرگ جبهههای ما در زمان جنگ چه کسانی بودند؟ به بعد از جنگ کاری ندارم. آن زمان باکریها بودند، همت بود، خرازی بود. همه اینها را کمابیش میشناختیم. آنها بچههای ناب انقلاب و طرفدار امام بودند. اگر سوگیری سیاسی آنها را در نظر بگیریم، خیلی از آنها سوگیری چپ داشتند. مثلا ارتباطات آقای خرازی در اصفهان را ببینید. ارتباطات شهید باکری، همت و متوسلیان را ببینید. ارتباطات شهید بروجردی را ببینید. اصلا به این معنا نبود که سوگیری سیاسی دارند. آن زمان واقعا راست و چپی وجود نداشت. اینها که میگویم مربوط به نیمه اول جنگ است. این در درون سپاه بود، در درون دولت را هم ببینید. آقای بهزاد نبوی، مسئول کل تأمین لجستیک جنگ بود. ایشان هم مجاهدین انقلاب این طرف بود. ویژگی امام در آن زمان این بود که همه را نگه میداشت. امکان نداشت امام اجازه دهد یک جناح، جناح دیگر را حذف کند. دست مسئولان را در انتخاب همکاران خود باز میگذاشت اما اجازه حذف نمیداد. مثلا در جریان انتخابات مجلس در تهران، آیتالله یزدی رأی نیاورد. امام او را در شورای نگهبان گذاشت. مثلا برخوردی که همزمان با آقای ناطق نوری و عبدالله نوری داشت را ببینید. بههرحال جناحبندیهای سیاسی درون حکومت، خیلی زیاد بود اما اینها باعث نمیشد امام اجازه دهد یک جناح، جناح دیگر را حذف کند. آقای نوری تا مدتهای مدید، نماینده امام در سپاه بود. بههرحال او از یک جناح بود و خیلیهای دیگر از یک جناح دیگر. تعادل همیشه وجود داشت.
*تفاوت دو جناح درباره جنگ از این تحلیل ایجاد میشود که عدهای، جنگ را حادثهای در مقطعی از زمان میبینند که باید تمام شود. یعنی بنای زندگی بر جنگ نیست. بنای زندگی بر صلح، آشتی و آرامش است. بنابراین اینها جنگ را مقطعی از تاریخ میدانند که الان باید خوانش تاریخی از آن داشته باشیم. از آن عبرت بگیریم تا دیگر جنگ نشود و رزمندگان را گرامی بداریم اما به نظرم عدهای هم هستند که زندگیشان در جنگ است، هم به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ منافعی که ممکن است وجود داشته باشد. بنابراین یک جنگ دائمی داریم و همیشه باید به جنگ فکر کنیم. وقتی میخواهید به جنگ فکر کنید، آن جنگ دیگر یک مقطع تاریخی نیست. یک جریان سراسری است که تا ابد ادامه خواهد داشت. امروز جنگ نظامی نداریم، اگرچه ممکن است داشته باشیم اما جنگ اقتصادی داریم، جنگ فرهنگی داریم، جنگ تبلیغاتی هم داریم. باید خودمان را برای یک جنگ نهایی آماده کنیم. من معتقدم این تفکر که همیشه در جنگ هستیم، باعث میشود کشور امکان آبادانی و رفاه را از دست بدهد.
*اگر جریان چپ یا اصلاحطلب را ارزیابی کنیم، ممکن است این افراد در ردههای فرماندهی اصلی، بهخصوص در زمان بعد از جنگ حضور نداشته باشند اما کسانی که در جنگ بودند، تعدادشان، خدماتشان، کیفیت کارشان، هیچکدام کمتر از نیروهای دیگر نبوده است. شاید اصل هم همینها بودند. بسیاری از فرماندهان گردانها و تیپهایی که داشتیم، همه نیروهای چپ بودند که شهید شدند. از طرف دیگر شاید اصلاحطلبان فکر میکنند اگر بخواهیم وارد این جریان شویم، ریاکاری است. شاید هم فکر کنند ما حق نداریم نان جنگ را به نفع خودمان بخوریم. جنگ، الان متأسفانه یک مسئله سیاسی و جناحی شده است. اگر شرایطی در کشور ایجاد میشد که جنگ یا دفاع مقدس، یک مسئله ملی میشد و نمیخواستیم از جنگ برای کوبیدن یک طرف و برآوردن گروه دیگر استفاده کنیم، موقعیت مناسبی بود که ما هم وارد آن شویم. اما الان خیلی دلیلی نمیبینم که بخواهم وارد این دعوای بیمعنا شوم که جنگ برای چه کسی یا برای کجا بوده. اینها در تاریخ ثبت شده است. الان هم میبینیم که در قالب خاطرات یا یادداشتها، افرادی که مؤثر بودند و در این زمینه کار کردهاند، واقعیتهای جنگ را بیان میکنند. مهم این است که واقعیت جنگ مشخص است. اینکه وارد این قصه شویم و ما هم جنگ را تبدیل به دعوای جناحی کنیم، به نظرم خیلی به مصلحت و به سود کشور نیست؛ یعنی نباید برای مصادره جنگ با هم جنگ کنیم.
*در جامعه خیلی نمیتوان نظرات را روشن، آشکار و شفاف بیان کرد، این وضعیت طبیعی است. این تنها درباره جنگ نیست. پنج سال دیگر یا حتی همین الان، درباره اصلاحات هم این اتفاق در حال رخدادن است. نه اینکه امکان آن اصلا وجود ندارد؛ اما امکانات محدود است و هزینههای بسیار زیادی هم دارد که بخواهید خوانش یا قرائت خودتان از تحولات کل ایران را بیان و منتقل کنید. مگر الان میتوانید حرف خود را درباره مشروطه بزنید؟ مگر میتوانید درباره شیخ فضلالله نوری یا آخوند خراسانی حرف خود را بزنید؟ مگر میشود گفت مصدق یا آیتالله کاشانی چه کسانی بودهاند؟ همه میدانیم الان دوگانگی یا چندگانگی حتی بین نیروهای دلبسته به انقلاب در این موارد در داخل کشور وجود دارد که هرکدام حوادث تاریخی را تنها به صرف اینکه چقدر به نفعشان باشد، میخواهند تفسیر و تحلیل و تبلیغ کنند. نیروهای خارج از کشور هم که قصدشان زدن این نظام و جمهوری اسلامی است. این وسط، امکانی برای نیروهای ملی و نیروهای واقعگرا وجود ندارد که عالمانه و مستند تاریخ را روایت کنند. و این یک ضعف عمده است.