شهدای ایران shohadayeiran.com


شهدای ایران؛ صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت امدادگر جنگ، علی عچرش از روزهای اول مقاومت در خرمشهر را منتشر کرد: عراقی‌ها نمی‌دانستند در خرمشهر چه خبر است. شاید فکر می‌کردند این نیرویی که مقابلشان ایستاده چند لشکر مجهز است. در حالی که از لشکر که هیچ، از گردان و گروهانش هم خبری نبود.

وقتی از بعضی بچه ها سوال می کردم فلانی چه کاره ای؟ جواب میداد:

 من خدمه ی ژسه ام، خدمه ی ام یکم. اسلحه کم بود، یک نفر اسلحه داشت و جلو می رفت، یک نفر دیگر همراهش بود که اگر نفر اول زخمی یا شهید شد، اسلحه اش را بردارد و دفاع کند.

 ما امدادگرها هم نیروهای بدون سلاح بودیم. یک برانکارد دستمان بود و دنبال نیروها می رفتیم و با کمترین وسایل امداد به مجروحان رسیدگی می‌کردیم. یک روز همراه با نیروهای سپاه در پل نو بودم. به عراقی ها نزدیک شدیم. جنگ نامنظم بود و حساب و کتاب نداشت. به خاطر نزدیکی به عراقی‌ها بچه‌ها تیر می‌خوردند. دست تیر خورده ی یک مجروح را پانسمان کردم و  او را به همراه یک امدادگر به عقب فرستادم. خودم به همراه نیروها جلو رفتم.

 ناگهان متوجه شدم تنها هستم و هیچ کدام از نیروها اطرافم نیستند. برای اینکه در تیررس عراقی‌ها نباشم داخل یک نهر آب پریدم و در آنجا کز کردم. اسلحه نداشتم، نمی دانستم چه کار کنم. عراقی‌ها نزدیک بودند. بعد از چند روز صدای تیر کلاشینکف را تشخیص می‌دادم. نیروهای خودمان ژسه داشتند و عراقی‌ها کلاش.

 به عراقی‌ها نزدیکتر بودم. اگر در همان نهر می‌ماندم به احتمال زیاد اسیر می شدم، اگر هم از نهر بیرون می رفتم وسیله ای برای دفاع از خودم  نداشتم. دلم نمیخواست اسیر شوم. برای من مرگ بهتر از اسارت بود.

 خودم را از نهر بیرون کشیدم و به سمت عقب دویدم. تیر بود که به طرفم شلیک می شد. فقط می‌دویدم. برای نجات جانم چند برابر سرعت معمولی میدویدم. صدای یکی از نیروهای ایرانی را شنیدم گه گفت: بپر! به طرف صدا شیرجه زدم. خیس عرق شده بودم. بعد از پریدن در سنگر نفس عمیقی کشیدم و گفتم: نامردا کجا رفتین؟ می‌خواهید عقب بکشید یه خبری بدین!  شما به امدادگر احتیاج ندارید که من را جا گذاشتین؟

از لشگر که هیچ، از گردان و گروهانش هم خبری نبود!
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار