گذر از آن دوران طلایی و این دوران طاقت فرسا، نقاط مشترکی را تداعی می کند و چه بسا سالهایی که شاید یارای به دوش کشیدن روایت های این دوران نباشد. چهلمین سالگرد دفاع مقدس، ما را سر صحبت های پزشکی نشاند که ایثارگرانه در میدان های جنگ حضور داشت و به آموزش و خدمت رسانی مشغول بود.
ایرج فاضل، فوق تخصص جراحی عروق و تروما، عضو هیئت علمی و استاد پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، با این جمله آغاز می کند: جنگ هشت ساله تحمیلی اثرات عمیقی روی همه جنبه های مملکت گذاشت.
او هشت سال دفاع مقدس را نقطه عطفی در حرفه پزشکی می داند و می گوید: یکی از قسمت هایی که تحول جدی پیدا کرد، حوزه پزشکی بود، به خصوص دوره ای که مربوط به خدمت رسانی به رزمندگان می شد.
جراحان مملکت ما در شروع جنگ جراحان بسیار پیشرفته و توانایی بودند، اما هیچ گونه تجربه ای با زخم گلوله نداشتند.
خودم در تمام طول تحصیل پزشکی تنها یک فرد گلوله خورده در بیمارستان سینا دیدم، آن زمان انترن بودم.
جزئیاتی از آن روز را به خاطر می آورد: یک افسر ارتش خودکشی کرده بود، گلوله ای به سر خودش شلیک کرده بود، او را به بیمارستان آوردند، همانطور با برانکارد وسط سالن ماند تا جان خود را از دست داد.
هیچ کس اینچنین مجروحی ندیده بود!
البته من دوره جراحی را در آمریکا آموزش دیده بودم، آمریکا زخم گلوله فراوان دیده می شد و هر شب در هر اورژانسی یک یا چند زخمی گلوله می آورند و این مسئله عادی بود.
رشته کلامش را به خاطرات جنگ می بافد: مشکل بعد این بود که فاصله زمانی زیادی طول می کشید تا مجروحین را به بیمارستانی که عمل جراحی در آن انجام می شد، برسانند. مثلا اگر یک رگ پای رزمنده ای قطع می شد این زمان بیش از آن بود که بیمار بتواند تحمل کند و قتی به بیمارستان می رسید دیگر ترمیم رگ فایده ای نداشت و مجبور بودیم اندام را قطع کنیم.
آهی کشید، گویی خود را در آن زمان تصور می کرد، تمام لحظه ها را با جزئیات از نظر می گذراند: این مشکلات جدی در آغاز جنگ وجود داشت.
حرکت اساسی به کمک طب رزمی سپاه و ارتش به این ترتیب عملی شد که برعکس معمول جنگ های دنیا پیش از آن زمان که یک اورژانس در ۲۰ کیلومتری خط آتش و یک بیمارستان در ۱۵۰ کیلومتری خط آتش بود و بعد بیمارستان های شهرستان ها قرار داشتند، این روال در ایران برعکس شد.
بیمارستان ها را پشت خط آتش در فاصله نزدیک، زیرزمین ساختند، به طوری که اگر بمباران می شد، امن بود.
جراحت های سنگین را در این بیمارستان ها، جراحی می کردیم، جراحت های سبک تر را هم به بیمارستان های دورتر می بردیم.
این تغییر شگفت انگیزی ایجاد کرد و فکر می کنم جان هزاران هزار مجروح را نجات داد، همین کاری که برای اولین بار در این کشور انجام شد و موفق بود.
یکی از علل موفقیتش هم همکاری گسترده و وسیع و جانفشانی گروه های پزشکی در همه رده ها بود.
در میان صحبتش نگاهش را از دوربین جدا می کند، به نظر می رسد نمی خواهد تمرکزش به هم بریزد، کلمات مهمی در انتظار جاری شدن هستند: حضرت امام(ره)...، مکثی می کند و ادامه می دهد: این شخصیت بزرگ تاریخی، به کررات به دلایل مختلف خدمت ایشان رسیدم که بیشتر با محوریت پزشکی بود.
حضرت امام شخص سالمی بودند و بدن نیرومندی داشتند و مشکلات جراحی شان جزئی بود.
یکی از مسائلی که ایشان را در یک زمانی رنج می داد، ناخن های پایشان بود، در گوشت فرور فته و مشکل زا شده بود.
در سن بالا به دلیل زخامت ناخن امری عادی است.
درمان های معمول را انجام دادیم فرمودند اثری نکرده و اذیت می کند.
گفتم پس چاره ای نداریم باید ناخن را برداریم، فرمودند بر دارید.
گفتم زمانش را تعیین کنید، گفتند همین حالا...
با خودشان در بیمارستان بقیه الله شماره ۲ قدم زدیم که نزدیک بیت بود و حاج احمد خدا بیامرز هم بودند، انگشت را بی حس کردیم و هر دو طرف ناخن های شست پا را برداشتیم و راحت شدند، در حین جراحی حتی خم به ابرو نیاوردند.
البته بعدش هم جراحی بزرگ ایشان قبل از فوتشان انجام شد که بارها در این مصاحبه ها از آن صحبت شده بود.
دلش می خواهد باز هم از میدان جنگ بگوید، از جانفشانی فرشتگان سپیدپوش در چاردیواری امن آن روزها: به یاد دارم شهید رهنمون عزیز در حال ساخت یکی از بیمارستان های پشت خط آتش بین آبادان و اهواز بود.
با سردار فتحیان برای بازدید رفتیم، یکی از مسائلی که من همیشه شکایت داشتم این بود که دوش آب در این بیمارستان ها کم بود، با توجه به اینکه غالبا جراحان در زمان جراحی سرتا پا خونی می شدند و نیاز به آب داشتند.
شهید رهنمون با خوشحالی به من خبر داد که اینجا تا دلتان بخواهد دوش ساختیم و حمام ساختیم، این عزیز با خوشرویی همه جا را به ما نشان داد و نمی دانست این مشهد خودش است که ساخته می شود.
با صدایی غمناک تر از قبل ادامه می دهد: دو هفته بعد وقتی حمله شروع شد، یک روز صبح در تاریک و روشنی صبح، در دو سوله نزدیک هم استراحت کرده بودیم، برای وضو گرفتن و نماز صبح بیرون رفتیم، همه با هم شوخی می کردیم، وقتی برگشتیم دکتر رهنمون و دو سه نفر دیگر به سوله بغل رفتند.
می دانستیم تاریک و روشن صبح و عصر یک نوبت بمباران می شد.
بعد از چند دقیقه یک موشک به سمت سوله دکتر رهنمون خورد و منفجر شد، ۴ قدمی سوله ما
من بلافاصله رفتم آنجا، رهنمون عزیز سوراخ سوراخ شده بود.
این یکی از تلخ ترین خاطرات من است.
باز هم تمایل دارد از او بگوید: دکتر رهنمون نمونه بی نظیر از جانفشانی و خلوص بود و لبخندی داشت که هیچ وقت در هیچ شرایطی صورتش را ترک نمی کرد.
از او می خواهیم در خصوص تفاوت آن دوران با شرایط بحرانی کنونی، حرف بزند: فرق می کند که دشمن مرئی باشد یا نا مرئی
وقتی دشمن مرئی است تاکتیک ها و شکل مبارزه اش را همه بلد هستند، کار آسان تر است.
با دشمن نامرئی جنگ کردن بسیار مشکل است.
ویروس کرونا یک وضعیتی در دنیا به وجود آورده که سابقه ندارد، ما اپیدمی ها و پاندمی ها در تاریخ داشتیم، اما این ویروس دنیا را از پا در آورده است و آثار آن سالهای سال خواهد ماند و تحولاتی را در دنیا به وجود می آورد که سابقه ندارد.
تمام آن هم به دلیل ویژگی های ویروس، نحوه انتقالش و میزان مرگ و میر آن و شکل مبارزه که کمی زحمت زا برای مردم است و ناچار باید رعایت شود.
در جمع بندی سخنانش نکاتی مهم را یادآور می شود: طب بدون اخلاق بی معنی است، بنابراین در طب رعایت اخلاق الزامی است، حتی اگرهیچ جای دیگر رعایت نشود؛ چون با جان و نوامیس مردم سروکار دارد.
مروت داشتن با مریض در هر شرایطی هم از اوجب واجبات است.
دوم اینکه می شود خیلی از جاهای دنیا رفت و علم آموخت و طبق توصیه شرعی، ما هم موظف هستیم حتی به چین برویم و علم را یاد بگیریم، ولی یادمان نرود که هیچ جا برای زندگی مملکت خود ما نمی شود.
ما در این کوچه باغ ها بزرگ شدیم و در این مملکت نفس کشیدیم.
آرزوی من این است که در این مملکت هم به زیر خاک بروم و تمام عمر من صرف خدمت به هموطنان شود.
هیچ چیزی شیرین تر و بازدهی بیشتری از کمک به هم میهنان ندارد، لذت دارد و امیدواریم خدا این توفیق را نصیب همه کند.