مدیر مسئل روزنامه کیهان با بیان اینکه برخی از غربگرایان اگرچه -به اجبار- شناسنامه ایرانی دارند، ولی با هویت آمریکایی در ایران پرسه میزنند!، نوشت: انگار مخالفت با ایران و انقلاب اسلامی و دفاع از دشمنان وطنشان، تنها ماموریتی است که برای آنها تعریف شده است.
شهدای ایران: حسین شریعتمداری در یادداشتی تحت عنوان از «غربگرایی» به «غربگدایی»! نوشت: روز یکشنبه، اتحادیه اروپا با صدور بیانیهای اعلام کرد که قصد دارد برای حمایت از اپوزیسیون دولت «بلاروس» دست به تحریم این کشور بزند. این تصمیم بلافاصله با مخالفت شدید مخالفان داخلی دولت بلاروس روبهرو شد که اختلافات خود با دولت این کشور را یک مسئله داخلی و درون نظام میدانستند و اتحادیه اروپا را از دخالت در امور داخلی کشورشان منع کرده بودند.
این ماجرا از کتاب «خاطرات سفیر» نوشته خانم شادمهری که در فرانسه مشغول به تحصیل بوده است نیز خواندنی است. مینویسد؛ «رانندگان اتوبوس در پاریس اعتصاب کرده بودند، من عازم دانشگاه بودم، ولی اتوبوسی کار نمیکرد، یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوتزنان از اتوبوس پیاده شد. رفتم جلو، سلام کردم و گفتم؛ «عذر میخوام. امروز اتوبوس نیست»، گفت: «نه، امروز اعتصابه». دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه، بهخصوص که داشتم متضرر میشدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم. گفتم: «ببخشید... میشه بدونم برای چی رانندهها اعتصاب کردند؟». راننده اتوبوس یه نگاه به من انداخت و گفت: «این یه موضوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره».
اگرچه جواب بیادبانهای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن میکنه وقتی مقابل یه خارجی قرار میگیره بهش حق نمیده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه».
این خاطره هم شنیدنی است، اگرچه شاید برادر وارسته و عزیزم آقای دکتر ابراهیم راستاد راضی به نقل آن نباشند!. ایشان بورسیه وزارت علوم بود و در آلمان دوره دکترای معدن را میگذراند. از مدافعان سرسخت انقلاب و در همان حال برجستهترین دانشجوی رشته تحصیلی خود بود. تا آنجا که استاد آلمانی در مراسم فارغالتحصیلی او گفته بود؛ متاسفم که نمرهای بالاتر از «A» نداریم که به ایشان بدهیم.
دانشگاه برای پایاننامه ایشان تحقیق درباره یکی از معادن کرمان را پیشنهاد کرده بود و دکتر راستاد پوزش خواسته و گفته بود نمیتوانم اطلاعات مربوط به معادن کشورم را در اختیار یک کشور دیگر قرار بدهم و...
حالا این واکنشها را در کنار خوشرقصی برخی از غربزدههای داخلی کشورمان (و نه همه آنها) قرار بدهید و با هم مقایسه کنید. چه میبینید؟!
در اینجا برخی از آنها در پوشش اصلاحات! برای مقامات آمریکایی نامه مینویسند و آنها را به تحریم بیشتر ایران تشویق میکنند و حتی تاکید میکنند که تحریمها باید «فلجکننده»! باشد تا از تحمل تدریجی آن از سوی مردم جلوگیری شود!
شاید اصلیترین علت این تفاوت یکصدوهشتاد درجهای آن باشد که اپوزیسیون در بلاروس یا هر کشور مشابه دیگر، دیدگاه و نظر و خواسته خود را مطرح میکند و مشکلات مورد اختلاف را در محدوده وطن خود میبیند، ولی در ایران ما، برخی از غربگرایان اگرچه -به اجبار- شناسنامه ایرانی دارند، ولی با هویت آمریکایی در ایران پرسه میزنند!.
این نکته نه سخن خلاف است و نه لاف گزاف! کافی است نگاهی به مواضع برخی از گروههای سیاسی داخل کشور و نشریات وابسته به آنها بیندازید و مواضع آنها را با مواضع رسماً اعلام شده دشمنان ایران مقایسه کنید.
در بسیاری از موارد و مخصوصاً آنجا که پای سیاستهای راهبردی و کلان نظام در میان است نه فقط تفاوتی در میان نمیبینید بلکه در برخی از نمونهها و در مقایسه با دشمنان بیرونی کاسههای داغتر از آش نیز هستند!
وقتی به نوشتهها و توئیتهای آنها نگاه میکنید از یکسو دو عنصر بیسوادی و کینهتوزی را با هم میبینید و از سوی دیگر شاهد مواضعی هستید که با مواضع اعلام شده ترامپ و نتانیاهو و... مو نمیزند! حتی در برخی از موارد وقتی دشمنان بیرونی درباره موضوعی تغییر موضع میدهند و کینهتوزی علیه ایران اسلامی را در مسیر دیگری دنبال میکنند، جماعت یاد شده نیز بلافاصله تغییر مسیر دشمن را در مواضع خود به کار میگیرند و با آنها هماهنگ میشوند.
انگار مخالفت با ایران و انقلاب اسلامی و دفاع از دشمنان وطنشان تنها ماموریتی است که برای آنها تعریف شده است... این جماعت را دیگر نمیتوان غربگرا دانست، آنها «از دستبوس غرب، میل به پابوس کردهاند»! و از غربگرایی به «غربگدایی» رسیدهاند!.
این ماجرا از کتاب «خاطرات سفیر» نوشته خانم شادمهری که در فرانسه مشغول به تحصیل بوده است نیز خواندنی است. مینویسد؛ «رانندگان اتوبوس در پاریس اعتصاب کرده بودند، من عازم دانشگاه بودم، ولی اتوبوسی کار نمیکرد، یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوتزنان از اتوبوس پیاده شد. رفتم جلو، سلام کردم و گفتم؛ «عذر میخوام. امروز اتوبوس نیست»، گفت: «نه، امروز اعتصابه». دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه، بهخصوص که داشتم متضرر میشدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم. گفتم: «ببخشید... میشه بدونم برای چی رانندهها اعتصاب کردند؟». راننده اتوبوس یه نگاه به من انداخت و گفت: «این یه موضوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره».
اگرچه جواب بیادبانهای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن میکنه وقتی مقابل یه خارجی قرار میگیره بهش حق نمیده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه».
این خاطره هم شنیدنی است، اگرچه شاید برادر وارسته و عزیزم آقای دکتر ابراهیم راستاد راضی به نقل آن نباشند!. ایشان بورسیه وزارت علوم بود و در آلمان دوره دکترای معدن را میگذراند. از مدافعان سرسخت انقلاب و در همان حال برجستهترین دانشجوی رشته تحصیلی خود بود. تا آنجا که استاد آلمانی در مراسم فارغالتحصیلی او گفته بود؛ متاسفم که نمرهای بالاتر از «A» نداریم که به ایشان بدهیم.
دانشگاه برای پایاننامه ایشان تحقیق درباره یکی از معادن کرمان را پیشنهاد کرده بود و دکتر راستاد پوزش خواسته و گفته بود نمیتوانم اطلاعات مربوط به معادن کشورم را در اختیار یک کشور دیگر قرار بدهم و...
حالا این واکنشها را در کنار خوشرقصی برخی از غربزدههای داخلی کشورمان (و نه همه آنها) قرار بدهید و با هم مقایسه کنید. چه میبینید؟!
در اینجا برخی از آنها در پوشش اصلاحات! برای مقامات آمریکایی نامه مینویسند و آنها را به تحریم بیشتر ایران تشویق میکنند و حتی تاکید میکنند که تحریمها باید «فلجکننده»! باشد تا از تحمل تدریجی آن از سوی مردم جلوگیری شود!
شاید اصلیترین علت این تفاوت یکصدوهشتاد درجهای آن باشد که اپوزیسیون در بلاروس یا هر کشور مشابه دیگر، دیدگاه و نظر و خواسته خود را مطرح میکند و مشکلات مورد اختلاف را در محدوده وطن خود میبیند، ولی در ایران ما، برخی از غربگرایان اگرچه -به اجبار- شناسنامه ایرانی دارند، ولی با هویت آمریکایی در ایران پرسه میزنند!.
این نکته نه سخن خلاف است و نه لاف گزاف! کافی است نگاهی به مواضع برخی از گروههای سیاسی داخل کشور و نشریات وابسته به آنها بیندازید و مواضع آنها را با مواضع رسماً اعلام شده دشمنان ایران مقایسه کنید.
در بسیاری از موارد و مخصوصاً آنجا که پای سیاستهای راهبردی و کلان نظام در میان است نه فقط تفاوتی در میان نمیبینید بلکه در برخی از نمونهها و در مقایسه با دشمنان بیرونی کاسههای داغتر از آش نیز هستند!
وقتی به نوشتهها و توئیتهای آنها نگاه میکنید از یکسو دو عنصر بیسوادی و کینهتوزی را با هم میبینید و از سوی دیگر شاهد مواضعی هستید که با مواضع اعلام شده ترامپ و نتانیاهو و... مو نمیزند! حتی در برخی از موارد وقتی دشمنان بیرونی درباره موضوعی تغییر موضع میدهند و کینهتوزی علیه ایران اسلامی را در مسیر دیگری دنبال میکنند، جماعت یاد شده نیز بلافاصله تغییر مسیر دشمن را در مواضع خود به کار میگیرند و با آنها هماهنگ میشوند.
انگار مخالفت با ایران و انقلاب اسلامی و دفاع از دشمنان وطنشان تنها ماموریتی است که برای آنها تعریف شده است... این جماعت را دیگر نمیتوان غربگرا دانست، آنها «از دستبوس غرب، میل به پابوس کردهاند»! و از غربگرایی به «غربگدایی» رسیدهاند!.