احمد شاکری با انتقاد از هفتمین جشنواره «هنر آسمانی» گفت: مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب، بغرنجتر از موضوعات مشابه و جریانهای همانند در ادبیات داستانی کشور است.
شهدای ایران: هفتمین جشنواره چند روز پیش «هنر آسمانی» برگزیدگان خود را شناخت. این برنامه با حضور آیت الله اعرافی مدیر حوزههای علمیه و جمعی از فضلای حوزه علمیه و هنرمندان حوزوی برگزار شد.
بر اساس این گزارش، احمد شاکری از نویسندگان کشورمان در راستای برگزاری این جشنواره یادداشتی را در اختیار خبرگزاری فارس قرارداده است که در ادامه میخوانید.
برگزاری جشنوارههای هنری از سوی حوزههای علمیه باید نوید بخش و امیدوار کننده باشد. چرا امیدوار کننده نباشد؟ در حالی که حوزههای علمیه کانون معارف وحیانی و میراث دار صدها سال فقاهت، تزهد، میدان داری در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بودهاند. حوزهها محور تولید و تبلیغ و تبئین تئوری انقلاب اسلامی بودهاند. حوزه علمیه مرجع و ملجأ جویندگان راه حق و فرو غلتیدگان در شبهات دوره آخر الزمان هستند. بنابر این حق این است که برآوردن سخنی از دهان دین در قالب هنر، بیش و پیش از هر کسی درخور شأن حوزههای علمیه و فضلای آن است.
با پیروزی انقلاب اسلامی و ضرورت بکارگیری هنر و همراهی آن با معارف، مبانی، ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی و خانه تکانی بسیاری از رشتههای هنری از جمله مهمترین رشتههای وارداتی چون سینما و داستان، این احساس نیاز به نحو فزایندهای قوت یافت که چه سنخی از هنرمندان قادرند مسیر طولانی دست یابی به هنر تراز انقلاب اسلامی را کوتاه کنند. ادبیات داستانی و سینما هر دو قالبهای وارداتی و ترجمهای بودند که در طول دهها سال پس از ورود به ایران همچنان در حوزه نظر و عمل تحت سیطره جریانهای چپ مارکیست و لیبرال غرب گرا قرار داشتند.
این ذهنیت در مجامع انقلابی قوت گرفت که برون کشیدن آوای خوش آهنگ انقلاب و کلام آسمانی آن از دهانهایی که برای دهها سال برای تحقیر و تکذیب و تمسخر ارزشهای دینی کمر همت بسته بودند ناممکن است.
اگر رکن «هنرمند» در تولید هنر تعیین کننده باشد. بنابر این هنر دینی و هنر انقلابی باید از مصدر اعتقاد و التزام به ایمان و پایبندی و علاقه به انقلاب اسلامی صادر شود.
دو پیشنهاد اساسی که در طول قریب به چهار دهه، مجرای سیاست گذاریها، برنامهریزیها و تشکیل ساختارهای آموزشی و اجرایی متعدد شدند، آموزش و تربیت دینی هنرمندان و تعلیم و آموزش هنری دینداران بود.
به نظر میرسید مسیر میان بر در روش دوم، پرورش هنری کسانی باشد که با متن و بطن معارف دینی عجین شده و با آموزههای آن خو گرفتهاند. این طیف کسانی جز دانش آموختگان علوم حوزوی نبودند. بر همین اساس بود که از دهه ۶۰، ایده آموزش هنری- به صورت خاص داستانی- طلاب علوم دینی قوت گرفت.
اما اکنون و پس از گذشت سالها، وضعیت ادبیات داستانی قم و به صورت خاص دانش آموختههای حوزه علمیه مطلوب نیست و صداهایی از مجامع داستانی طلاب قم و بلکه برخی شهرهای دیگر شنیده میشود که با آنچه بانیان این بنا ان را قصد کرده بودند بسیار متفاوت است. گرچه در میان فضلای جوان و برخی پیشکسوتان حوزوی میتوان نامهای تاثیر گذاری را برگزید که در هنر و بخصوص ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نوآور، تاثیرگذار و مومن و متعهد به ارزشهای انقلابی بودهاند. اما وضعیتی که طیف موثری از داستان نویسان طلبه همسو با جریان داستان نویس شبه روشنفکر رقم زدهاند، خطیر، پیچیده، بغرنج، تا حدودی ناشناخته و خطرناک برای آینده ادبیات داستانی کشور است که کمتر کسی بدان اهمیت داده، از چند و چون آن با خبر بوده یا در صدد تغییر و اصلاح آن برآمده است.
مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب، بغرنج تر از موضوعات مشابه و جریانهای همانند در ادبیات داستانی کشور است.
نخست بدان دلیل که کمتر دیده شده و رصد میشوند. در حالی که بوده و هستند. دوم آنکه این جریان با انتساب خود به بدنه فاضل، موجه و معتمد حوزههای علمیه و در بی خبری و بی اطلاعی مدیرانی که از چهرهها و شخصیتهای عالی علمی و اخلاقی و انقلابی حوزههای علمیهاند، حاشیه امن و اعتبار کاذبی کسب کرده است. فقدان جریان نقد ادبی قوی متعهد به ارزشهای انقلاب، بی تفاوتی طیفی از نویسندگان انقلاب، بی توجهی مدیران کلان ادبی به مقوله نقد و عدم برنامه ریزی منسجم برای رصد جریانهای جاری ادبیات داستانی کشور در بی موضعی کلی جریان ادبیات انقلاب نسبت به چنین مجامعی تاثیری بسزا داشته است. سوم آنکه این شبکه خود را نه در جایگاه انقلابی که بالاتر، مصدر و مفسر معارف دینی و انقلابی معرفی میکند و این لایه نفاق، جنبههای پنهان تخطی از ارزشها و انحرافات فکری و هنری را بیش از پیش مخفی خواهد کرد.
چهارم آنکه، این جریان و بخصوص چهرههای نام آشنای آن که از دانش آموختگان بعضاً سطوح عالی علوم حوزوی هستند، قرائت شبه دینی از مبانی شبه روشنفکری ارائه کرده و مدعای خود را با تفاسیر غلط و مبانی شبه علمی از میان آیات و روایات و بعضا مضامین فلسفی و عرفانی همراه میسازند. به نحوی که پاسخ گویی به شبهات وارداتی این گروه، جزو معضلات جدی حال و آینده بر سر راه جریان متعهد به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس خواهد بود.
چرایی عدم تحقق برخی اهداف پیش بینی شده در ایده آموزش داستان به طلاب علوم دینی معلول علل متعددی است که مجال کنونی برای بیان آن بسیار مضیق است. اما میتوان اجمالا به اهم علل این ناکامی نسبی اشاره کرد:
* عدم توجه به مبانی نظری هنر و کم کاریهای حوزههای علمیه در تبیئن زیر ساختهای فکری، فلسفی، فقهی، کلامی و معارفی ادبیات داستانی.
* کنار نهادن برخی مرز بندیها میان جریان ادبیات متعهد و جریان شبه روشنفکری و تصور خود ایمن پنداری در مواجهه با این جریان.
* مراودات بی حد و مرز با نویسندگان و منتقدان نام آشنا و بعضا گم نام جریان شبه روشنفکری و میدان داری افراد این جریان در برنامههای ادبی و داستانی محافل و مجموعههای مختلف حوزوی.
* اعطای کرسیهای آموزشی و تربیتی در حوزه ادبیات داستانی به برخی مدرسان شناسنامه دار جریان شبه روشنفکر.
* واگذاری و عدم نظارت کافی بر عملکرد مجموعههای دخیل در حوزه ادبیات داستانی و صحنه گردانی برخی چهرههای نام آشنای وابسته به جریان شبه روشنفکری در طول سالهای متمادی.
* عدم برخورداری از تئوری مشخص در راه اندازی مجموعههای ادبی و نظارت دقیق، عمیق و قاطع این مجموعهها.
مجموعه این دلایل موجب شده تا جمعی از طلاب داستاننویس حوزههای علمیه در حالی که پیش بینی میشد گرههای جریان ادبیات متعهد به انقلاب اسلامی را باز کنند، خود تبدیل به معضلی بزرگ برای جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و گرهی کور بر گرههای گذشته شوند. کسانی که در نظر و عمل تفاوتی میان آنها و جریان شبه روشنفکری نیست. همان علایق، همان سلایق و همان مبانی را دارند و مصداق «عالم متهتک» هستند. کتابهای آنها نیز به دلیل محتوای نامناسب ممیزی شده یا اجازه چاپ نمیگیرند. ناشران این طیف از میان شناخته شدهترین ناشران جریان شبه روشنفکر هستند.
کتابهایشان در جشنوارههای مسئله دار با رویکرد شبه روشنفکری نامزد شده یا برگزیده میشوند. عضو انجمنهای شناخته شده و آشنای جریان شبه روشنفکریاند. گفتهها و مبانی و موضع گیری شان همسو و هم جهت با جریان شبه روشنفکری در تضعیف باورهای دینی و تخریب ارزشهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. به شاگردیِ برجسته ترین مدرسان جریان شبه روشنفکر وابسته افتخار و مباهات میکنند و در مجموع با پیوندهای قابل احصاء به شبکه جریان شبه روشنفکری گره خوردهاند. به نحوی که در غفلت متولیان امر، شبکه آموزشی و ترویجی خود را توسعه داده و برخی قلمهای نا آشنا را نیز با خود همسو و همراه میسازند.
تردیدی در این نیست که متن حوزه و مدیران ارشد آن که از فضلای شناخته شده، متدین، انقلابی و اندیشمند هستند، با اعتماد به مدیران میانی هنری، و واسپاری مسئولیتها در حوزههای تخصصی، از جزئیات و لایههای جریانی که ظهور و بروز آن گه گاه در برنامهها و جشنوارهها و محافل داستانی حوزوی وجود دارد اطلاع ندارند. در نتیجه این بی اطلاعی، حیثیت معنوی حوزه علمیه در شبکهای از جریان نفوذ، به پای جریان ادبی ریخته میشود که اساساً با مبانی حوزوی و ارزشهای آن در تقابل است.
کوتاهترین راه این است که از متولیان امر درخواست کنیم برخی از آثار داستانی پرده در داوران جشنواره هنر آسمانی را بخوانند. قلم پرده دری که از بیان اروتیسم ابایی ندارد. یا اندیشهای که در صدد ارائه نمایشی بی منطق از اسلام است. چگونه میتواند در مسند قضاوت و داوری جشنواره هنری نهاد مقدسی چون حوزههای علمیه قرار گیرد؟