بگذارید بلافاصله پرانتز دیگری باز کنم و این را هم بگویم که درک میکنم کار نویسندهها برای گفتن و نوشتن از شهدای غیرایرانی بسیار دشوار و پر از مانع و دستانداز است.
شهدای ایران: نویسنده صفحه کتابخونه در فضای مجازی که از فعالین حوزه کتاب است در مطلبی نوشت:
تو جای همه آرزوهایم کتاب به نسبت خوبی بود. بیش از آنکه از مدافع حرم بودن بگوید، بی غل و غش از زندگی معمولی حرف میزند، از اجارهنشینی، از در به دری، کارگر فصلی و روزمزد بودن، گیر افغانیبگیرها افتادن، رد مرز شدن، با منع خروج درگیر بودن، به خاطر کارت اقامت گرفتاری کشیدن، پول نداشتن، دنبال روزی دویدن، نصفهشبی با زن و بچه سر به بیابان گذاشتن و پاسگاههای پلیس را دور زدن و… شاید این کتاب گوشهایست غمناک از معنای مهاجرِ افغانستانی بودن در کشوری به نام ایران.
هرچند معتقدم با ریزهکاریهای بیشتر، کار بسیار میتوانست عمیقتر بشود. من در این کتاب، با وجود سایهی سنگین مهاجرت روی زندگی آقانعمت، روح افغانستانی را کمابیش غایب دیدم. کلمات محلی، لهجه و لحن خاص، گمشدهی این صفحات بودند.
ای کاش بیشتر روی حال و هوای بومی داستان کار میشد. مثل جایی که میگفت افغانستانیها به کلانتری میگویند «مأموریت» و من شگفتزده میشدم از اینهمه تازگیِ بعضی کلماتِ کهنه! قصه البته بیشتر در ایران و شهرهای مختلفش میگذرد، اما حتی وقتی آقانعمت و خانوادهاش بعد از تحمل رنجهای بسیار، با دلی زخمخورده و شکسته به وطن خودشان برمیگردند، باز هم از دید من کتاب روح افغانستانی نمیگیرد. جغرافیای هرات، اصطلاحات و لهجهی محلی و حتی توصیف دقیقی از شرایط زمانی و مکانی در کار غایباند. (حالا تخفیف بدهیم! افغانستان هم نه، اما لهجهی مشهدی هم در کتاب خودی نشان نمیدهد که نمیدهد. با اینکه یکی دوجا به اشاره میگوید این خانواده به خاطر سالها زندگی در مشهد، لهجهشان هم مشهدی شده بود.)
(بگذارید بلافاصله پرانتز دیگری باز کنم و این را هم بگویم که درک میکنم کار نویسندهها برای گفتن و نوشتن از شهدای غیرایرانی بسیار دشوار و پر از مانع و دستانداز است.)
در مجموع خوشحال شدم از آشنایی با آقانعمتِ فاطمیون و ثریا خانمِ همیشههمراهش. که کاملا معمولی بودند، مثل همهی آدمهای همیشهگرفتارِ اطراف ما، و غیرمعمولی بودند، مثل بندههایی که خدا خاص دوستشان دارد.
پ.ن: طرح جلدش را بسی پسندیدیم
نویسنده: سمیه گنجی
ناشر: روایت فتح
صفحات: ۱۸۴
قیمت: ۲۳۰۰۰ تومان
تو جای همه آرزوهایم کتاب به نسبت خوبی بود. بیش از آنکه از مدافع حرم بودن بگوید، بی غل و غش از زندگی معمولی حرف میزند، از اجارهنشینی، از در به دری، کارگر فصلی و روزمزد بودن، گیر افغانیبگیرها افتادن، رد مرز شدن، با منع خروج درگیر بودن، به خاطر کارت اقامت گرفتاری کشیدن، پول نداشتن، دنبال روزی دویدن، نصفهشبی با زن و بچه سر به بیابان گذاشتن و پاسگاههای پلیس را دور زدن و… شاید این کتاب گوشهایست غمناک از معنای مهاجرِ افغانستانی بودن در کشوری به نام ایران.
هرچند معتقدم با ریزهکاریهای بیشتر، کار بسیار میتوانست عمیقتر بشود. من در این کتاب، با وجود سایهی سنگین مهاجرت روی زندگی آقانعمت، روح افغانستانی را کمابیش غایب دیدم. کلمات محلی، لهجه و لحن خاص، گمشدهی این صفحات بودند.
ای کاش بیشتر روی حال و هوای بومی داستان کار میشد. مثل جایی که میگفت افغانستانیها به کلانتری میگویند «مأموریت» و من شگفتزده میشدم از اینهمه تازگیِ بعضی کلماتِ کهنه! قصه البته بیشتر در ایران و شهرهای مختلفش میگذرد، اما حتی وقتی آقانعمت و خانوادهاش بعد از تحمل رنجهای بسیار، با دلی زخمخورده و شکسته به وطن خودشان برمیگردند، باز هم از دید من کتاب روح افغانستانی نمیگیرد. جغرافیای هرات، اصطلاحات و لهجهی محلی و حتی توصیف دقیقی از شرایط زمانی و مکانی در کار غایباند. (حالا تخفیف بدهیم! افغانستان هم نه، اما لهجهی مشهدی هم در کتاب خودی نشان نمیدهد که نمیدهد. با اینکه یکی دوجا به اشاره میگوید این خانواده به خاطر سالها زندگی در مشهد، لهجهشان هم مشهدی شده بود.)
(بگذارید بلافاصله پرانتز دیگری باز کنم و این را هم بگویم که درک میکنم کار نویسندهها برای گفتن و نوشتن از شهدای غیرایرانی بسیار دشوار و پر از مانع و دستانداز است.)
در مجموع خوشحال شدم از آشنایی با آقانعمتِ فاطمیون و ثریا خانمِ همیشههمراهش. که کاملا معمولی بودند، مثل همهی آدمهای همیشهگرفتارِ اطراف ما، و غیرمعمولی بودند، مثل بندههایی که خدا خاص دوستشان دارد.
پ.ن: طرح جلدش را بسی پسندیدیم
نویسنده: سمیه گنجی
ناشر: روایت فتح
صفحات: ۱۸۴
قیمت: ۲۳۰۰۰ تومان