کلاتهعربی مطرح کرد؛
جواد کلاته ضمن برشماری سختیهای نوشتن کتاب درباره شهدای مدافع حرم، میگوید در کتاب «ماجرای عجیب یک جشن تولد» تلاش کرده تصویری که از جنگ در سوریه ارائه میکند، بدون رتوش باشد.
شهدای ایران: کتاب «ماجرای عجیب یک جشن تولد» (روایت مستند زندگی رزمنده مدافع حرم شهید مهدی ثامنی راد) به قلم جواد کلاته عربی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب روایات مستندی از زندگی این شهید مدافع حرم را در بر میگیرد که پیکرش ۳ سال پس از شهادت به میهن بازگشت.
تا سال گذشته، مهدی ثامنیراد را شهید جاویدالاثر میخواندند اما از سال گذشته که پیکرش به کشور بازگشت و همسرش از مردم بهخاطر بدرقه باشکوه پیکر وی قدردانی کرد، این عنوان از نام او برداشته شد. با این حال، هنوز خیلی از شهدایی که همراه وی در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند، به کشور بازنگشتهاند. مهدی ثامنی راد متولد سال ۱۳۶۱ در شهر ری بود که تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده بود و در ورامین زندگی میکرد. بهگفته اقوام این شهید، او و همسرش سالها در انتظار فرزند بودند و وقتی ثامنی راد به شهادت میرسد، تنها چندماه از تولد دختر خردسالش میگذشته است.
جواد کلاته عربی محقق و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس که پیشتر، کتابهایی چون «مگر چشم تو دریاست»، «فرمانده لالهها»، «مگر چشم تو دریاست»، «مگر چشم تو دریاست» و «هیاهوی سکوت» را با رویکرد مستندنگاری از زندگی شهدای دفاع مقدس در کارنامه ثبت کرده، این بار سراغ ثبت زندگی و جنگ شهید مهدی ثامنیراد بهعنوان یکی از شهدای مدافع حرم رفته است. بههمینبهانه با او گفتگو کردیم و با توجه به دغدغههایی که او داشته و پیشتر در گفتگوی «ادبیات جنگ توسط مخاطبانش مدیریت میشود / تب خاطرهنگاری بالاست» به بخشی از آنها پرداختهایم، این بار به زاویه دیگری از دغدغههای این نویسنده در زمینه ادبیات مقاومت پرداختیم.
کلاته معتقد است پرداخت عاطفی و احساسی از سالهای دفاع مقدس و نبردهای مدافعان حرم، باعث شده نفسِ جنگ و فداکاریهای رزمندگان جنگ و مدافع حرم مغفول واقع شده و فقط به تاثیرگذاریهای اخلاقی آنها و تاثیری که روی اطرافیان داشتهاند، پرداخته شود.
او برای کار پژوهش و نوشتن کتاب مستند درباره جنگ شهدای مدافع حرم، سختیهایی برمیشمارد که مشروح سخنانش را در گفتگوی پایین میخوانیم.
گفتگو با این نویسنده در ادامه میآید:
* آقای کلاته با توجه به اینکه پیشتر درباره شهدای دفاع مقدس نوشتهاید، کار روی کتاب برای مدافعان حرم سخت است؟ اصلاً قائل به سختیداشتن این حیطه هستید؟
این سختی، بستگی به نگاه فرد دارد. وقتی بناست کتابی در قالب زندگینامه جامع کار کنم، باید به نقاطی که کمتر در دسترس است، دقت نظر ویژه داشته باشم. اما متاسفانه این نگاه کمتر در انتشاراتیهای ما وجود دارد و وقتی به نقاط دور از دسترسی مثل خاطرات میدان جنگ میرسند، کار را رها میکنند.
یکی از سختیهای کار در این زمینه، قطعاً مساله منطقه ناشناخته سوریه برای محقق، نویسنده و مخاطبان ماست و اینکه ما چگونه این مساله را روایت کنیم. شناخت و ارائه روایتهای مربوط به جنگ پارتیزانی در سوریه هم یکیدیگر از سختیهای این کار است. قطعاً اتفاقاتی در سوریه افتاده که بهدلایلی از دسترس ما خارج هستند. خب روایت این بخش از مستندات و اتفاقات تاریخی، ناشناخته و در حکمِ زمین پانخورده است. بنابراین اگر کسی بخواهد در این زمین قدم بزند، به مشکل برمیخورد.
* این مشکل را کمی تشریح کنید!
مثلاً اینکه شما بخواهید استان حلب سوریه را بشناسید، اینکه بوم و اقلیم ایت منطقه چه ویژگیهایی دارد، یا اینکه چه نیروهایی از چه کشورهایی در آن حضور دارند و جنگ نامنظم در این منطقه چه ویژگیهایی دارد که نسبت به جنگ کلاسیک، تجربه کمتری هم در آن داریم، همگی از موضوعاتی هستند که کار را مشکل میکنند. حالا از قالب کتاب بیرون بیاییم و در جهان واقع به مسائل نگاه کنیم. مثلاً میخواهیم چندروستا را از چنگ تکفیریها و داعشیها بیرون بکشیم. هرکدام از روستاها نسبتی با دیگر روستاها دارد که باعث میشود هر اتفاقی که در یکی از آنها بیافتد، کل اتفاقات یک سلسله عملیات را تحت تاثیر قرار بدهد.
مشکل دیگر این است که روایتهای گوناگون در این زمینه گاهی با هم تناقض دارند و باید آنقدر جستجو کنی تا روایت صحیح را پیدا کنی. بهنظرم کار کردن روی جنگ سوریه از هر نظر دشوار است؛ از روایتهای مربوط به استقرار و همزیستی با هم و با نیروهای کشورهای دیگر گرفته تا نقل و انتقال، تا حمله و درگیری ریز و درشت با دشمن.
شاهدیم که روایاتی که ناشران دفاع مقدس منتشر میکنند و روایتهای عاطفیای هم هستند، با اقبال روبرو هستند و همین استقبال از آنها، باعث شده خود مساله جنگ و اتفاقاتی که در میدان نبرد افتاده، در نیمه پنهان قرار بگیرند. متاسفانه این نگاه غالب احساسی و عاطفی هم در زمینه دفاع مقدس وجود دارد هم در زمینه مدافعان حرم. آن مساله امنیتی و ملاحظات ابتدایی هم که باعث دلسردی نویسندگان و ناشران شد، در ابتدا وجود داشت ولی امروز دیگر نیست. * بخشی از مشکل بودن کار، ناشی از این نمیشود که جنگ در سوریه و اصولاً مساله مدافعان حرم تا مدتها پنهان و سرّی بود؟ بیتعارف بگویم، مسائل امنیتی مانع کار و باعث سختی نیستند؟
دوستانی که جلوتر از من کار روی مدافعان حرم را شروع کردهاند _ بهویژه روی شهدای نیروی قدس سپاه_ از ابتدا با یک مقاومت از طرف راویان روبرو بودند؛ راویانی که بهقول شما بهدلایل امنیتی صحبت نمیکردند. این مساله در دورهای واقعاً وجود داشت. اما متاسفانه در ادامه، این اتفاقات باعث دلسرد شدن و اصطلاحاً بیخیالشدن نویسنده، محقق و ناشر شد. یعنی چون در دورهای، با محدودیت روبرو شدند، کار در این زمینه را کنار گذاشتند و یک خط قرمزِ همیشگی دور موضوع کشیدند. اما امروز آن مشکلات حل شده و امروزیها، مشکلات گذشتگان را درباره پرداخت به مدافعان حرم ندارند. البته منظورم محققان و پژوهشگرانی است که واقعاً جستجوگر بودند و هستند.
ما این مساله کلیِ روایت عاطفی و دوری از میدان جنگ را درباره دفاع مقدس هم داریم. یعنی شاهدیم که روایاتی که ناشران دفاع مقدس منتشر میکنند و روایتهای عاطفیای هم هستند، با اقبال روبرو هستند و همین استقبال از آنها، باعث شده خود مساله جنگ و اتفاقاتی که در میدان نبرد افتاده، در نیمه پنهان قرار بگیرند. متاسفانه این نگاه غالب احساسی و عاطفی هم در زمینه دفاع مقدس وجود دارد هم در زمینه مدافعان حرم. آن مساله امنیتی و ملاحظات ابتدایی هم که باعث دلسردی نویسندگان و ناشران شد، در ابتدا وجود داشت ولی امروز دیگر نیست. با این حال اثراتش وجود دارد.
* خب، کمی به ویژگیهای شهید مهدی ثامنیراد بپردازیم.
زندگی این شهید به چند بخش تقسیم میشود که هرکدام از این بخشها، یکویژگی خاص داشتهاند. مثلاً در نوجوانی در فعالیتهایش در مسجد و پایگاه بسیج، شور و حال عجیبی وجود داشته که در نتیجه باعث میشود به جایگاه بلندی در این دو نهاد مردمی برسد. جالب است که یکآدم بیستوچندساله تبدیل به عضو اصلی یک موسسه خیریه بشود که تمام امور را مدیریت کند. مهدی در سن کم، تبدیل به فرمانده یکی از پایگاههای مهم بسیج ورامین میشود و همانطور که گفتم عضو اصلی یک موسسه خیریه و همینطور عضو اصلی هیات امنای مسجد هم بوده است؛ مسجدی قدیمی که سابقه درخشانی در سالهای دفاع مقدس داشته و از آنجا نیرو به جبهه اعزام میشده است.
چنینویژگی و تاثیرگذاریهایی باعث میشود از اول، به مهدی به چشم یکآدم متفاوت نگاه شود و توجه همه اطرافیان به او معطوف شود. او در ادامه فعالیتهایش در مسجد، بسیج و خیریه و با توجه به اینکه جوان بیشفعالی بوده، پاسدار میشود و در دانشگاه و تیپ امنیتی هم خودش را نشان میدهد. اوج این مساله در سوریه است؛ هنگامی که مامور به عمل در منطقهای میشود که برای نیروها ناشناخته بوده است.
* داستان این ماموریت چیست؟
لشکر ۲۷ محمدرسولالله، مهرماه سال ۹۴ یکگردان به سوریه اعزام میکند.
* آن موقعها هنوز بحث مدافعان حرم کمی با تعارف مطرح میشد!
تقریباً بله. مهدی در این ماموریت فرمانده یکی از دستهها بوده است. نکته اینجاست که او در اعزام بعدی که یکماه بعد انجام میشود، تبدیل به فرمانده یک محور عملیاتی میشود. این انتصاب هم توسط سردار حاجحسین اسداللهی فرمانده لشکر عملیاتی ۲۷ انجام میشود. در جنوب استان حلب، یک محور ۱۲ کیلومتری به حاجحسین اسداللهی سپرده میشود تا در این محور پدافند کند. ایشان هم این محور را به ۳ محور ۴ تا ۵ کیلومتری تقسیم میکند و فرماندهی یکی از این محورها را به مهدی میسپارد. جزئیات این مسائل در کتاب هست و آنجا نوشتهام که مهدی چهقدر فعالیتهای عجیب و غریب داشته و خودش را چه خوب نشان میدهد.
در زمینه مدیریت نیروها هم خیلی کاربلد بوده است. در مجموع میخواهم بگویم با وجود اینکه در ابتدا، یک نیروی رزمی لشکر ۲۷ نبوده و غریبه محسوب میشده، بهعنوان فرمانده محور از طرف حاج حسین اسداللهی منصوب میشود. خلاصه اینکه هر جا بوده، تبدیل به نوک پیکان میشده است.
* آن عملیاتی که باعث شهادتش میشود، چهطور بوده؟
قرار بود یک سلسله عملیات در ۲۲ بهمن در جنوب استان حلب انجام شود تا در نتیجه، چند محور به تصرف نیروهای خودی در بیاید. این عملیات برای عمل در چند روستا طراحی شده بود. روستای هوبر یکی از این مناطق بوده که نیروهای لشکر ۲۷ در آن عمل میکنند و مهدی فرمانده یکی از تیمهای عملکننده بوده است. برای حمله به روستای هوبر، دو تیم طراحی میشود؛ تیم اصلی که به روستا بزند و تیم کوچکتر که از بالای تپه کنار روستا، به منطقه اشراف داشته باشد. مهدی فرمانده این تیم اصلی بوده است.
* واقعه شهادتش چهطور رخ میدهد؟
یکی از نیروهای سوری تحت امر مهدی، آر.پی.جیزن بوده و باید موضع یکی از تکتیراندازهای دشمن را میزده است. اما چند مرتبه میترسد و از انجام کار باز میماند. در نتیجه مهدی خودش اقدام میکند و برای این کار پا پیش میگذارد. در نتیجه در اثر اصابت گلوله تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شهید میشود.
عملیات تصرف هوبر در شرایط بد و نابرابری دنبال میشود. چون نیروهای پشتیبانی برای تکفیریها از همه مناطق اطراف سرازیر میشوند و اصلاً ورق صحنه نبرد برمیگردد. سرهنگ چنگیزی معاون حاجحسین اسداللهی از راویان این عملیات است که میگوید با شهادت مهدی احساس کردم دیگر جا برای کار نداریم و باید عقبنشینی کنیم. خیلی از نیروهای زبدهای از لشکر ۲۷ آنجا شهید میشوند. از جمله شهید رضا فرزانه فرمانده اسبق لشکر عملیاتی ۲۷ که هنوز هم پیکرش برنگشته است. در کل هوبر تبدیل به قتلگاه لشکر ۲۷ میشود. اما نکتهای که میخواهم بگویم ناظر به تاثیرگذاری شخصیت مهدی است. مهدی ساعت ۷ و نیم صبح شهید میشود و خیلی از نیروهای بزرگ و تاثیرگذار بعد از او شهید میشوند. اما سرهنگ چنگیزی در روایت خود میگوید وقتی مهدی افتاد، احساس کردم این عملیات به نتیجه نمیرسد. خیلیها در هوبر باقی ماندند.
بعد از این اتفاقاتی که گفتم، صحبت تبادل پیکرها پیش میآید و خیلی هم زود مطرح میشود اما به نتیجه نمیرسد. بههمینخاطر حتی خبر شهادت نیروها را با قطعیت ندادند تا پیکرها پیدا شوند. این میان فقط خبر شهادت اصغر فلاحپیشه آمد. * یعنی بهخاطر عقبنشینی پیکرهای شهدا آنجا جا میماند؟ در دست داعش؟
بله. غیر از تقی ارغوانی که به عقب برش گرداندند، همه پیکرها باقی میمانند و بهتدریج پیدا میشوند.
* خب داعش هیچ بهرهبرداری تبلیغاتی و رسانهای از این مساله نکرد؟ مثل کاری که با محسن حججی کردند؟
دقیقاً! عملیات هوبر، عملیاتی بود که وقتی به روستا زدند و بچههای ما را شهید کردند، خیلی فیلم و عکس گرفتند. عکس شهید مهدی ثامنیراد، برای اولینبار توسط تکفیریها منتشر شد.
* خب داعشیها، هیچکدام از شهدا را مثله نکردند؟ طبق عادت زشت و منفورشان!
بچههای لشکر ۲۷ را نه ولی از نیروهای سوری، شهیدی بود به اسم محمود طبق که او را مثله کرده و سوزاندند. نیروهایی که آنجا بودند، یکگروه از تکفیریها بودند که کارشان همین مثلهکردن و اعمال منزجرکننده است. اتفاقاً پیکرهای شهدا را هم برای یکشب تله کرده بودند.
* هیچ بحثی درباره تبادل پیکرها نشد؟
بعد از این اتفاقاتی که گفتم، صحبت تبادل پیکرها پیش میآید و خیلی هم زود مطرح میشود اما به نتیجه نمیرسد. بههمینخاطر حتی خبر شهادت نیروها را با قطعیت ندادند تا پیکرها پیدا شوند. این میان فقط خبر شهادت اصغر فلاحپیشه آمد.
* چرا؟
چون سرش را جدا کردند و عکسش را منتشر کردند. ۳ سال پس از عملیات هوبر بود که پیکر مهدی ثامنیراد پیدا شد و آمد. اما پیکر حاجرضای فرزانه هنوز پیدا نشده است.
* خب، در پایان بحث، صحبت یا حرفی از کتاب باقی مانده که بخواهید بگویید؟
سعی کلیام در این کتاب این بود که کاری جامع ارائه کنم و حواسم، خیلی به اتفاقات سوریه و جنگ در این کشور باشد. یکی از مسائل مهم در این کتاب، استفادهام از نقشههای مختلف است. من موفق شدم از نقشههای پهپادی روستای هوبر استفاده کنم و همه مناطق را روی نقشه برای مخاطب کتاب، جانمایی کنم. در نتیجه کلی از نقشهها و مستنداتی که دیدم، سعی کردم تقریباً سوریه را بدون رتوش و ملاحظات امنیتی بنویسم.
تا سال گذشته، مهدی ثامنیراد را شهید جاویدالاثر میخواندند اما از سال گذشته که پیکرش به کشور بازگشت و همسرش از مردم بهخاطر بدرقه باشکوه پیکر وی قدردانی کرد، این عنوان از نام او برداشته شد. با این حال، هنوز خیلی از شهدایی که همراه وی در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند، به کشور بازنگشتهاند. مهدی ثامنی راد متولد سال ۱۳۶۱ در شهر ری بود که تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده بود و در ورامین زندگی میکرد. بهگفته اقوام این شهید، او و همسرش سالها در انتظار فرزند بودند و وقتی ثامنی راد به شهادت میرسد، تنها چندماه از تولد دختر خردسالش میگذشته است.
جواد کلاته عربی محقق و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس که پیشتر، کتابهایی چون «مگر چشم تو دریاست»، «فرمانده لالهها»، «مگر چشم تو دریاست»، «مگر چشم تو دریاست» و «هیاهوی سکوت» را با رویکرد مستندنگاری از زندگی شهدای دفاع مقدس در کارنامه ثبت کرده، این بار سراغ ثبت زندگی و جنگ شهید مهدی ثامنیراد بهعنوان یکی از شهدای مدافع حرم رفته است. بههمینبهانه با او گفتگو کردیم و با توجه به دغدغههایی که او داشته و پیشتر در گفتگوی «ادبیات جنگ توسط مخاطبانش مدیریت میشود / تب خاطرهنگاری بالاست» به بخشی از آنها پرداختهایم، این بار به زاویه دیگری از دغدغههای این نویسنده در زمینه ادبیات مقاومت پرداختیم.
کلاته معتقد است پرداخت عاطفی و احساسی از سالهای دفاع مقدس و نبردهای مدافعان حرم، باعث شده نفسِ جنگ و فداکاریهای رزمندگان جنگ و مدافع حرم مغفول واقع شده و فقط به تاثیرگذاریهای اخلاقی آنها و تاثیری که روی اطرافیان داشتهاند، پرداخته شود.
او برای کار پژوهش و نوشتن کتاب مستند درباره جنگ شهدای مدافع حرم، سختیهایی برمیشمارد که مشروح سخنانش را در گفتگوی پایین میخوانیم.
گفتگو با این نویسنده در ادامه میآید:
* آقای کلاته با توجه به اینکه پیشتر درباره شهدای دفاع مقدس نوشتهاید، کار روی کتاب برای مدافعان حرم سخت است؟ اصلاً قائل به سختیداشتن این حیطه هستید؟
این سختی، بستگی به نگاه فرد دارد. وقتی بناست کتابی در قالب زندگینامه جامع کار کنم، باید به نقاطی که کمتر در دسترس است، دقت نظر ویژه داشته باشم. اما متاسفانه این نگاه کمتر در انتشاراتیهای ما وجود دارد و وقتی به نقاط دور از دسترسی مثل خاطرات میدان جنگ میرسند، کار را رها میکنند.
یکی از سختیهای کار در این زمینه، قطعاً مساله منطقه ناشناخته سوریه برای محقق، نویسنده و مخاطبان ماست و اینکه ما چگونه این مساله را روایت کنیم. شناخت و ارائه روایتهای مربوط به جنگ پارتیزانی در سوریه هم یکیدیگر از سختیهای این کار است. قطعاً اتفاقاتی در سوریه افتاده که بهدلایلی از دسترس ما خارج هستند. خب روایت این بخش از مستندات و اتفاقات تاریخی، ناشناخته و در حکمِ زمین پانخورده است. بنابراین اگر کسی بخواهد در این زمین قدم بزند، به مشکل برمیخورد.
* این مشکل را کمی تشریح کنید!
مثلاً اینکه شما بخواهید استان حلب سوریه را بشناسید، اینکه بوم و اقلیم ایت منطقه چه ویژگیهایی دارد، یا اینکه چه نیروهایی از چه کشورهایی در آن حضور دارند و جنگ نامنظم در این منطقه چه ویژگیهایی دارد که نسبت به جنگ کلاسیک، تجربه کمتری هم در آن داریم، همگی از موضوعاتی هستند که کار را مشکل میکنند. حالا از قالب کتاب بیرون بیاییم و در جهان واقع به مسائل نگاه کنیم. مثلاً میخواهیم چندروستا را از چنگ تکفیریها و داعشیها بیرون بکشیم. هرکدام از روستاها نسبتی با دیگر روستاها دارد که باعث میشود هر اتفاقی که در یکی از آنها بیافتد، کل اتفاقات یک سلسله عملیات را تحت تاثیر قرار بدهد.
مشکل دیگر این است که روایتهای گوناگون در این زمینه گاهی با هم تناقض دارند و باید آنقدر جستجو کنی تا روایت صحیح را پیدا کنی. بهنظرم کار کردن روی جنگ سوریه از هر نظر دشوار است؛ از روایتهای مربوط به استقرار و همزیستی با هم و با نیروهای کشورهای دیگر گرفته تا نقل و انتقال، تا حمله و درگیری ریز و درشت با دشمن.
شاهدیم که روایاتی که ناشران دفاع مقدس منتشر میکنند و روایتهای عاطفیای هم هستند، با اقبال روبرو هستند و همین استقبال از آنها، باعث شده خود مساله جنگ و اتفاقاتی که در میدان نبرد افتاده، در نیمه پنهان قرار بگیرند. متاسفانه این نگاه غالب احساسی و عاطفی هم در زمینه دفاع مقدس وجود دارد هم در زمینه مدافعان حرم. آن مساله امنیتی و ملاحظات ابتدایی هم که باعث دلسردی نویسندگان و ناشران شد، در ابتدا وجود داشت ولی امروز دیگر نیست. * بخشی از مشکل بودن کار، ناشی از این نمیشود که جنگ در سوریه و اصولاً مساله مدافعان حرم تا مدتها پنهان و سرّی بود؟ بیتعارف بگویم، مسائل امنیتی مانع کار و باعث سختی نیستند؟
دوستانی که جلوتر از من کار روی مدافعان حرم را شروع کردهاند _ بهویژه روی شهدای نیروی قدس سپاه_ از ابتدا با یک مقاومت از طرف راویان روبرو بودند؛ راویانی که بهقول شما بهدلایل امنیتی صحبت نمیکردند. این مساله در دورهای واقعاً وجود داشت. اما متاسفانه در ادامه، این اتفاقات باعث دلسرد شدن و اصطلاحاً بیخیالشدن نویسنده، محقق و ناشر شد. یعنی چون در دورهای، با محدودیت روبرو شدند، کار در این زمینه را کنار گذاشتند و یک خط قرمزِ همیشگی دور موضوع کشیدند. اما امروز آن مشکلات حل شده و امروزیها، مشکلات گذشتگان را درباره پرداخت به مدافعان حرم ندارند. البته منظورم محققان و پژوهشگرانی است که واقعاً جستجوگر بودند و هستند.
ما این مساله کلیِ روایت عاطفی و دوری از میدان جنگ را درباره دفاع مقدس هم داریم. یعنی شاهدیم که روایاتی که ناشران دفاع مقدس منتشر میکنند و روایتهای عاطفیای هم هستند، با اقبال روبرو هستند و همین استقبال از آنها، باعث شده خود مساله جنگ و اتفاقاتی که در میدان نبرد افتاده، در نیمه پنهان قرار بگیرند. متاسفانه این نگاه غالب احساسی و عاطفی هم در زمینه دفاع مقدس وجود دارد هم در زمینه مدافعان حرم. آن مساله امنیتی و ملاحظات ابتدایی هم که باعث دلسردی نویسندگان و ناشران شد، در ابتدا وجود داشت ولی امروز دیگر نیست. با این حال اثراتش وجود دارد.
* خب، کمی به ویژگیهای شهید مهدی ثامنیراد بپردازیم.
زندگی این شهید به چند بخش تقسیم میشود که هرکدام از این بخشها، یکویژگی خاص داشتهاند. مثلاً در نوجوانی در فعالیتهایش در مسجد و پایگاه بسیج، شور و حال عجیبی وجود داشته که در نتیجه باعث میشود به جایگاه بلندی در این دو نهاد مردمی برسد. جالب است که یکآدم بیستوچندساله تبدیل به عضو اصلی یک موسسه خیریه بشود که تمام امور را مدیریت کند. مهدی در سن کم، تبدیل به فرمانده یکی از پایگاههای مهم بسیج ورامین میشود و همانطور که گفتم عضو اصلی یک موسسه خیریه و همینطور عضو اصلی هیات امنای مسجد هم بوده است؛ مسجدی قدیمی که سابقه درخشانی در سالهای دفاع مقدس داشته و از آنجا نیرو به جبهه اعزام میشده است.
چنینویژگی و تاثیرگذاریهایی باعث میشود از اول، به مهدی به چشم یکآدم متفاوت نگاه شود و توجه همه اطرافیان به او معطوف شود. او در ادامه فعالیتهایش در مسجد، بسیج و خیریه و با توجه به اینکه جوان بیشفعالی بوده، پاسدار میشود و در دانشگاه و تیپ امنیتی هم خودش را نشان میدهد. اوج این مساله در سوریه است؛ هنگامی که مامور به عمل در منطقهای میشود که برای نیروها ناشناخته بوده است.
* داستان این ماموریت چیست؟
لشکر ۲۷ محمدرسولالله، مهرماه سال ۹۴ یکگردان به سوریه اعزام میکند.
* آن موقعها هنوز بحث مدافعان حرم کمی با تعارف مطرح میشد!
تقریباً بله. مهدی در این ماموریت فرمانده یکی از دستهها بوده است. نکته اینجاست که او در اعزام بعدی که یکماه بعد انجام میشود، تبدیل به فرمانده یک محور عملیاتی میشود. این انتصاب هم توسط سردار حاجحسین اسداللهی فرمانده لشکر عملیاتی ۲۷ انجام میشود. در جنوب استان حلب، یک محور ۱۲ کیلومتری به حاجحسین اسداللهی سپرده میشود تا در این محور پدافند کند. ایشان هم این محور را به ۳ محور ۴ تا ۵ کیلومتری تقسیم میکند و فرماندهی یکی از این محورها را به مهدی میسپارد. جزئیات این مسائل در کتاب هست و آنجا نوشتهام که مهدی چهقدر فعالیتهای عجیب و غریب داشته و خودش را چه خوب نشان میدهد.
در زمینه مدیریت نیروها هم خیلی کاربلد بوده است. در مجموع میخواهم بگویم با وجود اینکه در ابتدا، یک نیروی رزمی لشکر ۲۷ نبوده و غریبه محسوب میشده، بهعنوان فرمانده محور از طرف حاج حسین اسداللهی منصوب میشود. خلاصه اینکه هر جا بوده، تبدیل به نوک پیکان میشده است.
* آن عملیاتی که باعث شهادتش میشود، چهطور بوده؟
قرار بود یک سلسله عملیات در ۲۲ بهمن در جنوب استان حلب انجام شود تا در نتیجه، چند محور به تصرف نیروهای خودی در بیاید. این عملیات برای عمل در چند روستا طراحی شده بود. روستای هوبر یکی از این مناطق بوده که نیروهای لشکر ۲۷ در آن عمل میکنند و مهدی فرمانده یکی از تیمهای عملکننده بوده است. برای حمله به روستای هوبر، دو تیم طراحی میشود؛ تیم اصلی که به روستا بزند و تیم کوچکتر که از بالای تپه کنار روستا، به منطقه اشراف داشته باشد. مهدی فرمانده این تیم اصلی بوده است.
* واقعه شهادتش چهطور رخ میدهد؟
یکی از نیروهای سوری تحت امر مهدی، آر.پی.جیزن بوده و باید موضع یکی از تکتیراندازهای دشمن را میزده است. اما چند مرتبه میترسد و از انجام کار باز میماند. در نتیجه مهدی خودش اقدام میکند و برای این کار پا پیش میگذارد. در نتیجه در اثر اصابت گلوله تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شهید میشود.
عملیات تصرف هوبر در شرایط بد و نابرابری دنبال میشود. چون نیروهای پشتیبانی برای تکفیریها از همه مناطق اطراف سرازیر میشوند و اصلاً ورق صحنه نبرد برمیگردد. سرهنگ چنگیزی معاون حاجحسین اسداللهی از راویان این عملیات است که میگوید با شهادت مهدی احساس کردم دیگر جا برای کار نداریم و باید عقبنشینی کنیم. خیلی از نیروهای زبدهای از لشکر ۲۷ آنجا شهید میشوند. از جمله شهید رضا فرزانه فرمانده اسبق لشکر عملیاتی ۲۷ که هنوز هم پیکرش برنگشته است. در کل هوبر تبدیل به قتلگاه لشکر ۲۷ میشود. اما نکتهای که میخواهم بگویم ناظر به تاثیرگذاری شخصیت مهدی است. مهدی ساعت ۷ و نیم صبح شهید میشود و خیلی از نیروهای بزرگ و تاثیرگذار بعد از او شهید میشوند. اما سرهنگ چنگیزی در روایت خود میگوید وقتی مهدی افتاد، احساس کردم این عملیات به نتیجه نمیرسد. خیلیها در هوبر باقی ماندند.
بعد از این اتفاقاتی که گفتم، صحبت تبادل پیکرها پیش میآید و خیلی هم زود مطرح میشود اما به نتیجه نمیرسد. بههمینخاطر حتی خبر شهادت نیروها را با قطعیت ندادند تا پیکرها پیدا شوند. این میان فقط خبر شهادت اصغر فلاحپیشه آمد. * یعنی بهخاطر عقبنشینی پیکرهای شهدا آنجا جا میماند؟ در دست داعش؟
بله. غیر از تقی ارغوانی که به عقب برش گرداندند، همه پیکرها باقی میمانند و بهتدریج پیدا میشوند.
* خب داعش هیچ بهرهبرداری تبلیغاتی و رسانهای از این مساله نکرد؟ مثل کاری که با محسن حججی کردند؟
دقیقاً! عملیات هوبر، عملیاتی بود که وقتی به روستا زدند و بچههای ما را شهید کردند، خیلی فیلم و عکس گرفتند. عکس شهید مهدی ثامنیراد، برای اولینبار توسط تکفیریها منتشر شد.
* خب داعشیها، هیچکدام از شهدا را مثله نکردند؟ طبق عادت زشت و منفورشان!
بچههای لشکر ۲۷ را نه ولی از نیروهای سوری، شهیدی بود به اسم محمود طبق که او را مثله کرده و سوزاندند. نیروهایی که آنجا بودند، یکگروه از تکفیریها بودند که کارشان همین مثلهکردن و اعمال منزجرکننده است. اتفاقاً پیکرهای شهدا را هم برای یکشب تله کرده بودند.
* هیچ بحثی درباره تبادل پیکرها نشد؟
بعد از این اتفاقاتی که گفتم، صحبت تبادل پیکرها پیش میآید و خیلی هم زود مطرح میشود اما به نتیجه نمیرسد. بههمینخاطر حتی خبر شهادت نیروها را با قطعیت ندادند تا پیکرها پیدا شوند. این میان فقط خبر شهادت اصغر فلاحپیشه آمد.
* چرا؟
چون سرش را جدا کردند و عکسش را منتشر کردند. ۳ سال پس از عملیات هوبر بود که پیکر مهدی ثامنیراد پیدا شد و آمد. اما پیکر حاجرضای فرزانه هنوز پیدا نشده است.
* خب، در پایان بحث، صحبت یا حرفی از کتاب باقی مانده که بخواهید بگویید؟
سعی کلیام در این کتاب این بود که کاری جامع ارائه کنم و حواسم، خیلی به اتفاقات سوریه و جنگ در این کشور باشد. یکی از مسائل مهم در این کتاب، استفادهام از نقشههای مختلف است. من موفق شدم از نقشههای پهپادی روستای هوبر استفاده کنم و همه مناطق را روی نقشه برای مخاطب کتاب، جانمایی کنم. در نتیجه کلی از نقشهها و مستنداتی که دیدم، سعی کردم تقریباً سوریه را بدون رتوش و ملاحظات امنیتی بنویسم.