۳۹ سال قبل با ورود سازمان منافقین به فاز مسلحانه، رفتارهایی از این گروه سر زد که شباهت فروانی به رفتارهای سالهای اخیر گروههایی مانند داعش دارد. در این گزارش به بخشی از استراتژی سازمان در ایجاد رعب و وحشت میپردازیم.
شهدای ایران: روزهای نخست تیرماه سال 1360، روزهای پرالتهابی در تاریخ سیاسی ایران اسلامی است. سازمان مجاهدین خلق یک روز پیش از برکناری بنیصدر از ریاست جمهوری توسط مجلس، با شورش مسلحانه علیه نظام وارد فاز مسلحانه شد. آنها بعد از اعلام عدم کفایت ابوالحسن بنیصدر برای ریاستجمهوری، اقدام به فراخوان نیروهایشان برای برگزاری تظاهرات گسترده همراه با خشونت کردند.
با مخفی شدن سران سازمان و کادرهای مرکزیت در خانههای تیمی، فاز مسلحانه ابتدا محدود به ترور سران نظام یا به تعبیر سازمان(راس هرم) بود که فجایع 7 تیر(انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) و 8 شهریور(انفجار دفتر نخستوزیری) از جمله آنهاست.
بعد از پنجم مهرماه 60 (که سالروز تظاهرات مسلحانه بود،) نه از آن عنصر اجتماعی که منافقین میخواستند به زور وارد صحنه بکنند خبری میشود و از آن پتانسیل انقلابی که سازمان از آن دم میزد (که در مردم نهفته است و باید در خیابان بریزیم و اینجور را بشکنیم تا آزاد بشود.) نتیجه این حرکت منافقین هم با شکست مواجه میشود و یک بار دیگر منافقین از هر کس و همه چیز سر خورده شدند و همین موجب شد تا انتقام شکست تحلیلهای خودشان را از تودههای مردم بگیرند و شروع به ترور مردم کوچه و بازار میکنند.
از آنجاکه کشور درگیر جنگ بود و بخش مهمی از توان نظامی و اطلاعاتی معطوف جبههها شده بود و اعضای سازمان نیز در زندگی مخفیانه به سر میبردند و تشخیص آنها در بین مردم عادی سخت بود، بعد از پنجم مهرماه اقدام به ترور هدفمند و یا ترور کور کنند و یا اینکه با بمبگذاری در مکانی، جمعی از مردم را به شهادت برسانند.
هرچند با تمرکز واحد التقاط اطلاعات سپاه بر عملکرد سازمان و شناسایی خانههای تیمی و همچنین ضربه 19 شهریور و هلاکت موسی خیابانی از توان تروریستی سازمان در داخل کشور کم شد و به مرور اعضای آن به خارج از کشور رفتند و با همپیمانی با صدام اقدام به کمک اطلاعاتی به رژیم بعث عراق کردند.
تشکیل واحدهای شنود مخابرات (صامت) در طول جبههها، شنود ارتباطات رادیویی نیروهای ایرانی، تخلیه تلفنی با استفاده از دستگاههایی موسوم به دونبشی یا تحت فشار دادن قرار دادن اسرا، استفادههای تبلیغاتی و دست بردن در نامههای اسرا و عضوگیری از میان بریدهها و در نهایت حمله به خاک ایران در عملیات موسوم به فروغ جاویدان و کشتار مردم در شهرهای کرمانشاه مانند اسلام آباد و کرند از جمله خدمات آنها به صدام حسین بود.
در زمان حمله آنها به خاک ایران همزمان در زندانها نیز بازماندههای منافقین دست به شورش زده تا درصورت موفقیت آنها برای رسیدن به شهرهای مهم به آنها بپیوندند.
این گزارش با استناد به اعترافات اعضای دستگیر شده منافقین نحوه ترورهای مردم کوچه و بازار را بررسی کرده و فازهای مختلف انتقامگیری از ملت را بازنگری میکنیم.
** پرتاب کوکتل و نارنجک به مغازهها و خانهها
سپهری با نام مستعار مازیار در تابستان سال 59 با سازمان منافقین پیوند میخورد و کارهای تبلیغاتی خود را آغاز میکند. وی در هنگام دستگیری فرمانده یکی از واحدهای نظامی بوده و در آبانماه 1360 در خانه تیمی در خارج از شهر دستگیر میشود.
وی در اعترافاتش به نمونههایی از پرتاب کوکتل و نارنجک به خانهها و مغازهها اشاره میکند: من به طور مستقیم در این قبیل عملیات شرکت داشتم و خطوطی را که از بالا میآمد اجرا میکردم. از دو نمونه که خودم شرکت داشتم برایتان میگویم: یک نمونه عملیات کوکتل اندازی که من انجام دادهام پرتاب یک کوکتل به خانهای واقع در میدان غار بود. توجیهش این بود که صاحبخانه حزب اللهی است و با ارگانهای انقلابی همکاری میکرده است. ما ساعت 5:30 _ 6 صبح با موتور به آن محل رفتیم و کوکتل را پرتاب نمودیم در و پنجره آتش گرفت و با موتور متواری شدیم.
نمونه دیگر پرتاب یک نارنجک به لوستر فروشی واقع در خیابان حافظ بود. توجیهش این بود که حزب اللهی است و همکاری میکند و بچهها را لو میدهد اما وقتی رفتیم دیدیم که مردم عادی در آنجا زیاد هستند و آن هم در ساعت 2 بعد از ظهر که خلوت ترین موقع است آنجا شلوغ بود. گفتیم از مردم شاید کسی زخمی و شهید بشود. به این دلیل برگشتیم ولی وقتی این را با فرماندهان مطرح کردیم با حالت تندی برخورد کرد و گفت برگردید و اشکال ندارد. اگر در آن مغازه چهار نفر از مردم عادی هم کشته بشوند مسئلهای نیست. بگذار آنها هم در راه انقلاب کشته بشوند، مسئلهای نیست. ما هم برگشتیم و نارنجک را به درون لوسترفروشی پرتاب کردیم. 4 نفر در آن رابطه شهید شدند."
با مخفی شدن سران سازمان و کادرهای مرکزیت در خانههای تیمی، فاز مسلحانه ابتدا محدود به ترور سران نظام یا به تعبیر سازمان(راس هرم) بود که فجایع 7 تیر(انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) و 8 شهریور(انفجار دفتر نخستوزیری) از جمله آنهاست.
بعد از پنجم مهرماه 60 (که سالروز تظاهرات مسلحانه بود،) نه از آن عنصر اجتماعی که منافقین میخواستند به زور وارد صحنه بکنند خبری میشود و از آن پتانسیل انقلابی که سازمان از آن دم میزد (که در مردم نهفته است و باید در خیابان بریزیم و اینجور را بشکنیم تا آزاد بشود.) نتیجه این حرکت منافقین هم با شکست مواجه میشود و یک بار دیگر منافقین از هر کس و همه چیز سر خورده شدند و همین موجب شد تا انتقام شکست تحلیلهای خودشان را از تودههای مردم بگیرند و شروع به ترور مردم کوچه و بازار میکنند.
از آنجاکه کشور درگیر جنگ بود و بخش مهمی از توان نظامی و اطلاعاتی معطوف جبههها شده بود و اعضای سازمان نیز در زندگی مخفیانه به سر میبردند و تشخیص آنها در بین مردم عادی سخت بود، بعد از پنجم مهرماه اقدام به ترور هدفمند و یا ترور کور کنند و یا اینکه با بمبگذاری در مکانی، جمعی از مردم را به شهادت برسانند.
هرچند با تمرکز واحد التقاط اطلاعات سپاه بر عملکرد سازمان و شناسایی خانههای تیمی و همچنین ضربه 19 شهریور و هلاکت موسی خیابانی از توان تروریستی سازمان در داخل کشور کم شد و به مرور اعضای آن به خارج از کشور رفتند و با همپیمانی با صدام اقدام به کمک اطلاعاتی به رژیم بعث عراق کردند.
تشکیل واحدهای شنود مخابرات (صامت) در طول جبههها، شنود ارتباطات رادیویی نیروهای ایرانی، تخلیه تلفنی با استفاده از دستگاههایی موسوم به دونبشی یا تحت فشار دادن قرار دادن اسرا، استفادههای تبلیغاتی و دست بردن در نامههای اسرا و عضوگیری از میان بریدهها و در نهایت حمله به خاک ایران در عملیات موسوم به فروغ جاویدان و کشتار مردم در شهرهای کرمانشاه مانند اسلام آباد و کرند از جمله خدمات آنها به صدام حسین بود.
در زمان حمله آنها به خاک ایران همزمان در زندانها نیز بازماندههای منافقین دست به شورش زده تا درصورت موفقیت آنها برای رسیدن به شهرهای مهم به آنها بپیوندند.
این گزارش با استناد به اعترافات اعضای دستگیر شده منافقین نحوه ترورهای مردم کوچه و بازار را بررسی کرده و فازهای مختلف انتقامگیری از ملت را بازنگری میکنیم.
** پرتاب کوکتل و نارنجک به مغازهها و خانهها
سپهری با نام مستعار مازیار در تابستان سال 59 با سازمان منافقین پیوند میخورد و کارهای تبلیغاتی خود را آغاز میکند. وی در هنگام دستگیری فرمانده یکی از واحدهای نظامی بوده و در آبانماه 1360 در خانه تیمی در خارج از شهر دستگیر میشود.
وی در اعترافاتش به نمونههایی از پرتاب کوکتل و نارنجک به خانهها و مغازهها اشاره میکند: من به طور مستقیم در این قبیل عملیات شرکت داشتم و خطوطی را که از بالا میآمد اجرا میکردم. از دو نمونه که خودم شرکت داشتم برایتان میگویم: یک نمونه عملیات کوکتل اندازی که من انجام دادهام پرتاب یک کوکتل به خانهای واقع در میدان غار بود. توجیهش این بود که صاحبخانه حزب اللهی است و با ارگانهای انقلابی همکاری میکرده است. ما ساعت 5:30 _ 6 صبح با موتور به آن محل رفتیم و کوکتل را پرتاب نمودیم در و پنجره آتش گرفت و با موتور متواری شدیم.
نمونه دیگر پرتاب یک نارنجک به لوستر فروشی واقع در خیابان حافظ بود. توجیهش این بود که حزب اللهی است و همکاری میکند و بچهها را لو میدهد اما وقتی رفتیم دیدیم که مردم عادی در آنجا زیاد هستند و آن هم در ساعت 2 بعد از ظهر که خلوت ترین موقع است آنجا شلوغ بود. گفتیم از مردم شاید کسی زخمی و شهید بشود. به این دلیل برگشتیم ولی وقتی این را با فرماندهان مطرح کردیم با حالت تندی برخورد کرد و گفت برگردید و اشکال ندارد. اگر در آن مغازه چهار نفر از مردم عادی هم کشته بشوند مسئلهای نیست. بگذار آنها هم در راه انقلاب کشته بشوند، مسئلهای نیست. ما هم برگشتیم و نارنجک را به درون لوسترفروشی پرتاب کردیم. 4 نفر در آن رابطه شهید شدند."
تخریب یک خانه توسط منافقین در سالهای ابتدایی انقلاب
حسین شیخالحکماء از اوایل سال 58 در تشکیلات مجادهین خلق عضو شده بود. وی ابتدا در بخش دانش آموزی مسئول یکی از نواحی منطقه مرکز و شرق دانشآموزی و سپس نظامی-امنیتی اتحادیه دانشآموزی پسران تهران شد. وی بعد از 30 خرداد 60 مسئول و فرمانده نظامی منطقه مرکز و شرق دانش آموزی و سرانجام مسئول و فرمانده نظامی منطقه شرق تهران شد و در اوایل سال 61 دستگیر میشود.
شیخالحکماء در مصاحبه تلویزیونی بعد از دستگیری درباره توجیه سازمان در کشتن مردم بی گناه و مشتریهای مغازهها چنین میگوید: "در این تحلیل گفته شده {بود} مشتری غلط میکند از یک فالانژ خرید میکند! بنابراین تمام مردم چه آنها که عکس امام و نشان جمهوری اسلامی را دارند و حزبالهی و طرفدار جمهورب اسلامی هستند و چه آنها که ممکن است تفکرات دیگری داشته باشند تمامشان باید ترور بشوند. این همان خط است که منافقین میدادند..."
بعد از ضربههای 19 بهمن به مرکزیت سازمان منافقین و هلاکت موسی خیابانی(نفر اول سازمان در ایران) و اشرف ربیعی و همچنین ضربه دوازدهم اردیبهشت ماه سال 62 و هلاکت 50 نفر از کادرهای بالای سازمان، باقیمانده آنها در داخل کشور حداقل ملاکهای انسانی را کنار گذاشته و برای آنکه بگویند هنوز سازمانی وجود دارد به انتقام از مردم عادی کوچه و بازار پرداختند. اگرچه از این مقطع به بعد و با خروج تدریجی اعضای سازمان میزان ترورها کاهش یافت اما دامنه افرادی که به شهادت میرسیدند نیز گسترش یافت و آنها به هرکس که اندکی احساس میکردند طرفدار نظام و انقلاب است رحم نمیکردند.
محمد کلانتری با نام مستعار منوچهر، فرمانده اکیپ های ویژه تروریستی منافقین بود و در آبانماه 59 در رابطه با تشکیلات منافقین قرار میگیرد و فعالیت خود را در نهاد دانشجویی شروع میکند. بعد از عید سال 1360 به بخش معلمین منتقل شده و تا خرداد سال 60 عضو تیم تبلیغاتی معلمین بوده است. وی بعد از 30 خرداد سرگروه تیمهای تبلیغاتی شده و بعد از ضربه 12 اردیبهشت سال 61 به بخش نظامی منتقل میشود و فرمانده اکیپ های ویژه تروریستی منافقین میشود.
وی در توضیح فاز مسلحانه سازمان بعد از ضرباتی که به آن وارد شد، چنین توضیح میدهد: "بعد از ضربات متعددی (از قبیل ضربه دوازدهم اردیبهشت، ضربه روابط دهم مرداد، کشته شدن موسی خیابانی) مسئولان منافقین تحلیلی به ما دادند که در آن وضعیت سازمان و خطوطی که نیروهای هوادار باید اجرا میکردند مشخص شده بود. در آن تحلیل گفته شده بود که سازمان در حال حاضر در مرز بود و نبود و هست و نیست قرار دارد و موجودیت در خطر است و هر لحظه امکان دارد با اندک ضربهای باقی نیروهای هوادار را که تعدادشان خیلی کم است از دست بدهد، بنابراین لازم است که هر دو نفری که یک واحد تشکیل میدهند در خیابانها گشت بزنند و روزی دستکم یک عملیات تروریستی داشته باشند. دلیلی که در جهت اجرا ارائه میشد، این بود که این ترورها در مردم ایجاد رعب و وحشت میکند و باعث میشود که دیگر با جمهوری اسلامی همکاری نکنند. سوژههای این عملیات عبارت بودند از کلیه خانهها، مغازهها و ماشینهایی که عکس مقامات جمهوری اسلامی را دارند و یا هر فردی که ریش یا تیپ حزباللهی دارد یا موتور هوندا 125 سوار شده و حتی هر منطقه و محل و خانهای که رفت و آمد مشکوک در آنجا زیاد بود و یا هر فرد مشکوک به همکاری با رژیم بود، هر کسی که در مقابل سرقت موتور و ماشین و کلا در مقابل ترورهایی که سازمان انجام میداد مقاومت و سدی ایجاد میکرد یا همان طور که گفتم وضعی مشابه افراد حزب اللهی داشت..."
** کشتار و آتش کشیدن به جرم داشتن عکس امام و شهدا!!
کلانتری در اعترافاتش ادامه میدهد: شیوه ترورها این بوده که واحدها در خیابانها گشت میزدند و به خانهها و مغازهها و ماشینهایی که عکس مقامات را داشتند (عکس امام، شهید بهشتی، شهید آیت) آتش میگشودند یا به مغازهای که مشغول می شدند وارد آن شده و از صاحبان میخواستند عکس را پایین بکشد و آن وقت او را ترور می کردند
محمد کلانتری در اعترافاتش به نمونههایی از این عملیات های شبه داعشی منافقین در سالهای ابتدای انقلاب اشاره میکنند: نمونه اول یک مغازه اتوشویی است که کارگرش مورد حمله قرار گرفت. این ترور در خیابان دامپزشکی توسط واحد "نصرالله محمودی" در صبح 25 مرداد ماه انجام شد. دو نفر از افراد همین واحد که تحت مسئولیت ما بودند، پس از اینکه یک موتور را در همان حوالی سرقت میکنند، در همان منطقه گشت میزنند و این مغازه اتوبوشویی را که تعدادی عکس مقامات جمهوری اسلامی داشته شناسایی میکنند. موتور را پارک کرده داخل مغازه میشوند، موسی به کارگر مغازه می گوید عکس امام را که در گوشی مغازه نصب شده بود پایین بکشد و آن کارگر از ترس اسلحهای که در دست موسی بوده، عکس امام را پایین میکشد و پاره میکند و بعد علی از آن میخواهد عکس شهید آیت را که در گوشهای دیگر نصب شده پایین بکشد. آن کارگر در انجام این کار تعلل و سستی میکند و واحد به سمتش تیراندازی میکند و او را شهید می کند و بعد هم با موتور از منطقه متواری میشود.
نمونه دوم ترور پیرمرد کفاشی است که جنب میدان وحدت اسلامی بوده، او را صبح 27 مرداد مورد ترور قرار دادند و شهید کردند. اینجا هم همان واحد نصرالله محمودی که افرادش همان علی و موسی بودند، بعد از اینکه موتور را سرقت میکنند در منطقه گشت میزدند و این مغازه را که در آن تعدادی عکس مقامات جمهوری اسلامی بوده را شناسایی میکنند و سپس جلوی مغازه پارک کرده و از صاحب مغازه میخواهند که عکسها را پایین بکشد، سپس به سمتش تیراندازی میکنند و وی را به شهادت میرسانند، اما به دلیل جو منطقه موفق به آتش کشیدن مغازه نمیشوند و از منطقه فرار میکنند!
نمونه سوم یک مغازه موتور سازی و دوچرخه سازی بوده که در خیابان شوش قرار داشته و کارگران مورد حمله قرار میگیرند و در این مورد محمد صائب که افرادش همان علی و موسی بودند ولی واحدش به عنوان محمد صائب نام گذاری شده بود این کار را بعد از ظهر یکی از روزهای مرداد ماه انجام میدهند. این افراد بعد از اینکه یک موتور در حوالی زیر خیابان شوش سرقت میکنند جلوی مغازه میرسند و پس از شناسایی این مغازه که تعدادی از مقامات جمهوری اسلامی را داشته جلوی آن پارک کرده وارد مغازه میشوند، از کارگر مغازه میخواهند که عکس مقامات را پایین بکشد و همین کار را میکند، سپس با شلیک چند گلوله آن کارگر را به شهادت میرسانند.
** فاز بعدی: کلیه افراد مشکوک را ترور کنید!
حسین شیخالحکماء در تشریح سومین خط تروریستی سازمان می گوید: گفته بودند کلیه افرادی که به مسکونیها و مغازههای مشکوک رفت و آمد دارند، تیپ حزباللهی که ریش دارند یا لباس سربازی پوشیدهاند، میبایست ترور شوند و محل نیز منهدم گردد، یعنی بطور خلاصه تکرار میکنم محلی که صاحبش عکس داشته باشد یا تیپ ظاهرا حزباللهی داشته باشد یا در یک نوع تجمع ایستاده و یا صحبت میکند و ظاهر مذهبی دارد باید به رگبار بسته شوند، محلش هم منهدم بشود.
محمد کلانتری که مسئولیت وی در فوق ذکر شده بود، درباره این نوع عملیاتها توضیح میدهد: افراد واحد که کیوان و جواد بودند وارد مغازه خواربار فروشی در تقاطع آذربایجان-کارون میشوند و پس از اینکه اموال صاحب مغازه را به سرقت میبرند صاحب مغازه را به شهادت میرسانند. سپس از مغازه بیرون آمده تا به سمت نمایشگاه که سوژه دوم ترور بوده بروند. وقتی از مغازه بیرون میآیند متوجه 9 نفر میشوند که از نمایشگاه اتومبیل بیرون آمده و به سمت محل ترور اول یعنی خواربارفروشی میروند. کیهان با رگبار مسلسل یوزی به سمت این 9 نفر شلیک میکند، 6 تن شهید و 3 تن زخمی میشوند. این یک برخورد ترور بوده از موارد متعدد برخورد نیروهای سازمان و واحدها به سمت افراد یا خانهها و مغازههای مورد شک بودند.
** اگر موتورش را نداد بزنید!
اما کشتار تنها به مشکوک بودن افراد یا داشتن تصاویر امام و شهدا محدود نمیشد بلکه در فاز بعدی به نیروهایشان ابلاغ کرده بودند کلیه افرادی که از دادن وسایل نقلیه مثل ماشین یا موتور به واحدهای نظامی خودداری میکنند پس از یک بار اخطار لفظی یا دو بار یا حداکثر سه بار در صورت ندادن میبایست ترور شوند یعنی اینکه به خیابان بروند و جلوی موتور را بگیرند.
در جزوه آموزشی سازمان این مطلب آمده بود که "اگر (صاحب موتور یا وسیله نقلیه) کوچکترین حرفی خواست بزند باید با کلت بزنی و ساکتش کنی و اگر از دادن موتور امتناع کرد بایستی قاطعانه بزنی چون به تجربه ثابت شده کسانی که مقاومت کردند از عوامل رژیم هستند.."
در قسمت دیگری از جزوه آموزشی سازمان ذکر شده بود "مواظب باشید صاحب موتور، سوئیچ موتور را بر ندارد و فرار کند که در این صورت با تیراندازی هوایی و سپس با تیراندازی به طرف صاحب آن، وی را متوقف و سوئیچ را از وی بگیرید."
عبدالکریم معزز عضو واحد تروریستی ویژه منافقین که فعالیت خود را در اوایل مرداد 1361 شروع کرده و عضو واحد عملیات ویژه میشود درباره این نوع برخوردها سازمان توضیح میدهد "در منطقه پامنار جلوی فردی در حدود 23 تا 25 ساله را در کوچه آهنگران گرفتیم و از او خواستیم بدون مقاومت پیاده شود. گفت موتور مال من نیست ولی به هر کجا که خواسته باشید شما را میبرم. ما قبول نکردیم مسئول من اسلحه را روی سرش گذاشت و گفت که تا سه میشمارند و اگر ندهی شلیک می کنم. او نپذیرفت و مسئول من به طرفش تیراندازی کرد و بعد از شهادتش موتور را برداشتیم و متواری شدیم. لازم به ذکر است که در این رابطه مردم کوچه موقعی که دیدند تیراندازی است بعضی ها از محل رفتند و نماندند و بعضی ها هم که خانه هایشان نزدیک بود از لای در نگاه می کردند!"
در یکی دیگر از اعترافات منافقین آمده است از موتور سواری که ریش داشت و احتمال قوی کارگر بود خواستیم که از موتور پیاده شود که صاحب موتور در مقابل گفتن این جمله ما که گفتیم بدون مقاومت از موتور پیاده شو و به کنار دیوار برو گفت من کارگرم و این موتور هم سرمایه من است ولم کنید. ولی از آنجایی که موتورش را برای ترور لازم داشتیم گوشمان به حرفهایش بدهکار نبود. از او خواستیم که پیاده شود صاحب موتور پیاده شد ولی در مقابل دستوری که دادیم که به کنار دیوار برود مقاومت کرد. به طرفش تیراندازی کردیم و بعد از ترور و سرقت موتورش از محل متواری شدیم!"
اینها بخشی از برنامهها و رفتارهای شبهداعشی گروهک منافقین برای انتقامگیری از مردمی بود که هیچ گناهی مرتکب نشده بودند و تنها بخاطر همراهی نکردن با جنایات سازمان محکوم به ترور بودند. در آینده بخشهای دیگری از اقدامات ترویستی سازمان منافقین را در دهه 60 بازخوانی میکنیم.