تاریخنگاران درون سازمان مجاهدین خلق در دهههای اخیر مسعود رجوی را شخصیتی مبارز و مقاوم در دوران پهلوی نشان دادهاند. برای محک این تاریخها، باید بررسی بیشتری کرد.
شهدای ایران: تاریخنگاران درون سازمان مجاهدین خلق در دهههای اخیر مسعود رجوی را شخصیتی مبارز و مقاوم در دوران پهلوی نشان دادهاند. برای محک این تاریخها، باید دید خاطرات افرادی که در اطراف وی بودند یا با او آشنایی داشتند چه میگویند.
دستگیری و اعدام رهبران اولیه مجاهدین خلق درسال ۱۳۵۰ و به دنبال آن مارکسیست شدن برخی از اعضای شاخص باقیمانده سازمان باعث خلأ در کادر رهبری، شد و بسترهای لازم را برای عرضه اندام فردی به نام مسعود رجوی فراهم کرد؛ کسی که بعدها با اتخاذ تصمیمهای اشتباه در غلتیدن هر چه بیشتر سازمان مجاهدین خلق در تباهی نقش مؤثری داشت. هرچند تاریخنگاران درون سازمان در دهههای اخیر سعی کردهاند از رجوی شخصیتی مبارز و مقاوم در دوران پهلوی بسازند، محک این ادعاها براساس خاطرات افرادی که در آن موقع با او آشنایی داشتند، نشاندهنده مسائلی دیگری است. بر این اساس در این نوشتار درصددیم با اتکا به خاطرات افرادی که با رجوی در دوران پهلوی آشنایی داشتند، فعالیتهای او را در پیش از انقلاب اسلامی بررسی کنیم.
مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در طبس به دنیا آمد. وی هنگامی که در مشهد زندگی میکرد به کانونهای مذهبی راه یافت. در دو سال آخر دبیرستان به عضویت انجمن ضدبهائیت (حجتیه) درآمد. عضویت او در انجمن حجتیه تا اوایل سال دوم دانشگاه ادامه یافت. او در سال ۱۳۴۵ در رشته حقوق سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در زمستان ۱۳۴۶ حسین احمدی روحانی، از نخستین کادرهای سازمان که سابقه رجوی را از انجمن ضدبهائیت مشهد میدانست و در همان جلسات با او آشنا شده بود، او را برای سازمان مجاهدین خلق عضوگیری کرد. رجوی در گروه ایدئولوژی سازمان جای گرفت و تا عضویت در کمیته مرکزی سازمان پیش رفت. وی در مرداد ۱۳۴۹ در جریان ارتباط با فلسطینیها همراه بدیعزادگان، تراب حقشناس و لطفعلیپور به اردوگاه سازمان الفتح در نوار مرزی اردن رفت. رجوی در خرداد ۱۳۵۰ از دانشگاه فارغالتحصیل و مسئول تبلیغات و امور سیاسی سازمان شد.۱
عباس جاودانی، از اعضای شاخه مشهد سازمان مجاهدین خلق در دهه ۱۳۴۰، در گفتوگو با بهمن بازرگانی ویژگی شخصیت رجوی در دورانی را که با هم در جلسات دینی شرکت میکردند مبنی بر خودنمایی عنوان کرده و میگوید: «در این جلسات مسعود رجوی میآمد و سخنرانی به زبان انگلیسی میکرد». بهمن بازرگانی نیز در جریان این گفتوگو از سؤالات مسئلهدار رجوی خبر داده و گفته است: «رجوی در اوایل سال ۱۳۴۶ که من مسئولش بودم، میپرسید امام زمان چگونه با علم جور درمیآید؟ چرا پیغمبر در بیشتر جنگها بیمار بود و در میدان نبرد نبود؟ من هم بهش گفتم: اصلا برام جواب اینها مهم نیست. اگر برایت مهم است، تو را تحویل مسئول قبلی بدهم؟ رجوی گفت: نه این کار را نکنید؛ برای من هم مهم نیست».۲
نگاه منفی به رجوی منحصر به مسئولان او نبود، بلکه در آن زمان رهبران اولیه مجاهدین خلق نیز با مشاهده رفتارهایش به او ایراداتی وارد میکردند؛ به عنوان مثال حنیفنژاد گفته است: «رشد مسعود بادکنکی است. در اثر زیادی مطالعه غرور پیدا کرده است». اصغر بدیعزادگان هم به رجوی انتقاد داشت و میگفت که غرور مسعود به او ضربه خواهد زد.۳ بعدها که رجوی در سازمان رشد کرد و به عنوان مسئول برخی از اعضا معرفی شد، رفتارهایش با آنها سبب شد تا بارها از سوی اعضا مورد انتقاد قرار بگیرد. ایرج قهرمانلو که در مقعطی رجوی مسئول او بوده دربارهاش گفته است: «رجوی مفهوم انتقاد را درک نمیکند. فکر میکرد به او توهین شده و یا او نفی میشود اگر انتقاد را بپذیرد»، سپس میگوید: «رجوی همچون کودک شروری بود که نه تنها اسباببازیهایش بلکه شیشههای در و پنجره را هم میشکند. مسعود وارد یک پروسه هرج و مرج شده بود که دیگر توانایی دیدن دنیای پیرامونش را نداشت؛ ازاینرو او هرگز نمیتوانست هیچ انتقادی را بپذیرد».۴
محمد محمدی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که مدتی با رجوی در زندان بوده، درباره او میگوید: «معتقد بودم رجوی ضعف تئوریک دارد. درباره اینکه خدا در تئوری سازمان نقشی ندارد، او جواب مشخصی نداشت. در مقابل میگفت: ما یک ملت را نجات دادیم. چیزی که تو میگویی در برابر آن ارزشی ندارد. اگر اشکال هست، باشد؛ موردی ندارد». محمدی یکی از محورهای اختلاف خود با مجاهدین خلق در زندان را رجوی عنوان کرده و گفته است: «معتقد بودم رجوی بیش از حد صلاحیتش در جمع جایگاه پیدا کرده بود و این میتوانست برای آتیه سازمان خطرناک باشد. رجوی صلاحیت لازم برای رهبری و اداره تشکیلات را نداشت».۵ میثمی هم به بحثهای محمدی و رجوی در زندان درباره خدا اشاره کرده و میگوید که رجوی در پاسخ به انتقادات محمدی مبنی بر اینکه اگر خدا را از سازمان برداریم، آموزش ما چه تفاوتی میکند، میگفت: ما بهترین برداشت از اسلامیم و بالاتر از ما برداشتی از اسلام وجود ندارد. ویژگی خود را پیشتاز اسلام دانستن در مسعود وجود داشت.۶
علاوه بر این ضعف نشان دادن در زمان زندان و لو دادن بسیاری از مبارزان یکی دیگر از مواردی است که در خصوص رجوی در دوران پهلوی روایت شده است. عزتشاهی دراینباره میگوید: «رجوی وقتی در شهریور ۱۳۵۰ دستگیر شد تا سال ۱۳۵۳ اصلا شکنجه نشد و صحنهآراییها و دفاعیات وی در دادگاه به گونهای بود که همه فکر کنند او یک قهرمان است. احکامی که در حق مسعود صادر شد خیلی تأملبرانگیز بود. برای او ابتدا اعدام بریدند، ولی در تجدید نظر این حکم به حبس ابد تنزل یافت و رجوی با حکم ابد روانه زندان شد».۷
پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی ساواک، هم همکاری رجوی با آنها را تأیید کرده و میگوید: «مسعود رجوی که دستگیر شد، بردارش کاظم، که در کنفدارسیون دانشجویان ایرانی در اروپا فعالیت میکرد، فوری به من نامه نوشت که دستم به دامنت؛ برادرم را نجات دهید. من هم گفتم: ببینم چه کاری میتوانیم بکنیم. گزارشی نوشتم که بردار مسعود، این خدمات را کرده و برای او تخفیف قائل شویم. شاه هم موافقت کرد». البته ثابتی از همکاری خود مسعود نیز با ساواک خبر داده و میگوید: «در بازجویی همکاری میکرد. خبر یک درجه تخفیف او را که دادیم به روزنامهها نوشتیم که رجوی در جریان بازجویی همکاری کرده و شامل یک درجه تخفیف میشود. او معترض شد که من چه همکاری داشتهام؟ این در حالی بود که مسعود در بازجویی خیلی آدم معرفی کرده بود».۸ پرویز معتمد، مأمور عملیاتی ساواک، نیز از همکاری رجوی با این سازمان خبر داده و میگوید: «مسعود رجوی را با ماشین گشت میبردم توی خیابان که آدرس نشان بدهد. خانه محمد حنیفنژاد، رهبر مجاهدین، به اتفاق محمد حیاتی را او لو داد. من رنگ خانه را دقیق یادم هست. من در دستگیری حنیفنژاد شرکت داشتم. به خاطر همین همکاریها بود که با تلاش مسئولان ساواک رجوی تخفیف گرفت. چرا ساواک برای بقیه این تخفیف را نگرفت؟»۹
بررسی خاطرات افرادی که در زندان با رجوی در ارتباط بودند نشان میدهد که او در آن دوران شخصیت جاهطلبی داشته؛ ازاینرو توانسته با استفاده از مشکلات بهوجودآمده در سازمان، خودش را در کادر رهبری قرار دهد. محمدی درباره رجوی میگوید: «از نظر من اطلاعات رجوی درخصوص منابع دینی مثل قرآن و نهجالبلاغه و تاریخ اسلام ضعیف بود و توان نظر و استنباط قوی را نداشت، اما در حوزه تعلیم مارکسیسم و خصوصا تشکیلات، خوب کار میکرد و مسلط بود. من به او میگفتم: تو مرد همیشه پیروز تاکتیک و همیشه شکستخورده در استراتژی هستی؛ یعنی پیروزی کوتاهمدت بهدست میآوری، اما در درازمدت شکست میخوری».۱۰
بااینحال چگونه شد که رجوی با داشتن چنین سوابقی در زندان به رهبریت سازمان رسید؟ به نظر ناصر رضوی، از کارشناسان امنیتی، کاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل در ارتباط با قتل نُه زندانی روی تپههای اوین اعدام شدند. از مرکزیت سیزدهنفره سازمان، آن زمان دو نفر زنده و در زندان بودند: بهمن بازرگانی (مارکسیست میشود) و مسعود رجوی. در آن مقطع رجوی و خیابانی خودشان را از بهرام آرام و تقی شهرام بالاتر میدانستند و البته بالاتر بودند؛ چرا که بهرام متعلق به نسل بعدی بود. در خارج از زندان حسین روحانی و تراب حقشناس بودند که روحانی مارکسیست شد. فضای بهوجودآمده و مارکسیست شدن اینها سبب شد رجوی بتواند با پروپاگاندا و جنجال و جوسازی و با سیاستبازی خودش را بالا بکشد.۱۱ در مجموع عملکرد رجوی در دوران پهلوی نشان میدهد برخلاف تلاش سازمان در دهههایی اخیر برای ساخت یک قهرمان از او، رجوی در عمل با استفاده از خلأهای ایجادشده در سازمان و برچسب زدن به مخالفان خود و بایکوتشان توانست موقعیت خود را به عنوان رهبر جدید سازمان مجاهدین خلق در زندان تثبیت کند.
مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از آزادی از زندان در منزل خلیلالله رضایی پدر رضاییها (بهمن ۱۳۵۷)
منبع
۱. محمدحسن روزیطلب و محمد محبوبی، عملیات مهندسی (بررسی کارنامه تروریستی بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۷، صص ۵۲۷-۵۲۸.
۲. بهمن بازرگانی، بهمن بازرگانی، گفتگوها و خاطرات و مقالات تحلیلی درباره سازمان مجاهدین خلق، تهران، نشر نی، صص ۳۶ و ۴۹.
۳. لطفالله میثمی، از نهضت آزادی تا مجاهدین خلق، تهران، نشر صمدیه، ص ۳۳۸.
۴. محمدحسن روزیطلب و محمد محبوبی، همان، صص ۸۹-۹۰.
۵. محمد محمدی، خاطرات و تاملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، صص ۴۱۴ و ۴۳۰.
۶. لطفالله میثمی، تولدی دوباره، تهران، نشر صمدیه، ۱۳۹۸، ص ۷۲.
۷. عزتشاهی، خاطرات عزتشاهی، تهران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۵، صص ۱۰۷-۱۰۸.
۸. پرویز ثابتی، در دامگه حادثه، آمریکا، شرکت کتاب، ۱۳۹۰، صص ۲۸۲-۲۸۴.
۹. ایرج مصداقی، قتل رهبران چریکهایی فدایی به روایتی دیگر (گفتگو با پرویز معتمد، مأمور عملیاتی ساواک)، مجله ثانیه (بهمن ۱۳۹۵)، ش ۶، ص ۱۸.
۱۰. محمد محمدی، همان، ص ۲۶۱.
۱۱. محمدحسن روزیطلب، استراتژی و دیگر هیچ گفتگو با ناصر رضوی کارشناس امنیتی درباره سازمان مجاهدین خلق، تهران، انتشارات یا زهرا، ۱۳۹۸، ص ۱۷.
*سیدمحسن موسویزاده جزایری / موسسه مطالعات تاریخ معاصر
دستگیری و اعدام رهبران اولیه مجاهدین خلق درسال ۱۳۵۰ و به دنبال آن مارکسیست شدن برخی از اعضای شاخص باقیمانده سازمان باعث خلأ در کادر رهبری، شد و بسترهای لازم را برای عرضه اندام فردی به نام مسعود رجوی فراهم کرد؛ کسی که بعدها با اتخاذ تصمیمهای اشتباه در غلتیدن هر چه بیشتر سازمان مجاهدین خلق در تباهی نقش مؤثری داشت. هرچند تاریخنگاران درون سازمان در دهههای اخیر سعی کردهاند از رجوی شخصیتی مبارز و مقاوم در دوران پهلوی بسازند، محک این ادعاها براساس خاطرات افرادی که در آن موقع با او آشنایی داشتند، نشاندهنده مسائلی دیگری است. بر این اساس در این نوشتار درصددیم با اتکا به خاطرات افرادی که با رجوی در دوران پهلوی آشنایی داشتند، فعالیتهای او را در پیش از انقلاب اسلامی بررسی کنیم.
مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در طبس به دنیا آمد. وی هنگامی که در مشهد زندگی میکرد به کانونهای مذهبی راه یافت. در دو سال آخر دبیرستان به عضویت انجمن ضدبهائیت (حجتیه) درآمد. عضویت او در انجمن حجتیه تا اوایل سال دوم دانشگاه ادامه یافت. او در سال ۱۳۴۵ در رشته حقوق سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در زمستان ۱۳۴۶ حسین احمدی روحانی، از نخستین کادرهای سازمان که سابقه رجوی را از انجمن ضدبهائیت مشهد میدانست و در همان جلسات با او آشنا شده بود، او را برای سازمان مجاهدین خلق عضوگیری کرد. رجوی در گروه ایدئولوژی سازمان جای گرفت و تا عضویت در کمیته مرکزی سازمان پیش رفت. وی در مرداد ۱۳۴۹ در جریان ارتباط با فلسطینیها همراه بدیعزادگان، تراب حقشناس و لطفعلیپور به اردوگاه سازمان الفتح در نوار مرزی اردن رفت. رجوی در خرداد ۱۳۵۰ از دانشگاه فارغالتحصیل و مسئول تبلیغات و امور سیاسی سازمان شد.۱
عباس جاودانی، از اعضای شاخه مشهد سازمان مجاهدین خلق در دهه ۱۳۴۰، در گفتوگو با بهمن بازرگانی ویژگی شخصیت رجوی در دورانی را که با هم در جلسات دینی شرکت میکردند مبنی بر خودنمایی عنوان کرده و میگوید: «در این جلسات مسعود رجوی میآمد و سخنرانی به زبان انگلیسی میکرد». بهمن بازرگانی نیز در جریان این گفتوگو از سؤالات مسئلهدار رجوی خبر داده و گفته است: «رجوی در اوایل سال ۱۳۴۶ که من مسئولش بودم، میپرسید امام زمان چگونه با علم جور درمیآید؟ چرا پیغمبر در بیشتر جنگها بیمار بود و در میدان نبرد نبود؟ من هم بهش گفتم: اصلا برام جواب اینها مهم نیست. اگر برایت مهم است، تو را تحویل مسئول قبلی بدهم؟ رجوی گفت: نه این کار را نکنید؛ برای من هم مهم نیست».۲
نگاه منفی به رجوی منحصر به مسئولان او نبود، بلکه در آن زمان رهبران اولیه مجاهدین خلق نیز با مشاهده رفتارهایش به او ایراداتی وارد میکردند؛ به عنوان مثال حنیفنژاد گفته است: «رشد مسعود بادکنکی است. در اثر زیادی مطالعه غرور پیدا کرده است». اصغر بدیعزادگان هم به رجوی انتقاد داشت و میگفت که غرور مسعود به او ضربه خواهد زد.۳ بعدها که رجوی در سازمان رشد کرد و به عنوان مسئول برخی از اعضا معرفی شد، رفتارهایش با آنها سبب شد تا بارها از سوی اعضا مورد انتقاد قرار بگیرد. ایرج قهرمانلو که در مقعطی رجوی مسئول او بوده دربارهاش گفته است: «رجوی مفهوم انتقاد را درک نمیکند. فکر میکرد به او توهین شده و یا او نفی میشود اگر انتقاد را بپذیرد»، سپس میگوید: «رجوی همچون کودک شروری بود که نه تنها اسباببازیهایش بلکه شیشههای در و پنجره را هم میشکند. مسعود وارد یک پروسه هرج و مرج شده بود که دیگر توانایی دیدن دنیای پیرامونش را نداشت؛ ازاینرو او هرگز نمیتوانست هیچ انتقادی را بپذیرد».۴
محمد محمدی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که مدتی با رجوی در زندان بوده، درباره او میگوید: «معتقد بودم رجوی ضعف تئوریک دارد. درباره اینکه خدا در تئوری سازمان نقشی ندارد، او جواب مشخصی نداشت. در مقابل میگفت: ما یک ملت را نجات دادیم. چیزی که تو میگویی در برابر آن ارزشی ندارد. اگر اشکال هست، باشد؛ موردی ندارد». محمدی یکی از محورهای اختلاف خود با مجاهدین خلق در زندان را رجوی عنوان کرده و گفته است: «معتقد بودم رجوی بیش از حد صلاحیتش در جمع جایگاه پیدا کرده بود و این میتوانست برای آتیه سازمان خطرناک باشد. رجوی صلاحیت لازم برای رهبری و اداره تشکیلات را نداشت».۵ میثمی هم به بحثهای محمدی و رجوی در زندان درباره خدا اشاره کرده و میگوید که رجوی در پاسخ به انتقادات محمدی مبنی بر اینکه اگر خدا را از سازمان برداریم، آموزش ما چه تفاوتی میکند، میگفت: ما بهترین برداشت از اسلامیم و بالاتر از ما برداشتی از اسلام وجود ندارد. ویژگی خود را پیشتاز اسلام دانستن در مسعود وجود داشت.۶
علاوه بر این ضعف نشان دادن در زمان زندان و لو دادن بسیاری از مبارزان یکی دیگر از مواردی است که در خصوص رجوی در دوران پهلوی روایت شده است. عزتشاهی دراینباره میگوید: «رجوی وقتی در شهریور ۱۳۵۰ دستگیر شد تا سال ۱۳۵۳ اصلا شکنجه نشد و صحنهآراییها و دفاعیات وی در دادگاه به گونهای بود که همه فکر کنند او یک قهرمان است. احکامی که در حق مسعود صادر شد خیلی تأملبرانگیز بود. برای او ابتدا اعدام بریدند، ولی در تجدید نظر این حکم به حبس ابد تنزل یافت و رجوی با حکم ابد روانه زندان شد».۷
پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی ساواک، هم همکاری رجوی با آنها را تأیید کرده و میگوید: «مسعود رجوی که دستگیر شد، بردارش کاظم، که در کنفدارسیون دانشجویان ایرانی در اروپا فعالیت میکرد، فوری به من نامه نوشت که دستم به دامنت؛ برادرم را نجات دهید. من هم گفتم: ببینم چه کاری میتوانیم بکنیم. گزارشی نوشتم که بردار مسعود، این خدمات را کرده و برای او تخفیف قائل شویم. شاه هم موافقت کرد». البته ثابتی از همکاری خود مسعود نیز با ساواک خبر داده و میگوید: «در بازجویی همکاری میکرد. خبر یک درجه تخفیف او را که دادیم به روزنامهها نوشتیم که رجوی در جریان بازجویی همکاری کرده و شامل یک درجه تخفیف میشود. او معترض شد که من چه همکاری داشتهام؟ این در حالی بود که مسعود در بازجویی خیلی آدم معرفی کرده بود».۸ پرویز معتمد، مأمور عملیاتی ساواک، نیز از همکاری رجوی با این سازمان خبر داده و میگوید: «مسعود رجوی را با ماشین گشت میبردم توی خیابان که آدرس نشان بدهد. خانه محمد حنیفنژاد، رهبر مجاهدین، به اتفاق محمد حیاتی را او لو داد. من رنگ خانه را دقیق یادم هست. من در دستگیری حنیفنژاد شرکت داشتم. به خاطر همین همکاریها بود که با تلاش مسئولان ساواک رجوی تخفیف گرفت. چرا ساواک برای بقیه این تخفیف را نگرفت؟»۹
بررسی خاطرات افرادی که در زندان با رجوی در ارتباط بودند نشان میدهد که او در آن دوران شخصیت جاهطلبی داشته؛ ازاینرو توانسته با استفاده از مشکلات بهوجودآمده در سازمان، خودش را در کادر رهبری قرار دهد. محمدی درباره رجوی میگوید: «از نظر من اطلاعات رجوی درخصوص منابع دینی مثل قرآن و نهجالبلاغه و تاریخ اسلام ضعیف بود و توان نظر و استنباط قوی را نداشت، اما در حوزه تعلیم مارکسیسم و خصوصا تشکیلات، خوب کار میکرد و مسلط بود. من به او میگفتم: تو مرد همیشه پیروز تاکتیک و همیشه شکستخورده در استراتژی هستی؛ یعنی پیروزی کوتاهمدت بهدست میآوری، اما در درازمدت شکست میخوری».۱۰
بااینحال چگونه شد که رجوی با داشتن چنین سوابقی در زندان به رهبریت سازمان رسید؟ به نظر ناصر رضوی، از کارشناسان امنیتی، کاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل در ارتباط با قتل نُه زندانی روی تپههای اوین اعدام شدند. از مرکزیت سیزدهنفره سازمان، آن زمان دو نفر زنده و در زندان بودند: بهمن بازرگانی (مارکسیست میشود) و مسعود رجوی. در آن مقطع رجوی و خیابانی خودشان را از بهرام آرام و تقی شهرام بالاتر میدانستند و البته بالاتر بودند؛ چرا که بهرام متعلق به نسل بعدی بود. در خارج از زندان حسین روحانی و تراب حقشناس بودند که روحانی مارکسیست شد. فضای بهوجودآمده و مارکسیست شدن اینها سبب شد رجوی بتواند با پروپاگاندا و جنجال و جوسازی و با سیاستبازی خودش را بالا بکشد.۱۱ در مجموع عملکرد رجوی در دوران پهلوی نشان میدهد برخلاف تلاش سازمان در دهههایی اخیر برای ساخت یک قهرمان از او، رجوی در عمل با استفاده از خلأهای ایجادشده در سازمان و برچسب زدن به مخالفان خود و بایکوتشان توانست موقعیت خود را به عنوان رهبر جدید سازمان مجاهدین خلق در زندان تثبیت کند.
مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از آزادی از زندان در منزل خلیلالله رضایی پدر رضاییها (بهمن ۱۳۵۷)
منبع
۱. محمدحسن روزیطلب و محمد محبوبی، عملیات مهندسی (بررسی کارنامه تروریستی بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۷، صص ۵۲۷-۵۲۸.
۲. بهمن بازرگانی، بهمن بازرگانی، گفتگوها و خاطرات و مقالات تحلیلی درباره سازمان مجاهدین خلق، تهران، نشر نی، صص ۳۶ و ۴۹.
۳. لطفالله میثمی، از نهضت آزادی تا مجاهدین خلق، تهران، نشر صمدیه، ص ۳۳۸.
۴. محمدحسن روزیطلب و محمد محبوبی، همان، صص ۸۹-۹۰.
۵. محمد محمدی، خاطرات و تاملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، صص ۴۱۴ و ۴۳۰.
۶. لطفالله میثمی، تولدی دوباره، تهران، نشر صمدیه، ۱۳۹۸، ص ۷۲.
۷. عزتشاهی، خاطرات عزتشاهی، تهران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۵، صص ۱۰۷-۱۰۸.
۸. پرویز ثابتی، در دامگه حادثه، آمریکا، شرکت کتاب، ۱۳۹۰، صص ۲۸۲-۲۸۴.
۹. ایرج مصداقی، قتل رهبران چریکهایی فدایی به روایتی دیگر (گفتگو با پرویز معتمد، مأمور عملیاتی ساواک)، مجله ثانیه (بهمن ۱۳۹۵)، ش ۶، ص ۱۸.
۱۰. محمد محمدی، همان، ص ۲۶۱.
۱۱. محمدحسن روزیطلب، استراتژی و دیگر هیچ گفتگو با ناصر رضوی کارشناس امنیتی درباره سازمان مجاهدین خلق، تهران، انتشارات یا زهرا، ۱۳۹۸، ص ۱۷.
*سیدمحسن موسویزاده جزایری / موسسه مطالعات تاریخ معاصر