امیرالمؤمنین آن زمان که به صورت مستقیم با تخلف مسئولان مواجه میشد، با آنها برخوردی جدی و غیر قابل اغماض انجام میداد و یا آنها را تهدید به عزل و جرائم شدید میکرد.
شهدای ایران: سیره عملی حکومت امیر مؤمنان علیهالسلام بهترین الگو برای مسئولان حکومت اسلامی محسوب میشود؛ زیرا جامعه اسلامی پس از رحلت رسول الله با این چالش نیز مواجه شد. امام (ع) در برخورد با گرایشات کارگزاران به سمت اشرافیگری و خیانت به بیتالمال بسیار حساس بودند و با قاطعیت برخورد میکردند. ایشان در عهدنامه مالک اشتر به او فرمان میدهد با کارگزاران خائن برخورد جدّی صورت گیرد و صرفاً با عزل به پایان نرسد. حضرت میفرمایند «از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده، او را با تازیانه کیفر کن و آنچه را که از اموال در اختیار دارد از او باز پس گیر؛ سپس او را خوار دار و خیانتکار بشمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.»
خود نیز آن زمان که به صورت مستقیم با تخلف مسئولان مواجه میشد، با آنها برخوردی جدی و غیر قابل اغماض میکرد و یا آنها را تهدید به عزل و جرائم شدید میکرد. ایشان آنگاه که از خیانت "منذر بن الجارود العبدى" کارگزار آن حضرت در شهر اصطخر استان فارس درباره پارهاى از آنچه او را بر آن ولایت داده بود، آگاهی یافت، نوشت:
«پس از یاد خدا و درود، همانا شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین کرده و گمان کردم همانند پدرت هستی و راه او را مىروى. ناگهان به من خبر دادند که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده و توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى. دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آبادان مىکنى و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى.
اگر آنچه به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانهات و بند کفش تو، از تو با ارزشتر است و کسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد و نه مىتواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند؛ پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا. ان شاءاللّه.»
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْیَهُ وَ تَسْلُکُ سَبِیلَهُ؛ فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّیَ إِلَیَّ عَنْکَ لَا تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِیَاداً وَ لَا تُبْقِی لِآخِرَتِکَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْیَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ وَ تَصِلُ عَشِیرَتَکَ بِقَطِیعَةِ دِینِکَ. وَ لَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِی عَنْکَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ، وَ مَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَیْسَ بِأَهْلٍ أَنْ یُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ یُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ یُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ یُشْرَکَ فِی أَمَانَةٍ أَوْ یُؤْمَنَ عَلَى جِبَایَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَیَّ حِینَ یَصِلُ إِلَیْکَ کِتَابِی هَذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
منذر کسى است که امیر مؤمنان در باره او فرمود: آدم متکبّرى است. به دو جانب خود مىنگرد و در دو جامه که بر تن دارد مىخرامد و پیوسته بر بند کفش خود مىدمد که گردى بر آن ننشیند.
در فرازی از این نامه، امام علیهالسلام به چهار جرم منذر اشاره کرده و میفرماید:
در هواپرستى چیزى فروگذار نکردی؛ فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّیَ إِلَیَّ عَنْکَ لَا تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِیَاداً
توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى؛ وَ لَا تُبْقِی لِآخِرَتِکَ عَتَاداً
دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آبادان مىکنى؛ تَعْمُرُ دُنْیَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ
براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى؛ وَ تَصِلُ عَشِیرَتَکَ بِقَطِیعَةِ دِینِکَ.
بنابراین به منذر میفهماند «از یک طرف پیروى بىقید و شرط از هوا و هوس به گونهاى که در حالاتش آمده است او در آن ایام خوشگذرانى را به حد اعلا رسانده بود; پیوسته مشغول گردش و تفریح و صید لهوى و بازى با سگها و کارهایى از این قبیل بود و دیگر اینکه از دنیا که مزرعه آخرت است، بهرهاى براى خود ذخیره نمىکنى و سوم اینکه نه تنها از این دنیا چیزى براى آخرت نمىاندوزى بلکه آخرت خود را به بهاى آباد کردن دنیا ویران مىکنی و چهارم اینکه بیتالمال را در بین خویشاوندان خود تقسیم مىکنى و پیوند با خویشاوندان را به بهاى قطع رابطه با دینت دنبال مىکنى.
آنگاه امام علیهالسلام او را به طور مشروط به علت اعمالش شدیداً تحقیر مىکند و مىفرماید: «اگر آنچه از تو به من رسیده است درست باشد شتر (بارکش) خانوادهات و بند کفشت از تو بهتر است؛ وَلَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِی عَنْکَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ.
این دو تعبیر نهایت حقارت «منذر» را به سبب خیانتش اثبات مىکند.» (پیام امام امیرالمومنین، شرح نهجالبلاغه آیت الله مکارم شیرازی)
خود نیز آن زمان که به صورت مستقیم با تخلف مسئولان مواجه میشد، با آنها برخوردی جدی و غیر قابل اغماض میکرد و یا آنها را تهدید به عزل و جرائم شدید میکرد. ایشان آنگاه که از خیانت "منذر بن الجارود العبدى" کارگزار آن حضرت در شهر اصطخر استان فارس درباره پارهاى از آنچه او را بر آن ولایت داده بود، آگاهی یافت، نوشت:
«پس از یاد خدا و درود، همانا شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین کرده و گمان کردم همانند پدرت هستی و راه او را مىروى. ناگهان به من خبر دادند که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده و توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى. دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آبادان مىکنى و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى.
اگر آنچه به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانهات و بند کفش تو، از تو با ارزشتر است و کسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد و نه مىتواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند؛ پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا. ان شاءاللّه.»
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْیَهُ وَ تَسْلُکُ سَبِیلَهُ؛ فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّیَ إِلَیَّ عَنْکَ لَا تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِیَاداً وَ لَا تُبْقِی لِآخِرَتِکَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْیَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ وَ تَصِلُ عَشِیرَتَکَ بِقَطِیعَةِ دِینِکَ. وَ لَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِی عَنْکَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ، وَ مَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَیْسَ بِأَهْلٍ أَنْ یُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ یُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ یُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ یُشْرَکَ فِی أَمَانَةٍ أَوْ یُؤْمَنَ عَلَى جِبَایَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَیَّ حِینَ یَصِلُ إِلَیْکَ کِتَابِی هَذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
منذر کسى است که امیر مؤمنان در باره او فرمود: آدم متکبّرى است. به دو جانب خود مىنگرد و در دو جامه که بر تن دارد مىخرامد و پیوسته بر بند کفش خود مىدمد که گردى بر آن ننشیند.
در فرازی از این نامه، امام علیهالسلام به چهار جرم منذر اشاره کرده و میفرماید:
در هواپرستى چیزى فروگذار نکردی؛ فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّیَ إِلَیَّ عَنْکَ لَا تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِیَاداً
توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى؛ وَ لَا تُبْقِی لِآخِرَتِکَ عَتَاداً
دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آبادان مىکنى؛ تَعْمُرُ دُنْیَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ
براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى؛ وَ تَصِلُ عَشِیرَتَکَ بِقَطِیعَةِ دِینِکَ.
بنابراین به منذر میفهماند «از یک طرف پیروى بىقید و شرط از هوا و هوس به گونهاى که در حالاتش آمده است او در آن ایام خوشگذرانى را به حد اعلا رسانده بود; پیوسته مشغول گردش و تفریح و صید لهوى و بازى با سگها و کارهایى از این قبیل بود و دیگر اینکه از دنیا که مزرعه آخرت است، بهرهاى براى خود ذخیره نمىکنى و سوم اینکه نه تنها از این دنیا چیزى براى آخرت نمىاندوزى بلکه آخرت خود را به بهاى آباد کردن دنیا ویران مىکنی و چهارم اینکه بیتالمال را در بین خویشاوندان خود تقسیم مىکنى و پیوند با خویشاوندان را به بهاى قطع رابطه با دینت دنبال مىکنى.
آنگاه امام علیهالسلام او را به طور مشروط به علت اعمالش شدیداً تحقیر مىکند و مىفرماید: «اگر آنچه از تو به من رسیده است درست باشد شتر (بارکش) خانوادهات و بند کفشت از تو بهتر است؛ وَلَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِی عَنْکَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ.
این دو تعبیر نهایت حقارت «منذر» را به سبب خیانتش اثبات مىکند.» (پیام امام امیرالمومنین، شرح نهجالبلاغه آیت الله مکارم شیرازی)