با محمد گلریز، گفتوگو کردیم؛
آن ایام حرف و حدیثها بر سر اجراشدن این سرود خیلی زیاد بود. چراکه عدهای موسیقی را از اساس قبول نداشتند و میگفتند چه معنی دارد که آدم برای یک شهید موسیقی تولید کند؟
شهدای ایران: وقتی گشتی در تاریخ موسیقی انقلاباسلامی میزنی، اهمیت قالبی به نام سرود برایت روشن میشود. سرود در بزنگاههای تاریخی انقلاب نظیر وقوع آن یا هشت سال دفاع مقدس، نقش بسزایی داشتهاست. بهجد میتوان گفت هیچکدام از ژانرهای موسیقی به اندازه سرود نتوانستهاند در انقلاباسلامی جریانساز باشند. در این میان نام حمید سبزواری بهعنوان یگانه خالق سرودهای ماندگار انقلابی تا ابد بر تارک موسیقی خواهد درخشید. به اشعار سبزواری که دقت میکنیم، نام خوانندهای بیش از دیگران به چشممان میخورد. کسی که اکثر سرودهای سبزواری را با صدای خوشش خواند و سبب شد این شعرها در حافظه تاریخی هر ایرانی ماندگار شوند. به بهانه سالروز درگذشت حمید سبزواری؛ پدر شعر انقلاب، پای صحبتهای محمد گلریز، خواننده سرودهای انقلابی او نشستهایم.
آشنایی شما با آقای سبزواری از چه زمانی و چگونه بود؟
من از سه چهار ماه پیش از وقوع انقلاب اسلامی با استاد سبزواری آشنا شدم. خاطرم هست که تیمی چهارنفره تشکیلدادیم که این تیم متشکل از استاد سبزواری، احمدعلی راغب آهنگساز، مجتبی میرزاده تنظیمکننده و من بود. البته باید به این تیم آقایان حمید شاهنگیان و حسین صبحدل را نیز افزود. این دو عزیز علیالخصوص در خلق سرود «خمینیایامام» بسیار تاثیرگذار بودهاند. البته آقای شاهنگیان و آقای صبحدل فارغ از تیم چهارنفره ما، یک تیم دیگر نیز داشتند که آقای سبزواری در بین ما تنها کسی بود که بهطور همزمان با هر دو تیم کار میکرد. ارتباط من با ایشان قبل از انقلاب تنها از طریق تماس تلفنی بود. اما خبر داشتم که آقای راغب دیدارهای حضوری نیز با ایشان دارند. بعد از وقوع انقلاب بالاخره ما یکدیگر را از نزدیک دیدیم و رفاقتمان عمیقتر شد.
چه خصوصیاتی در استاد سبزواری برای شما قابل توجه بود؟
استاد سبزواری در حق من پدری کرد. او با محبت وصفناپذیری که در حق من داشت اشعاری در اختیار من قرار داد تا از آنها قطعات ماندگاری را خلق کنم. من در رفتوآمدی که پس از انقلاب با آقای سبزواری پیدا کردم روحیه لطیفشان بسیار برایم چشمگیر بود. جالب این بود که او با این روحیه لطیف و حساسیت بالایی که داشت، بسیار انسان شجاعی نیز بود و شجاعت بالا از ویژگیهای استاد بود. اوایل انقلاب برای ما که آثار انقلابی تولید میکردیم، خطرات بسیاری وجود داشت که یکی از آنها ترور بود. موضوعاتی که سبزواری در موردشان قلمفرسایی میکرد مثل موضوع شهید مطهری موضوعی نبود که هرکسی شجاعت این را داشته باشد که به آن بپردازد.
شنیدهام شما با ایشان سفرهای زیادی هم رفتهاید. اگر از این سفرها خاطرهای دارید برایمان بگویید.
بله من و استاد خیلی با هم سفر میرفتیم. البته اکثر این سفرها برای اجرای برنامه بود. خاطرم هست دعوت شدهبودیم که بهمناسبت سالروز شهادت شهید مطهری در دانشگاه اصفهان به اجرای برنامه بپردازیم. برنامه ساعت ۱۶ بود و قرار بود من و استاد ساعت ۱۱ سوار هواپیما شویم. نزدیک ساعت ۱۱ بود و ما در سالن انتظار فرودگاه مشغول مباحثه پیرامون شعر و موسیقی بودیم که ناگاه به خود آمدیم و فهمیدیم که هواپیمایمان پرواز کردهاست! از قضا من آن روز با ماشین خودم به فرودگاه آمده بودم و با توجه به اینکه تا عصر پرواز دیگری به مقصد اصفهان نبود، مجبور شدیم با خودروی من به سمت اصفهان راهیشویم.
در راه و در اتوبان قم تصادف شدیدی شده و راهبندان پیشآمدهبود و باتوجه به حضور هلیکوپتر و نیروهای امداد و عظیمبودن حادثه مدت زیادی در ترافیک ماندیم. از ترافیک که رد شدیم من با حداکثر سرعت ممکن به سمت اصفهان بهراهافتادم که در نهایت نزدیک شهر قم پلیس جلوی ماشین را گرفت. از آنجا که واقعا وقتمان کمبود و فرصتی نداشتیم، من بدون اینکه توضیح دهم که استاد در ماشین حضور دارند یا خودم را معرفی کنم و ماجرای برنامه امروز را شرح دهم، مجبور شدم بزنم زیر آواز و قطعه «اینبانگآزادی» را با صدای بلند خواندم! همین مساله باعث شد که مامور پلیس اجازه دهد ما عبور کنیم و به سمت اصفهان راهیشویم. البته خاطرم هست زمانی که رسیدیم، حضار داشتند از سالن برنامه بیرون میآمدند که به محض اینکه متوجه حضور من و استاد شدند دوباره به سالن برگشتند تا ما به اجرای برنامه بپردازیم.
شما به همراه استاد سبزواری به محضر امام هم رسیدهاید. درباره آن دیدار برایمان بگویید.
ما بعد از انتشار سرود شهید مطهری خدمت حضرت امام رسیدیم. آن ایام حرف و حدیثها بر سر اجراشدن این سرود خیلی زیاد بود. چراکه عدهای موسیقی را از اساس قبول نداشتند و میگفتند چه معنی دارد که آدم برای یک شهید موسیقی تولید کند؟ به یاد دارم در دیداری که همراه استاد سبزواری و دوستان دیگر به محضر امام رسیدیم، امام به سرود شهید مطهری اشاره کردند و فرمودند: «سرودخواندن برای شهید مطهری هیچ ایراد و اشکالی ندارد.» ایشان در آن دیدار بسیار ما را مورد لطف قرار دادند و ضمن صحبت درباره موسیقی فاخر و حماسی و تمجید از آن، تاکید بسیاری بر ادامهدادن این راه داشتند. بعد از این دیدار و صحبتهای امام بود که فضای کار برای بسیاری از آهنگسازان بازتر شد و بهواقع انقلابی در موسیقی انقلاب اتفاق افتاد.
از خاطرات سالهای اخیرتان با استاد سبزواری هم مشتاقیم بشنویم.
زمانی که استاد در بیمارستان بستری شدهبود و درواقع به کما رفته بود، من به ملاقاتش رفتم. در آن دیدار خانواده استاد هم حضور داشتند و پسرش به من گفت: «یکی از آثاری که با اشعار پدرم ساختهاید را برایش بخوانید». من هم شروع به خواندن «خجسته باد این پیروزی» کردم که در کمال حیرت دیدیم استاد در شرایطی که به کما رفته بود این سرود را با من لبخوانی کرد. او با چشمان بسته و در مقابل چشمان حیرتزده من و خانوادهاش بخشهایی از این سرود را بدون صدا و صرفا با تکاندادن لبها با من خواند و فیلم این دیدار هم موجود است. این اتفاق حال مرا در آن دیدار بسیار منقلب کرد و خاطره آن هنوز با من است.
به نظر شما جامعه ما درنهایت بهدرستی از این هنرمندان که با تمام وجود به انقلاب اسلامی خدمت کردند، قدردانی شایستهای انجام دادهاست؟
به نظر من هرگز جایگاه واقعی هنرمندان انقلابی کشور ما در جامعه شناخته نشد. بزرگانی چون آقای سبزواری، معینیزاده، شاهرخی، مشفق و دیگران کوشش بسیاری برای این انقلاب انجام دادهاند. به یاد دارم که یکموقعی من و آقای مشفق و آقای حسینی، وزیر ارشاد وقت به محضر مقام معظم رهبری مشرف شدیم. یادم هست آقا در آن جلسه صراحتا فرمودند: «من از پیش از انقلاب با اشعار آقای مشفق آشنا بودم و معتقدم ایشان خیلی به این انقلاب خدمت کردهاست». در آن دیدار آقای مشفق شعری خواندند با این مطلع:
گوش هوشی است اگر پنجره باز است اینجا
نغمه مرغ سحر روحنواز است اینجا
بعد از اتمام شعر، آقا به من فرمودند: «آقای گلریز! شما این شعر را حتما بخوان!» من هم مدتی روی این شعر کار کردم تا درنهایت موفق شدم این شعر را در یک قطعه و با فضای موسیقی ایرانی اجرا کنم. عنوان قطعه را «ثلثسماعملکوت» گذاشتم اما تلاش زیادی کردم تا این قطعه رونمایی و منتشر شود ولی تا امروز هیچکدام از نهادها برای انتشار آن همکاری نکردهاند. این درحالی است که از فوت مشفق مدتهاست که میگذرد. من هیچوقت فراموش نمیکنم که ما در شرایط حکومت نظامی با چه مشقتی به خانه استاد احمدعلی راغب میرفتیم و قطعات موسیقی انقلابی تولید میکردیم اما امروز متاسفانه صحبت از زحمتکشان این عرصه، در برنامههای صداوسیما جایگاهی ندارد.
آشنایی شما با آقای سبزواری از چه زمانی و چگونه بود؟
من از سه چهار ماه پیش از وقوع انقلاب اسلامی با استاد سبزواری آشنا شدم. خاطرم هست که تیمی چهارنفره تشکیلدادیم که این تیم متشکل از استاد سبزواری، احمدعلی راغب آهنگساز، مجتبی میرزاده تنظیمکننده و من بود. البته باید به این تیم آقایان حمید شاهنگیان و حسین صبحدل را نیز افزود. این دو عزیز علیالخصوص در خلق سرود «خمینیایامام» بسیار تاثیرگذار بودهاند. البته آقای شاهنگیان و آقای صبحدل فارغ از تیم چهارنفره ما، یک تیم دیگر نیز داشتند که آقای سبزواری در بین ما تنها کسی بود که بهطور همزمان با هر دو تیم کار میکرد. ارتباط من با ایشان قبل از انقلاب تنها از طریق تماس تلفنی بود. اما خبر داشتم که آقای راغب دیدارهای حضوری نیز با ایشان دارند. بعد از وقوع انقلاب بالاخره ما یکدیگر را از نزدیک دیدیم و رفاقتمان عمیقتر شد.
چه خصوصیاتی در استاد سبزواری برای شما قابل توجه بود؟
استاد سبزواری در حق من پدری کرد. او با محبت وصفناپذیری که در حق من داشت اشعاری در اختیار من قرار داد تا از آنها قطعات ماندگاری را خلق کنم. من در رفتوآمدی که پس از انقلاب با آقای سبزواری پیدا کردم روحیه لطیفشان بسیار برایم چشمگیر بود. جالب این بود که او با این روحیه لطیف و حساسیت بالایی که داشت، بسیار انسان شجاعی نیز بود و شجاعت بالا از ویژگیهای استاد بود. اوایل انقلاب برای ما که آثار انقلابی تولید میکردیم، خطرات بسیاری وجود داشت که یکی از آنها ترور بود. موضوعاتی که سبزواری در موردشان قلمفرسایی میکرد مثل موضوع شهید مطهری موضوعی نبود که هرکسی شجاعت این را داشته باشد که به آن بپردازد.
شنیدهام شما با ایشان سفرهای زیادی هم رفتهاید. اگر از این سفرها خاطرهای دارید برایمان بگویید.
بله من و استاد خیلی با هم سفر میرفتیم. البته اکثر این سفرها برای اجرای برنامه بود. خاطرم هست دعوت شدهبودیم که بهمناسبت سالروز شهادت شهید مطهری در دانشگاه اصفهان به اجرای برنامه بپردازیم. برنامه ساعت ۱۶ بود و قرار بود من و استاد ساعت ۱۱ سوار هواپیما شویم. نزدیک ساعت ۱۱ بود و ما در سالن انتظار فرودگاه مشغول مباحثه پیرامون شعر و موسیقی بودیم که ناگاه به خود آمدیم و فهمیدیم که هواپیمایمان پرواز کردهاست! از قضا من آن روز با ماشین خودم به فرودگاه آمده بودم و با توجه به اینکه تا عصر پرواز دیگری به مقصد اصفهان نبود، مجبور شدیم با خودروی من به سمت اصفهان راهیشویم.
در راه و در اتوبان قم تصادف شدیدی شده و راهبندان پیشآمدهبود و باتوجه به حضور هلیکوپتر و نیروهای امداد و عظیمبودن حادثه مدت زیادی در ترافیک ماندیم. از ترافیک که رد شدیم من با حداکثر سرعت ممکن به سمت اصفهان بهراهافتادم که در نهایت نزدیک شهر قم پلیس جلوی ماشین را گرفت. از آنجا که واقعا وقتمان کمبود و فرصتی نداشتیم، من بدون اینکه توضیح دهم که استاد در ماشین حضور دارند یا خودم را معرفی کنم و ماجرای برنامه امروز را شرح دهم، مجبور شدم بزنم زیر آواز و قطعه «اینبانگآزادی» را با صدای بلند خواندم! همین مساله باعث شد که مامور پلیس اجازه دهد ما عبور کنیم و به سمت اصفهان راهیشویم. البته خاطرم هست زمانی که رسیدیم، حضار داشتند از سالن برنامه بیرون میآمدند که به محض اینکه متوجه حضور من و استاد شدند دوباره به سالن برگشتند تا ما به اجرای برنامه بپردازیم.
شما به همراه استاد سبزواری به محضر امام هم رسیدهاید. درباره آن دیدار برایمان بگویید.
ما بعد از انتشار سرود شهید مطهری خدمت حضرت امام رسیدیم. آن ایام حرف و حدیثها بر سر اجراشدن این سرود خیلی زیاد بود. چراکه عدهای موسیقی را از اساس قبول نداشتند و میگفتند چه معنی دارد که آدم برای یک شهید موسیقی تولید کند؟ به یاد دارم در دیداری که همراه استاد سبزواری و دوستان دیگر به محضر امام رسیدیم، امام به سرود شهید مطهری اشاره کردند و فرمودند: «سرودخواندن برای شهید مطهری هیچ ایراد و اشکالی ندارد.» ایشان در آن دیدار بسیار ما را مورد لطف قرار دادند و ضمن صحبت درباره موسیقی فاخر و حماسی و تمجید از آن، تاکید بسیاری بر ادامهدادن این راه داشتند. بعد از این دیدار و صحبتهای امام بود که فضای کار برای بسیاری از آهنگسازان بازتر شد و بهواقع انقلابی در موسیقی انقلاب اتفاق افتاد.
از خاطرات سالهای اخیرتان با استاد سبزواری هم مشتاقیم بشنویم.
زمانی که استاد در بیمارستان بستری شدهبود و درواقع به کما رفته بود، من به ملاقاتش رفتم. در آن دیدار خانواده استاد هم حضور داشتند و پسرش به من گفت: «یکی از آثاری که با اشعار پدرم ساختهاید را برایش بخوانید». من هم شروع به خواندن «خجسته باد این پیروزی» کردم که در کمال حیرت دیدیم استاد در شرایطی که به کما رفته بود این سرود را با من لبخوانی کرد. او با چشمان بسته و در مقابل چشمان حیرتزده من و خانوادهاش بخشهایی از این سرود را بدون صدا و صرفا با تکاندادن لبها با من خواند و فیلم این دیدار هم موجود است. این اتفاق حال مرا در آن دیدار بسیار منقلب کرد و خاطره آن هنوز با من است.
به نظر شما جامعه ما درنهایت بهدرستی از این هنرمندان که با تمام وجود به انقلاب اسلامی خدمت کردند، قدردانی شایستهای انجام دادهاست؟
به نظر من هرگز جایگاه واقعی هنرمندان انقلابی کشور ما در جامعه شناخته نشد. بزرگانی چون آقای سبزواری، معینیزاده، شاهرخی، مشفق و دیگران کوشش بسیاری برای این انقلاب انجام دادهاند. به یاد دارم که یکموقعی من و آقای مشفق و آقای حسینی، وزیر ارشاد وقت به محضر مقام معظم رهبری مشرف شدیم. یادم هست آقا در آن جلسه صراحتا فرمودند: «من از پیش از انقلاب با اشعار آقای مشفق آشنا بودم و معتقدم ایشان خیلی به این انقلاب خدمت کردهاست». در آن دیدار آقای مشفق شعری خواندند با این مطلع:
گوش هوشی است اگر پنجره باز است اینجا
نغمه مرغ سحر روحنواز است اینجا
بعد از اتمام شعر، آقا به من فرمودند: «آقای گلریز! شما این شعر را حتما بخوان!» من هم مدتی روی این شعر کار کردم تا درنهایت موفق شدم این شعر را در یک قطعه و با فضای موسیقی ایرانی اجرا کنم. عنوان قطعه را «ثلثسماعملکوت» گذاشتم اما تلاش زیادی کردم تا این قطعه رونمایی و منتشر شود ولی تا امروز هیچکدام از نهادها برای انتشار آن همکاری نکردهاند. این درحالی است که از فوت مشفق مدتهاست که میگذرد. من هیچوقت فراموش نمیکنم که ما در شرایط حکومت نظامی با چه مشقتی به خانه استاد احمدعلی راغب میرفتیم و قطعات موسیقی انقلابی تولید میکردیم اما امروز متاسفانه صحبت از زحمتکشان این عرصه، در برنامههای صداوسیما جایگاهی ندارد.