نگاهی به مجموعه داستان «گل خاکی» نوشته شهید غنیپور
«گل خاکی» یکی دیگر از کتابهای شهید حبیب غنیپور است که از هشت داستان کوتاه با حال و هوای جنگ تشکیل شده است.
شهدای ایران: غنیپور در اکثر داستانهای این کتاب از خاطرات شخصی خودش در زمانی که در جبهه بوده کمک گرفته است. مسلماً نوشتن در مورد جنگ توسط شخصی که خودش جنگ را با پوست و استخوان احساس کرده باشد، بسیار قابل لمس و باورپذیرتر از اثر کسی میشود که جنگ را فقط در خاطرات دیگران یا در کتابها تجربه کرده است. با این حال شهید غنیپور در این کتاب نگاهش به وقایع پشت جبهه هم بوده و به مردمانی که گرچه در خط اول جنگ حضور نداشتهاند، اما در پشت جبهه قلبهایشان برای رزمندگان میتپیده و به نوعی گرفتار جنگ تحمیلی بودهاند. در داستان «گل خاکی» که دومین داستان این مجموعه است، نویسنده کتاب از زندگی پیرزن تنهایی میگوید که در روستا زندگی میکند، او شوهر و تنها پسرش را قبل از انقلاب از دست داده است، در واقع خان روستا باعث مرگ آنها شده و حالا که انقلاب پیروز شده و صدام به ایران حمله کرده است او دسترنج دستهای چروکیده و لرزانش را که یک کلاه و یک شالگردن بافتنی است به شهر میآورد و برای کمک به رزمندگان تحویل مسجد میدهد و در حیاط مسجد هم آسمانی میشود. در داستان «کبوترها میگریند» ما با پسر نوجوان خرمشهری به اسم بشیر روبهرو هستیم که در خانهشان چند کفتر دارد. سربازهای بعثی خانه آنها را اشغال کردهاند و خانواده آنها دور از خانه در مکان دیگری به سر میبرند. بشیر برای کبوترهایش دانه گندم تهیه میکند تا کبوترهایش گرسنه نمانند، اما وقتی شبانه به نزدیکی خانه مخروبهشان میرسد میبیند که عراقیها در حیاط خانه بغلی کبوترهای او را کباب کردهاند و در حال خوردنشان هستند. بغض گلویش را میفشارد و اشک هایش روی صورتش میغلتد، اما کاری از دستش برنمیآید. در کمال ناباوری دو تا از کبوترهایش را در گوشه حیاط زنده مییابد که زیر سبد حصیری قائم شدهاند. آن دو کبوتر در واقع نر و ماده و جفت هستند. کبوترها را زیر لباسش پنهان میکند و دوان دوان از آنجا دور میشود، اما توی راه گلوله میخورد و روی زمین میافتد. او تصمیم میگیرد در همان لحظه کبوترها را که پرهایشان آغشته به خون سینهاش شده است در آسمان پرواز دهد...». این داستان به شکلی زیبا و معناگرا به پایان میرسد و اشارهای سمبلیک دارد به آزادی شهر خرمشهر: «با اولین طلوع شعاعهای زرین آفتاب، دو کبوتر سفید که لکههای تیرهای روی پر و بالشان بود، از گنبد مسجدی که گلوله خمپارهای آن را دریده بود، پرواز کردند، از میان نخلهای بیسر و نیمسوخته گذشتند و در میان آسمان آبی خرمشهر اوج گرفتند... (کبوترها میگریند صفحه ۵۹)».
این کتاب در ۷۷صفحه با قطع پالتویی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
این کتاب در ۷۷صفحه با قطع پالتویی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.