دعبل، فرزدق، ابن شبیب و... شاعرانی هستند که در زمان ائمه می زیستند و همزمان با ایام محرم در مجالس اهل بیت مرثیه خوانی می کردند و شعرهایی را در رثای واقعه عاشورا می سروده اند. در این بین تاریخ شعر فارسی نیز ستارگان درخشانی نیز محتشم کاشانی و کمپانی را داشته است که شاعران برای سرودن شعر در رثای عاشورا به آنها متوسل می شوند.
حمیده مردانی مهرآباد متخلص به "رها" که از شاعران جوان انقلاب است در این ایام شعر جدید خود را که به سبک شعرهای با صلابت محتشم است با استعانت از امام حسین (علیه السلام) سروده است و به گفته وی این شعر تماما با لطف ائمه حاصل شده است:
ای شاهِ جهان، خسروِ دین، آیۀ رحمت
ای مظهر آزادگی، ای گنج سعادت
ای روی تو خورشیدُ قدت حُسنِ خداداد
فارغ نشود جعدِ دل از زلف کمندت
ای تا به ابد واجبِ تعظیمِ دل من
از روز ازل بین، که چه افتاده به پایت
هر کس به هوایت طلب بال و پری داشت
آزاده شد از فضل تو در کوی ارادت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
جان بر سر سجادۀ جانان به نماز است
توحیدِ اَحد بیرق اصحاب طریقت
مردان خدا دل به مرام تو سپردند
هفتاد و دو تن همرهت از شرط مروت
آنان که به خصمت کمر از خانه ببستند
بشکسته کمرها همه در وادیِ حسرت
جانم به فدایت، چه تبی در نفست بود
در لحظۀ واماندن یاران ز رکابت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
آه از قسمُ عهد شکسته، ز خیانت
آن از ستم کوفه و آن کرببلایت
شاها دل مسلم ز تب واقعه خون شد
از بس که بگفتت که "نیا، جان به فدایت"
مردی که ز نامردمیِ کوفه به پاخاست
از دار اِمارت زده شد باب شهادت
سرداریِ این لالۀ بی سر به من آموخت
بی سر شدن اول قدم از راه هدایت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
آه از دو پَرت، آه علی اکبر و اصغر
از تیرِ حسد گشته جدا از دل و جانت
تا لذت مستی به نگاهت بنشیند
مستانه فرود آمده بر خون دو نگارت
همچون نفسی کز دل عیسی به در آید
جانانه برفت اکبرت آن روح شجاعت
همچون گُهری کز دل دریا به در آید
دردانه برفت اصغرت آن دُر طهارت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
عباسِ من،ای سرو سُهی،ماه شب افروز
سقای عطش، مظهر حُسن، آیۀ غیرت
سروی چو قدت زاده نشد در همه عالم
ماهی چو رخت دیده نشد در همه دولت
بی روی تو این معرکه نور از که بخواهد؟
هر روزِ جهان تیره بود تا به قیامت
بی دست تو این قافله آب از که بخواهد؟
هر لب ز پی ات تشنه بود تا به قیامت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
زینب که دلش چشمۀ خورشید وصال ست
بانوی سرایندۀ مهر، آیۀ عصمت
ارباب امانت به دو دستش گُهری داد
اسلام مبین، لعل گران، بار امانت
تاب از کف او رفتُ دلش در تبت آشفت
وقتی که برفت از سرش آن سایۀ مهرت
غمدیده تر از زینب کبری به جهان نیست
در معرکۀ شام غریبان به وداعت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
داد از تب آن واقعه آن محشر کبری
داد از دل آن بیخبران، اوج شقاوت
از دیده همی خون چکد اندر غمت ای جان
جان دادن جانان که نیاید به حکایت
در سینه بسی شعله کشد غربتت ای جان
سرنیزه ندارد رمقِ بارِ حضورت
هرگز نشود لوح دل از عشق تو خاموش
آفاقِ جهان مهر تو دارد به عنایت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت
در سلسلۀ عشقِ دلم، روی تو محراب
ای خاطرِ من مستِ تعلق به هوایت
ای مردم چشمم همه در پای تو خون ریز
مردانه فرود آمده سرها به ارادت
تا بر سر کویت برسانی رخ دل را
شکرانه وضو ساختم از باب زیارت
تا چشم تو بر چشم رها بسته نگردد
این شعر به خون خفتۀ من نذر نگاهت
ای شاه جهاندارِ من، ای شمع محبت
ای نبض جهان بسته به یک لحظه نگاهت