ار لابهلای ۵ کتاب؛
رضایت و تشکر امام را پشت بی سیم به همه نیروها اعلام کردیم. واقعا همین قدر که قلب مقدس امام از کار رزمندگان شاد شد، برای ما کافی بود.
سوم خرداد و سالروز آزادسازی خرمشهر، بهانه خوبی بود برای تورق ۵ کتاب بینظیر از منشورات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که در آن ها اشاره ای به عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر شده بود.
شهر خرمشهر چهارم آبان ۱۳۵۹ اشغال و سوم خرداد ۱۳۶۱ پس از ۵۷۸ روز، در عملیات بیت المقدس آزاد شد.
شهر خرمشهر چهارم آبان ۱۳۵۹ اشغال و سوم خرداد ۱۳۶۱ پس از ۵۷۸ روز، در عملیات بیت المقدس آزاد شد.
این ۵ کتاب را از بین مجموعه روزشمارهای جنگ و همچنین مجموعه تاریخ شفاهی دفاع مقدس برایتان انتخاب کردیم.
اولین کتاب، «آزادسازی خرمشهر / پایان رؤیای تجزیه ایران»، نوزدهمین کتاب از مجموعه روزشمار جنگ ایران و عراق است که از اول اردیبهشت ۱۳۶۱ تا ۳۱ خردادماه این سال را در برگرفته. این کتاب را ابوالقاسم حبیبی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تدوین کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
در نخستین ساعات ورود رزمندگان اسلام به خرمشهر، اولین گروه خبرنگاران داخلی نیز با اشتیاق فراوان وارد این شهر شدند تا مشاهدات خود را از نتیجه دلاوری های رزمندگان و همچنین آثار برجای مانده از جنایات ارتش بعث عراق به تصویر بکشند.
خبرنگار کیهان در گزارش خود از وضعیت خرمشهر پس از آزادسازی آورده است: «ما با پیشروی نیروهای دلاور اسلام در خرمشهر کوچه به کوچه می رفتیم. ابتدا وارد اولین فلکه شهر یعنی میدان راه آهن شدیم؛ ولی از میدان خبری نبود. از ساختمان بزرگ راه آهن و همچنین از بنای عظیم خانه جوانان شهر حتی خشتی بر جای نمانده بود و من که بیش از ۳۰ سال در این شهر زندگی کرده بودم، نمی دانستم برای ورود به مرکز شهر می بایست از کدام طرف حرکت کنم.
صدام و صدامیان عملی در شهر زیبای خرمشهر انجام داده بودند که نمونه اش را شاید در سرزمین های فلسطین هم نتوان دید. آنها به هیچ چیز رحم نکردند؛ خانه ها، خیابانها، بیمارستان ها، مدارس، درختها و حتی آسفالت خیابان ها را کنده بودند. حاشیه و امتداد خیابان ها را کنده و نهرهای بزرگ ساخته اند. مغازه ها ویران و غارت شده اند و در خانه های مردم حتی شیر آب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد. وسایل مردم به یغما برده شده و خانه هایشان سوزانده شده است...»
در نخستین ساعات ورود رزمندگان اسلام به خرمشهر، اولین گروه خبرنگاران داخلی نیز با اشتیاق فراوان وارد این شهر شدند تا مشاهدات خود را از نتیجه دلاوری های رزمندگان و همچنین آثار برجای مانده از جنایات ارتش بعث عراق به تصویر بکشند.
خبرنگار کیهان در گزارش خود از وضعیت خرمشهر پس از آزادسازی آورده است: «ما با پیشروی نیروهای دلاور اسلام در خرمشهر کوچه به کوچه می رفتیم. ابتدا وارد اولین فلکه شهر یعنی میدان راه آهن شدیم؛ ولی از میدان خبری نبود. از ساختمان بزرگ راه آهن و همچنین از بنای عظیم خانه جوانان شهر حتی خشتی بر جای نمانده بود و من که بیش از ۳۰ سال در این شهر زندگی کرده بودم، نمی دانستم برای ورود به مرکز شهر می بایست از کدام طرف حرکت کنم.
صدام و صدامیان عملی در شهر زیبای خرمشهر انجام داده بودند که نمونه اش را شاید در سرزمین های فلسطین هم نتوان دید. آنها به هیچ چیز رحم نکردند؛ خانه ها، خیابانها، بیمارستان ها، مدارس، درختها و حتی آسفالت خیابان ها را کنده بودند. حاشیه و امتداد خیابان ها را کنده و نهرهای بزرگ ساخته اند. مغازه ها ویران و غارت شده اند و در خانه های مردم حتی شیر آب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد. وسایل مردم به یغما برده شده و خانه هایشان سوزانده شده است...»
دومین کتاب، تاریخ شفاهی سید یحیی صفوی، فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (از سنندج تا خرمشهر) است. این کتاب به تلاش مرحوم دکتر حسین اردستانی (رییس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) در سال ۱۳۹۷ تدوین شد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
اعلام خبر آزادی خرمشهر
با رسیدن تیپ های ۸ نجف و ۱۴ امام حسین(ع) از قرارگاه فتح به داخل خرمشهر واقعا خستگی این بیست و چند شبانه روز جنگ پی در پی از تن ما خارج شد. تلفن زدیم به بیت امام و حاج احمد آقا گوشی را برداشت. گفتیم خبر آزادی خرمشهر را به امام برسانند. ایشان خبر داد و تشکر امام را اعلام کرد. رضایت و تشکر امام را پشت بی سیم به همه نیروها اعلام کردیم. واقعا همین قدر که قلب مقدس امام از کار رزمندگان شاد شد، برای ما کافی بود. ما اعتقادمان این بود که با رضایت امام، قلب مقدس امام زمان (عج) از ما راضی شده است. این شادی و این پیروزی الهی واقعا تمام خستگی ها را از تن ما بیرون برد و تمام عوارض را قابل تحمل کرد. خب بالاخره چند هزار شهید و چند هزار زخمی برای ما فشار بود. بالاخره دائم بنیاد تعاون می گفت تعداد شهدا مثلا به حدود بالای ۴ هزار نفر رسید...
اعلام خبر آزادی خرمشهر
با رسیدن تیپ های ۸ نجف و ۱۴ امام حسین(ع) از قرارگاه فتح به داخل خرمشهر واقعا خستگی این بیست و چند شبانه روز جنگ پی در پی از تن ما خارج شد. تلفن زدیم به بیت امام و حاج احمد آقا گوشی را برداشت. گفتیم خبر آزادی خرمشهر را به امام برسانند. ایشان خبر داد و تشکر امام را اعلام کرد. رضایت و تشکر امام را پشت بی سیم به همه نیروها اعلام کردیم. واقعا همین قدر که قلب مقدس امام از کار رزمندگان شاد شد، برای ما کافی بود. ما اعتقادمان این بود که با رضایت امام، قلب مقدس امام زمان (عج) از ما راضی شده است. این شادی و این پیروزی الهی واقعا تمام خستگی ها را از تن ما بیرون برد و تمام عوارض را قابل تحمل کرد. خب بالاخره چند هزار شهید و چند هزار زخمی برای ما فشار بود. بالاخره دائم بنیاد تعاون می گفت تعداد شهدا مثلا به حدود بالای ۴ هزار نفر رسید...
کتاب بعدی، تاریخ شفاهی شهید احمد غلامی (از ری تا شام) است که به کوشش علی مژدهی تدوین شده است. سردار احمد غلامی در دوران جنگ، مسئولیت های متنوعی داشت و چندی پیش که برای یاری جبهه مقاومت اسلامی به سوریه رفته بود به دست داعش به شهادت رسید.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
روز قبل از آزادسازی خرمشهر،علائمش مشخص شد. مثلا حجم آتش عرقی ها کم شد. نیروهایی که با ما درگیر بودند،خیلی نزدیک نمی شدند یا تانک ها از دور تیر می زدند که مشکل چندانی برای ما ایجاد نمی کرد. راه بچه ها هم از عقب باز شد و آب و تدارکات به نیروها رسید. بقیه نیروها هم روی جاده آمده بودند و داشتند به سمت خرمشهر می آمدند. آنها با عراقی ها درگیر می شدند و جلو می آمدند. سرانجام بچه های اصفهان وارد خرمشهر شدند. همه مقاومت ها دیگر شکست. صدای تیراندازی از داخل شهر نمی آمد. فقط بچه های خودمان بودند. معلوم بود تیراندازی نیروهای خودمان است. صبح عملیات که خرمشهر آزاد شد، دیگر داخل شهر درگیری نبود و صدای تیر نمی آمد. فقط از جبهه ما به طرف شهر شلیک می شد. با آزادشدن خرمشهر مارش زدند و نیروها رفتند در مسجد جامع شهر نماز شکر خواندند.
روز قبل از آزادسازی خرمشهر،علائمش مشخص شد. مثلا حجم آتش عرقی ها کم شد. نیروهایی که با ما درگیر بودند،خیلی نزدیک نمی شدند یا تانک ها از دور تیر می زدند که مشکل چندانی برای ما ایجاد نمی کرد. راه بچه ها هم از عقب باز شد و آب و تدارکات به نیروها رسید. بقیه نیروها هم روی جاده آمده بودند و داشتند به سمت خرمشهر می آمدند. آنها با عراقی ها درگیر می شدند و جلو می آمدند. سرانجام بچه های اصفهان وارد خرمشهر شدند. همه مقاومت ها دیگر شکست. صدای تیراندازی از داخل شهر نمی آمد. فقط بچه های خودمان بودند. معلوم بود تیراندازی نیروهای خودمان است. صبح عملیات که خرمشهر آزاد شد، دیگر داخل شهر درگیری نبود و صدای تیر نمی آمد. فقط از جبهه ما به طرف شهر شلیک می شد. با آزادشدن خرمشهر مارش زدند و نیروها رفتند در مسجد جامع شهر نماز شکر خواندند.
چهارمین کتاب از این مجموعه به تاریخ شفاهی سردار احمد غلامپور (جوانان اهواز زنده اند) اختصاص دارد. این کتاب، اولین جلد از مجموعه خطرات سردار غلامپور است که به کوشش مجید مختاری تدوین شده.
در بخشی از این کتاب که به آزادسازی خرمشهر مربوط می شود، می خوانیم:
کار اصلی ما بستن عقبه دشمن بود، چون در این صورت، ارتش عراق از نظر روانی به هم ریخت. تعداد اسرا نشان می داد که فرماندهی دشمن در خرمشهر به شدت ضعیف شده است. تفاوت خرمشهر با جبهه های دیگر این بود که در خرمشهر، هر خانه حکم یک سنگر را داشت و خود شهر مانند دژی بود که جنگیدن در آن برای نیروهای مهاجم، سخت بود. زمانی که وارد خرمشهر شدیم، تعداد نیروهای ما به ۵ هزار نفر هم نمی رسید درحالی که نیروهای دشمن در خرمشهر تقریبا چهار پنج برابر ما بودند. برای ما سؤال به وجود آمد که این حجم نیرو در خرمشهر چه کار می کنند؟ به هر حال اگر عراقی ها به سمت نیروهای ما می آمدند، با توجه به اینکه چهار برابر ما بودند، به راحتی می توانستند ما را شکست بدهند، اما ضعف فرماندهی شان مانع از آن شد. چون خرمشهر شبیه جبهه های دیگر نبود، آنها سردرگم شده بودند و نمی دانستند قرار است از کجا به آنها حمله شود و باید چه کار کنند. عراقی ها فقط می دانستند که عقبه شان بسته شده است و محاصره شده اند و این قضیه آنها را آشفته کرده بود. آنها دیگر انگیزه ای برای دفاع هم نداشتند.
کار اصلی ما بستن عقبه دشمن بود، چون در این صورت، ارتش عراق از نظر روانی به هم ریخت. تعداد اسرا نشان می داد که فرماندهی دشمن در خرمشهر به شدت ضعیف شده است. تفاوت خرمشهر با جبهه های دیگر این بود که در خرمشهر، هر خانه حکم یک سنگر را داشت و خود شهر مانند دژی بود که جنگیدن در آن برای نیروهای مهاجم، سخت بود. زمانی که وارد خرمشهر شدیم، تعداد نیروهای ما به ۵ هزار نفر هم نمی رسید درحالی که نیروهای دشمن در خرمشهر تقریبا چهار پنج برابر ما بودند. برای ما سؤال به وجود آمد که این حجم نیرو در خرمشهر چه کار می کنند؟ به هر حال اگر عراقی ها به سمت نیروهای ما می آمدند، با توجه به اینکه چهار برابر ما بودند، به راحتی می توانستند ما را شکست بدهند، اما ضعف فرماندهی شان مانع از آن شد. چون خرمشهر شبیه جبهه های دیگر نبود، آنها سردرگم شده بودند و نمی دانستند قرار است از کجا به آنها حمله شود و باید چه کار کنند. عراقی ها فقط می دانستند که عقبه شان بسته شده است و محاصره شده اند و این قضیه آنها را آشفته کرده بود. آنها دیگر انگیزه ای برای دفاع هم نداشتند.
آخرین کتابی که از این مجموعه برایتان انتخاب کردیم، تاریخ شفاهی سردار مرتضی قربانی (در مسیر پیروزی) است. این کتاب هم جلد اول از خاطرات این سردار است که به همت امیر رزاق زاده تدوین شده است.
در بخشی از این کتاب که به آزادسازی خرمشهر مربوط می شود، آمده:
بعد از فتح خرمشهر، همین طور با موتور از این طرف به آن طرف می رفتم و نیروها را جابه جا می کردم و از این پیروزی لذت می بردم. واقعا عشق می کردم و به حدی تحت تأثیر خبر آزادسازی خرمشهر قرار گرفتم که به گریه افتادم. یاد گریه های خودم در دوران اشغال خرمشهر افتادم. بعد با خوشحالی بی نظیری توی شهرک ولی عصر جایی پیدا کردم و در خلوت خودم نماز شکر خواندم. ما در هنگام عملیات هرجا گیر می کردیم، به نیروها می گفتیم صلوات بفرستید. بعد از پیروزی هایمان هم به آنها می گفتیم نماز شکر بخوانید. اینجا هم این کار را کردیم، چون پیروزی بزرگی به دست آمده بود.
من روز دوم و سوم مرحله آخر عملیات، پشت خاکریز خط حد یگان خودمان بودم که امام پیام دادند و فرمودند که خرمشهر را خدا آزاد کرد. با اینکه ما در خرمشهر پیروز شدیم، ولی جوان دچار غرور شدیم، در عملیات رمضان شکست خوردیم.
بعد از فتح خرمشهر، همین طور با موتور از این طرف به آن طرف می رفتم و نیروها را جابه جا می کردم و از این پیروزی لذت می بردم. واقعا عشق می کردم و به حدی تحت تأثیر خبر آزادسازی خرمشهر قرار گرفتم که به گریه افتادم. یاد گریه های خودم در دوران اشغال خرمشهر افتادم. بعد با خوشحالی بی نظیری توی شهرک ولی عصر جایی پیدا کردم و در خلوت خودم نماز شکر خواندم. ما در هنگام عملیات هرجا گیر می کردیم، به نیروها می گفتیم صلوات بفرستید. بعد از پیروزی هایمان هم به آنها می گفتیم نماز شکر بخوانید. اینجا هم این کار را کردیم، چون پیروزی بزرگی به دست آمده بود.
من روز دوم و سوم مرحله آخر عملیات، پشت خاکریز خط حد یگان خودمان بودم که امام پیام دادند و فرمودند که خرمشهر را خدا آزاد کرد. با اینکه ما در خرمشهر پیروز شدیم، ولی جوان دچار غرور شدیم، در عملیات رمضان شکست خوردیم.