البته غلامرضا در همان زمان از روستایشان هم غافل نبود و با تلاش او انجمن اسلامی روستای یزدل تاسیس شد.
شهدای ایران: انقلاب که پیروز شد، بچه مذهبیهای دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران، انجمن اسلامی این دانشکده را فعال کردند. در آن شرایط بلبشوی سیاسی در دانشگاهها و جولان اعضای گروهکهای ضدانقلاب در دانشکدهها، انجمن اسلامی مأمن و پناهگاه مهمی برای فعالیتهای دانشجویان انقلابی مسلمان بود.
اما بعد از ۳۱ شهریور ۵۹، کمکم جبهه رفتن اعضای فعال انجمن اسلامی دانشکده شروع شد. ابتدا در قالب بسیجیهای عادی و بعد در قالب نیروهای امدادگر. آنوقت میان همه دانشجوهای انقلابی که خود را به عملیاتها میرساندند، نام چهار نفر در تاریخ درخشان هشت سال دفاع مقدس مایه افتخار و زینتبخش دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران شد...
اولین شهید دانشکده
محمد لطفیزاده بچه جنوب شهر تهران بود. متولد ۲۱ خرداد ۱۳۴۰ از همان سربازان امامخمینی(ره) که در سال ۴۲ و شروع نهضت اسلامی در گهواره بودند.
از همان سالهای ابتدائی دانشآموز درس خوان و باهوشی بود. دوره دبستان را در مدرسه کمال گذراند و برای دوره راهنمایی به مدرسه «برهان مجرد» رفت.
مدرسه برهان مجرد مدرسهای اسلامی بود و مسئولان آن علاوه بر مسائل درسی، بر مسائل اعتقادی و تربیتی تاکید زیادی داشتند.
محمد که در خانوادهای سنتی و مذهبی بزرگ شده بود، علقههای مذهبی داشت اما در این مدرسه این علقهها، شکوفا شد؛ به طوری که در دوره راهنمایی موفق به کسب مدال در رشته حفظ قرآن و همچنین مفاهیم نهجالبلاغه شد.
از همان دوره راهنمایی و بعد هم در دوره دبیرستان رفتن به مسجد و حسینیه و کسب فیض از محضر علما جزء برنامههای مداومش بود. استفاده از مجالس وعظ و رهنمودهای آیتالله بروجردی امام جماعت مسجد نور و سخنرانیهای آیتالله حاج آقا جواد علمالهدی و همچنین آیتالله سید احمد علمالهدی تاثیر زیادی بر شکلگیری شخصیت انقلابی او گذاشته بود.
فعالیتهای انقلابی را هم از همان مسجد و حسینیه رفتنها شروع کرده بود. سال ۱۳۵۸ در آزمون سراسری دانشگاه شرکت کرد و در همان سال موفق به قبولی در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران شد.
از همان ترم اول عضو انجمن اسلامی دانشکده شد، اما کمی بعد به دلیل فضای مسموم دانشگاهها و فعالیتهای مخرب گروهکها با انقلاب فرهنگی دانشگاه تعطیل شد. این درحالی بود که ارتباط اعضای انجمن بیرون از دانشگاه باهم برقرار بود. به همین دلیل هم با شروع دفاع مقدس، جبهه رفتنهای اعضای انجمن اسلامی دانشکده شروع شد...
حدود دو ماهی از فرار بنیصدر از کشور گذشته بود که قرار شد یک عملیات مشترک با حضور سپاه و ارتش با نام «شهید چمران» در محور عملیاتی حمیدیه - طراح انجام شود؛ عملیاتی با هدف انهدام مواضع دشمن در شمال رودخانه کرخه کور (کرخه نور) و جلوگیری از پیشدستی ارتش بعث عراق در حمله مجدد به اهواز.
محمد که در آن زمان در جبهههای جنوب به عنوان امدادگر حضور داشت، در اولین روز این عملیات (اول مرداد ۱۳۶۰) به شهادت رسید تا اولین شهید دانشکده توانبخشی باشد.
دومین شهید دانشکده
کشاورززاده روستای یزدل
«غلامرضا رعیت یزدلی» در یکم بهمن ۱۳۳۶ در روستای یزدل شهرستان کاشان به دنیا آمد. مادرش عذرا خانم بانویی مومن و خانه دار بود و پدرش نوروز کشاورز.
از کودکی مانند همه فرزندان زحمتکش روستایی کار و درس را با هم تجربه کرد. در ضمن به دلیل علقههای مذهبی از همان کودکی موذن و مکبر مسجد روستایشان هم بود. روستای یزدل در ۱۵ کیلومتری کاشان بود و برای همین شرایط برای درس خواندن غلامرضا تا حدودی فراهم بود. از آنجا که باهوش و درسخوان بود، کار کردن و سختیهای کشاورزی و کارگری خللی در درس خواندنهایش ایجاد نمیکرد.
سال ۱۳۵۶ در کنکور سراسری شرکت کرد و در همان سال هم در رشته فیزیوتراپی دانشکده توانبخشی علوم پزشکی ایران قبول شد.
از آنجا که روحیهای مذهبی داشت و با رژیم پهلوی شدیدا مخالف بود، از ابتدای ورود به دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشکده توانبخشی شد. در همان دوران دانشجویی هم در کنار درس، به فعالیتهای مبارزاتی و انقلابی میپرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت انجمن اسلامی وسیعتر و عمیقتر شد.
البته غلامرضا در همان زمان از روستایشان هم غافل نبود و با تلاش او انجمن اسلامی روستای یزدل تاسیس شد.
با شروع جنگ، جبهه رفتنهای غلامرضا آغاز شد. ابتدا به عنوان بسیجی عادی به جبهههای غرب رفت و بعد از آن به عنوان امدادگر به جبهههای جنوب. سال ۱۳۶۰ عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. تا اینکه در جریان عملیات فتحلمبین و در تاریخ دوم فروردین ۱۳۶۱ در جاده دزفول - شوش در منطقه دشت عباس بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید تا دومین شهید دانشکده باشد.
سومین شهید دانشکده
خادم جانبازان بود
«مهدی خداپرست» در سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد. از آنجا که پدر و مادری به شدت مذهبی داشت، مانند بقیه خواهر و برادرهایش دغدغه دین داشت. این روحیه مذهبی آنقدر در وجودش پر رنگ بود که تقید زیادش در انجام فرائض دینی موجب شگفتی اطرافیان میشد.
مهدی بسیار درسخوان بود و همیشه نمرات بالایی در درسها میگرفت. سال اولی که در کنکور سراسری شرکت کرد، در رشته پزشکی ارتش قبول شد و تمام مراحل پذیرش را با موفقیت گذراند ولی از آنجا که انگیزههای دینی و انقلابی داشت، دوست نداشت در ارتش شاهنشاهی خدمت کند؛ به همین دلیل انصراف داد و یکسال دیگر درس خواند تا در سال ۱۳۵۵ در رشته فیزیوتراپی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی قبول شد.
از همان ابتدای ورود به دانشکده عضو انجمن اسلامی شد و در دوره دانشجویی به همراه دوستانش به شکل مخفیانه به تکثیر و پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) میپرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای فرهنگی و اعتقادی او در دانشکده و حتی در مناطق محروم چند برابر شد.
دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توانست درسش را تمام کند و از آنجا که نهاد انقلابی سپاه پاسداران شکل گرفته بود، به عضویت این نهاد درآمد.
با شروع جنگ، جبهه رفتنهای مهدی خداپرست هم شروع شد. اما از آنجا که در رشته فیزیوتراپی درس خوانده بود دغدغه زیادی درباره مجروحین جنگ داشت. به همین دلیل با کمک دوستانی که از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشکده توانبخشی بودند، یک کار منسجم را برای رسیدگی به جانبازان و کم کردن آلام آنها آغاز کرد.
در سال ۱۳۶۱ شمسی به عنوان مسئول امور جانبازان سپاه پاسداران منصوب شد. این مسئولیت فعالیتش را برای خدمت به جانبازان چند برابر کرد. اوایل سال ۶۲، برادرش هادی در جبهه به شهادت رسید. شهادت هادی شوق او را بر حضور در جبههها بیشتر کرد.
با نزدیک شدن زمان عملیات خیبر برای انجام کارهای مربوط به مجروحین عملیات راهی جبهههای جنوب شد. تا اینکه در روز ۶ اسفند ۱۳۶۲ و در سومین روز عملیات در هنگام نماز صبح با اصابت ترکش بمب به شهادت رسید، تا سومین شهید دانشکده توانبخشی باشد.
وابستگی موسس «رویان» به دوستان شهیدش
یکی از دانشجویان انقلابی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی که دوستی عمیقی با سه شهید بالا داشت، «سعید کاظمی آشتیانی» نام داشت. سال ۵۸ در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران قبول شده بود و از همان روزهای اول عضو انجمن اسلامی دانشکده شده بود. جبهه رفتن هایش هم از همان ماههای ابتدایی شروع جنگ آغاز کرد. سال اول با لباس خاکی و از سالهای بعد با لباس امدادگری...
دکتر سعید کاظمی آشتیانی بعد از شهادت محمد لطفیزاده و غلامرضا رعیت، در سال ۶۱ با کمک دو تن از دانشجویان مذهبی و انقلابی دانشکده توانبخشی «جهاد گروه پزشکی» را در دانشگاه علوم پزشکی تاسیس کرد. او اعتقاد داشت که علاوه بر جهاد در جبهههای جنگ باید در صحنه علم هم جهاد کرد.
به همین دلیل یکی از فعالیتهای علمی و تحقیقاتی مهم دکتر کاظمی آشتیانی و دوستانش در مرکز جهاد دانشگاهی علوم پزشکی، انجام پژوهش برای درمان جانبازان دفاع مقدس بود. او و همکارانش خود را خادم جانبازان میدانستند و به دنبال پیدا کردن راههایی برای بهبود وضعیت جسمانی جانبازان بودند.
گرچه به دلیل جبهه رفتنهای متعدد، روند درس خواندن وی در سالهای دفاع مقدس با کندی پیش رفت اما با اتمام جنگ، در سال ۱۳۶۹ مدرک کارشناسی ارشد فیزیوتراپی خود را دریافت کرد. بعد از آن اما در مقطع دکتری در رشته علوم تشریح با گرایش «جنینشناسی» دانشگاه تربیت مدرس قبول شد و در سال ۷۶ با رتبه ممتاز موفق شد که درجه دکتری خود را بگیرد.
نگاه جهادی او به مسئله درمان ناباروری زوجین ایرانی باعث شد که به همراه دوستانش موسسه «رویان» را با حداقل بودجه و امکانات راهاندازی کند. دکتر کاظمی آشتیانی معتقد بود که رئیسرویان خداست و او فقط سرباز اسلام است.
ایشان با نبوغ عجیب علمی و همان تفکر جهادی طرح اصلاح و تکثیر سلولهای بنیادی را در پژوهشگاه رویان به مرحله موفقیت رساند.
دکتر سعید کاظمی آشتیانی که در تمام سالهای بعد از جنگ همیشه به یاد دوستان شهیدش بود و سر زدن به خانوادههای آنها جزء برنامههای همیشگیاش بود؛ در ۱۴ دی ۱۳۸۴ با سکته قلبی از دنیا رفت. درحالی که تنها یکسال قبل از آن به عنوان «چهره ماندگار سلولهای بنیادی ایران» انتخاب شده بود. چهره ماندگاری که فخر دانشکده توانبخشی شد.
اما بعد از ۳۱ شهریور ۵۹، کمکم جبهه رفتن اعضای فعال انجمن اسلامی دانشکده شروع شد. ابتدا در قالب بسیجیهای عادی و بعد در قالب نیروهای امدادگر. آنوقت میان همه دانشجوهای انقلابی که خود را به عملیاتها میرساندند، نام چهار نفر در تاریخ درخشان هشت سال دفاع مقدس مایه افتخار و زینتبخش دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران شد...
اولین شهید دانشکده
محمد لطفیزاده بچه جنوب شهر تهران بود. متولد ۲۱ خرداد ۱۳۴۰ از همان سربازان امامخمینی(ره) که در سال ۴۲ و شروع نهضت اسلامی در گهواره بودند.
از همان سالهای ابتدائی دانشآموز درس خوان و باهوشی بود. دوره دبستان را در مدرسه کمال گذراند و برای دوره راهنمایی به مدرسه «برهان مجرد» رفت.
مدرسه برهان مجرد مدرسهای اسلامی بود و مسئولان آن علاوه بر مسائل درسی، بر مسائل اعتقادی و تربیتی تاکید زیادی داشتند.
محمد که در خانوادهای سنتی و مذهبی بزرگ شده بود، علقههای مذهبی داشت اما در این مدرسه این علقهها، شکوفا شد؛ به طوری که در دوره راهنمایی موفق به کسب مدال در رشته حفظ قرآن و همچنین مفاهیم نهجالبلاغه شد.
از همان دوره راهنمایی و بعد هم در دوره دبیرستان رفتن به مسجد و حسینیه و کسب فیض از محضر علما جزء برنامههای مداومش بود. استفاده از مجالس وعظ و رهنمودهای آیتالله بروجردی امام جماعت مسجد نور و سخنرانیهای آیتالله حاج آقا جواد علمالهدی و همچنین آیتالله سید احمد علمالهدی تاثیر زیادی بر شکلگیری شخصیت انقلابی او گذاشته بود.
فعالیتهای انقلابی را هم از همان مسجد و حسینیه رفتنها شروع کرده بود. سال ۱۳۵۸ در آزمون سراسری دانشگاه شرکت کرد و در همان سال موفق به قبولی در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران شد.
از همان ترم اول عضو انجمن اسلامی دانشکده شد، اما کمی بعد به دلیل فضای مسموم دانشگاهها و فعالیتهای مخرب گروهکها با انقلاب فرهنگی دانشگاه تعطیل شد. این درحالی بود که ارتباط اعضای انجمن بیرون از دانشگاه باهم برقرار بود. به همین دلیل هم با شروع دفاع مقدس، جبهه رفتنهای اعضای انجمن اسلامی دانشکده شروع شد...
حدود دو ماهی از فرار بنیصدر از کشور گذشته بود که قرار شد یک عملیات مشترک با حضور سپاه و ارتش با نام «شهید چمران» در محور عملیاتی حمیدیه - طراح انجام شود؛ عملیاتی با هدف انهدام مواضع دشمن در شمال رودخانه کرخه کور (کرخه نور) و جلوگیری از پیشدستی ارتش بعث عراق در حمله مجدد به اهواز.
محمد که در آن زمان در جبهههای جنوب به عنوان امدادگر حضور داشت، در اولین روز این عملیات (اول مرداد ۱۳۶۰) به شهادت رسید تا اولین شهید دانشکده توانبخشی باشد.
دومین شهید دانشکده
کشاورززاده روستای یزدل
«غلامرضا رعیت یزدلی» در یکم بهمن ۱۳۳۶ در روستای یزدل شهرستان کاشان به دنیا آمد. مادرش عذرا خانم بانویی مومن و خانه دار بود و پدرش نوروز کشاورز.
از کودکی مانند همه فرزندان زحمتکش روستایی کار و درس را با هم تجربه کرد. در ضمن به دلیل علقههای مذهبی از همان کودکی موذن و مکبر مسجد روستایشان هم بود. روستای یزدل در ۱۵ کیلومتری کاشان بود و برای همین شرایط برای درس خواندن غلامرضا تا حدودی فراهم بود. از آنجا که باهوش و درسخوان بود، کار کردن و سختیهای کشاورزی و کارگری خللی در درس خواندنهایش ایجاد نمیکرد.
سال ۱۳۵۶ در کنکور سراسری شرکت کرد و در همان سال هم در رشته فیزیوتراپی دانشکده توانبخشی علوم پزشکی ایران قبول شد.
از آنجا که روحیهای مذهبی داشت و با رژیم پهلوی شدیدا مخالف بود، از ابتدای ورود به دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشکده توانبخشی شد. در همان دوران دانشجویی هم در کنار درس، به فعالیتهای مبارزاتی و انقلابی میپرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت انجمن اسلامی وسیعتر و عمیقتر شد.
البته غلامرضا در همان زمان از روستایشان هم غافل نبود و با تلاش او انجمن اسلامی روستای یزدل تاسیس شد.
با شروع جنگ، جبهه رفتنهای غلامرضا آغاز شد. ابتدا به عنوان بسیجی عادی به جبهههای غرب رفت و بعد از آن به عنوان امدادگر به جبهههای جنوب. سال ۱۳۶۰ عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. تا اینکه در جریان عملیات فتحلمبین و در تاریخ دوم فروردین ۱۳۶۱ در جاده دزفول - شوش در منطقه دشت عباس بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید تا دومین شهید دانشکده باشد.
سومین شهید دانشکده
خادم جانبازان بود
«مهدی خداپرست» در سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد. از آنجا که پدر و مادری به شدت مذهبی داشت، مانند بقیه خواهر و برادرهایش دغدغه دین داشت. این روحیه مذهبی آنقدر در وجودش پر رنگ بود که تقید زیادش در انجام فرائض دینی موجب شگفتی اطرافیان میشد.
مهدی بسیار درسخوان بود و همیشه نمرات بالایی در درسها میگرفت. سال اولی که در کنکور سراسری شرکت کرد، در رشته پزشکی ارتش قبول شد و تمام مراحل پذیرش را با موفقیت گذراند ولی از آنجا که انگیزههای دینی و انقلابی داشت، دوست نداشت در ارتش شاهنشاهی خدمت کند؛ به همین دلیل انصراف داد و یکسال دیگر درس خواند تا در سال ۱۳۵۵ در رشته فیزیوتراپی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی قبول شد.
از همان ابتدای ورود به دانشکده عضو انجمن اسلامی شد و در دوره دانشجویی به همراه دوستانش به شکل مخفیانه به تکثیر و پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) میپرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای فرهنگی و اعتقادی او در دانشکده و حتی در مناطق محروم چند برابر شد.
دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توانست درسش را تمام کند و از آنجا که نهاد انقلابی سپاه پاسداران شکل گرفته بود، به عضویت این نهاد درآمد.
با شروع جنگ، جبهه رفتنهای مهدی خداپرست هم شروع شد. اما از آنجا که در رشته فیزیوتراپی درس خوانده بود دغدغه زیادی درباره مجروحین جنگ داشت. به همین دلیل با کمک دوستانی که از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشکده توانبخشی بودند، یک کار منسجم را برای رسیدگی به جانبازان و کم کردن آلام آنها آغاز کرد.
در سال ۱۳۶۱ شمسی به عنوان مسئول امور جانبازان سپاه پاسداران منصوب شد. این مسئولیت فعالیتش را برای خدمت به جانبازان چند برابر کرد. اوایل سال ۶۲، برادرش هادی در جبهه به شهادت رسید. شهادت هادی شوق او را بر حضور در جبههها بیشتر کرد.
با نزدیک شدن زمان عملیات خیبر برای انجام کارهای مربوط به مجروحین عملیات راهی جبهههای جنوب شد. تا اینکه در روز ۶ اسفند ۱۳۶۲ و در سومین روز عملیات در هنگام نماز صبح با اصابت ترکش بمب به شهادت رسید، تا سومین شهید دانشکده توانبخشی باشد.
وابستگی موسس «رویان» به دوستان شهیدش
یکی از دانشجویان انقلابی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی که دوستی عمیقی با سه شهید بالا داشت، «سعید کاظمی آشتیانی» نام داشت. سال ۵۸ در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران قبول شده بود و از همان روزهای اول عضو انجمن اسلامی دانشکده شده بود. جبهه رفتن هایش هم از همان ماههای ابتدایی شروع جنگ آغاز کرد. سال اول با لباس خاکی و از سالهای بعد با لباس امدادگری...
دکتر سعید کاظمی آشتیانی بعد از شهادت محمد لطفیزاده و غلامرضا رعیت، در سال ۶۱ با کمک دو تن از دانشجویان مذهبی و انقلابی دانشکده توانبخشی «جهاد گروه پزشکی» را در دانشگاه علوم پزشکی تاسیس کرد. او اعتقاد داشت که علاوه بر جهاد در جبهههای جنگ باید در صحنه علم هم جهاد کرد.
به همین دلیل یکی از فعالیتهای علمی و تحقیقاتی مهم دکتر کاظمی آشتیانی و دوستانش در مرکز جهاد دانشگاهی علوم پزشکی، انجام پژوهش برای درمان جانبازان دفاع مقدس بود. او و همکارانش خود را خادم جانبازان میدانستند و به دنبال پیدا کردن راههایی برای بهبود وضعیت جسمانی جانبازان بودند.
گرچه به دلیل جبهه رفتنهای متعدد، روند درس خواندن وی در سالهای دفاع مقدس با کندی پیش رفت اما با اتمام جنگ، در سال ۱۳۶۹ مدرک کارشناسی ارشد فیزیوتراپی خود را دریافت کرد. بعد از آن اما در مقطع دکتری در رشته علوم تشریح با گرایش «جنینشناسی» دانشگاه تربیت مدرس قبول شد و در سال ۷۶ با رتبه ممتاز موفق شد که درجه دکتری خود را بگیرد.
نگاه جهادی او به مسئله درمان ناباروری زوجین ایرانی باعث شد که به همراه دوستانش موسسه «رویان» را با حداقل بودجه و امکانات راهاندازی کند. دکتر کاظمی آشتیانی معتقد بود که رئیسرویان خداست و او فقط سرباز اسلام است.
ایشان با نبوغ عجیب علمی و همان تفکر جهادی طرح اصلاح و تکثیر سلولهای بنیادی را در پژوهشگاه رویان به مرحله موفقیت رساند.
دکتر سعید کاظمی آشتیانی که در تمام سالهای بعد از جنگ همیشه به یاد دوستان شهیدش بود و سر زدن به خانوادههای آنها جزء برنامههای همیشگیاش بود؛ در ۱۴ دی ۱۳۸۴ با سکته قلبی از دنیا رفت. درحالی که تنها یکسال قبل از آن به عنوان «چهره ماندگار سلولهای بنیادی ایران» انتخاب شده بود. چهره ماندگاری که فخر دانشکده توانبخشی شد.