من از شهدا، زندگیهایی شنیده بودم که توی آن سالم و سرحال به کارهای مهم مردم و عالم میرسیدند و بعد هم وقت پروازشان که میرسید، مردانه پر میکشیدند و میرفتند سر سفره بیانتهای خدا.
شهدای ایران: «چشــم روشنی» روایت داستانی زندگی طلبه جانباز سیدجواد کمال است که به قلم کوثر شریفنسب در ۱۶۹صفحه بازنویسی شده و توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
چشم روشنی روایت پر فراز و نشیب زندگی طلبه جانباز به روایت همسرش، فاطمه طالبی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
همینطور که آویز آیینه جلوی ماشین داشت جلوی صورتم تابتاب میخورد، حواسم را جمع گنبد آبی پرنقش و نگار روبهرویم کردم و دست از شمردن نخلهایی که تندتند از کنار نگاهم رد میشدند، برداشتم. دست کشیدم روی جلد کتاب توی کیفم و دوباره زل زدم به همان آبی آسمانی که حس میکردم دارد به من نزدیک و نزدیکتر میشود. حس عبور از یک شاهراه را داشتم. انگار از کهکشانی به کهکشانی دیگر وصل میشدم. بلوار حرم تا حرم قم، غیر از این اگر باشد عجیب است. نیت کردم کتاب را جایی تمام کنم که دل صاحب چشم روشنی آنجا آرام میگرفت. زل زدم به جلد گُلگُلی کتاب که خط سرخی در وسطش به نظرم یک شاهراه بازکرده بود. حالا که دارم روی سنگهای سفید صحن مسجد قدم میزنم، حالا که نفس عمیق میکشم، فهمیدم چه بلای شیرینی سرم آمده، خیلی از فکرهایی که برای خودم از زندگی ساخته بودم، با یک اشاره این کتاب نخنما شد، درست شبیه آن شکافی که پشت طرح جلد افتاده؛ و اتفاقاً آمدم تا رفو شده تحویل بگیرم.
من از شهدا، زندگیهایی شنیده بودم که توی آن سالم و سرحال به کارهای مهم مردم و عالم میرسیدند و بعد هم وقت پروازشان که میرسید، مردانه پر میکشیدند و میرفتند سر سفره بیانتهای خدا. ولی این آسیدجواد کمال همه چیز را توی ذهنم بهم ریخت، هر چه درباره شهادت و مدل رفتن از این دنیا برای خودم قشنگ رشته بودم، پنبه کرد.
«چشمروشنی» را میتوانید به قیمت ۱۵هزار تومان از نشر شهید کاظمی تهیه کنید.
چشم روشنی روایت پر فراز و نشیب زندگی طلبه جانباز به روایت همسرش، فاطمه طالبی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
همینطور که آویز آیینه جلوی ماشین داشت جلوی صورتم تابتاب میخورد، حواسم را جمع گنبد آبی پرنقش و نگار روبهرویم کردم و دست از شمردن نخلهایی که تندتند از کنار نگاهم رد میشدند، برداشتم. دست کشیدم روی جلد کتاب توی کیفم و دوباره زل زدم به همان آبی آسمانی که حس میکردم دارد به من نزدیک و نزدیکتر میشود. حس عبور از یک شاهراه را داشتم. انگار از کهکشانی به کهکشانی دیگر وصل میشدم. بلوار حرم تا حرم قم، غیر از این اگر باشد عجیب است. نیت کردم کتاب را جایی تمام کنم که دل صاحب چشم روشنی آنجا آرام میگرفت. زل زدم به جلد گُلگُلی کتاب که خط سرخی در وسطش به نظرم یک شاهراه بازکرده بود. حالا که دارم روی سنگهای سفید صحن مسجد قدم میزنم، حالا که نفس عمیق میکشم، فهمیدم چه بلای شیرینی سرم آمده، خیلی از فکرهایی که برای خودم از زندگی ساخته بودم، با یک اشاره این کتاب نخنما شد، درست شبیه آن شکافی که پشت طرح جلد افتاده؛ و اتفاقاً آمدم تا رفو شده تحویل بگیرم.
من از شهدا، زندگیهایی شنیده بودم که توی آن سالم و سرحال به کارهای مهم مردم و عالم میرسیدند و بعد هم وقت پروازشان که میرسید، مردانه پر میکشیدند و میرفتند سر سفره بیانتهای خدا. ولی این آسیدجواد کمال همه چیز را توی ذهنم بهم ریخت، هر چه درباره شهادت و مدل رفتن از این دنیا برای خودم قشنگ رشته بودم، پنبه کرد.
«چشمروشنی» را میتوانید به قیمت ۱۵هزار تومان از نشر شهید کاظمی تهیه کنید.