شهدای ایران shohadayeiran.com

احساس کردم میت هم نفس می‌کشد. همان ‏لحظه ای که من هوا را به داخل سینه کشیدم انگار میت نفس حبس شده داخل سینه اش را خارج کرد.
شهدای ایران: دکتر محمدرسول رستمی در این یادداشت از تجربیات کرونایی خود نوشته است:

میت را روی سنگ تغسیل گذاشتیم. غسال موظف بود بررسی کند تا مانعی روی بدن میت نباشد که معمولا بود. با دقت به بدن میت نگاه ‏می‌کردم. چندچسب و لکه بود؛ برطرف کردم. میت را لیف کشیدند تا چربی‌های بدنش نیز مانع نباشد. هنوز غسل را شروع نکرده بودم که حس کردم ‏روی صورت میت مانعی وجود دارد‎.

«گان» اولین چیزی بود که می‌پوشیدیم. بعد شلوارهای ضدآب ضخیمی به پا می‌کردیم که به چکمه هایی از جنس خودش پرس شده بود. لباس ‏بلندضدآب هم روی شلوار می افتاد تا حدود زانوها. بعد یک پیشبند بلند با همان ضخامت و از همان جنس می‌بستیم که تا مچ پایمان را ‏می‌گرفت. صورتمان را نیز با یک ماسک جراحی که ماسک‎ n95 ‎روی آن قرار می‌گرفت می‌پوشاندیم. کلاه ضدآب هم موهای سر تا روی پیشانیمان ‏را مخفی می‌کرد. دو دستکش لاتکس زیر یک دستکش ضخیم و بزرگ دستهایمان را پوشش می‌داد که باچندلایه چسب خیلی محکم به لباسها ‏می‌چسبید.آخرین مرحله هم گذاشتن شیلد بود که روی سرمان محکم چفت می‌شد و تلق آن از بالای پیشانی تا پایین چانه را می‌پوشاند‎.‎

همه اینها احتیاطاتی بود که آب آلوده به چشم و بینی و دهانمان نرسد. نباید تا پایان شیفت به صورتمان ‏دست می‌زدیم. اگر جایی از صورتمان به خارش می افتاد یا ماسکمان کج می‌شد و حتی تا روی چشمانمان ‏می آمد حق نداشتیم به صورتمان دست بزنیم؛ نهایتا با حرکت‌های بینی و دهان باید ماسک را پایین ‏می‌کشیدیم. شایعترین اتفاق عرق پیشانی بود که چشمها را حسابی می‌سوزاند‎.

هنوز غسل را شروع نکرده بودم که حس کردم روی صورت میت مانعی وجود دارد‎.

حساسیتم به خاطر اتفاق دیروز بود که اواسط غسل یکی از اموات، متوجه مانعی روی بدنش شدم و ‏مجبور شدیم غسل را از اول انجام دهیم‎.

نمی‌خواستم اتفاق دیروز بیفتد. به همین خاطر خم شدم، شیلد را بالا زدم تا بهتر ببینم‎. حواسم بود که نفس نکشم. نفسم را در سینه حبس کردم و نزدیکتر شدم‎.

به مانع که درست زیر بینی میت بود دست کشیدم. ضخامت دستکش‌ها حس لامسه را از کار انداخته ‏بود و فقط چشمهایم می‌توانست اطمینان دهد که مانع از بین رفته. نفس کم آورده بودم اما باید نزدیکتر ‏می‌شدم. به نظرم مانع از بین رفت اما‎...

بی اراده نفسی عمیق کشیدم. درست جلوی دهان میت کرونایی. احساس کردم میت هم نفس می‌کشد. همان ‏لحظه ای که من هوا را به داخل سینه کشیدم انگار میت نفس حبس شده داخل سینه اش را خارج کرد. ‏سرش در دستانم تکان خورد و مقداری از آب جمع شده داخل دهانش بیرون ریخت. بوی تندی به مشامم ‏رسید. احساس می‌کردم بوی کروناست. انگار با هربار نفس کشیدن حجم بیشتری از کرونا وارد بدنم می‌شد. ‏غسل را رها کردم‎.
***
سه روز بعدجواب تست کرونا آمد؛ منفی بود‎.‎


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار