کسانی که به جایی و مقامی می رسند. از صبر است و گرنه تنها از ذکر و ورد لفظی، انسان به جایی نمی رسد، ذکرهای قلبی و توجه خالص دل هم، بدون صبر ممکن نیست.
شهدای ایران: دعای روز ششم ماه مبارک رمضان: اللَّهُمَّ لاَ تَخْذُلْنِی فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَ لاَ تَضْرِبْنِی بِسِیَاطِ نَقِمَتِکَ وَ زَحْزِحْنِی فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَ أَیَادِیکَ یَا مُنْتَهَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِین
ای خدا، مرا در این روز به واسطه ارتکاب عصیانت، خوار مساز و به ضرب تازیانه قهرت، کیفر مکن و از موجبات خشم و غضبت دور گردان، به حق احسان و نعمتهای تو به خلق، ای منتهای آرزوی مشتاقان.
اللَّهُمَّ لاَ تَخْذُلْنِی فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ
انواع صبر:
فقرات این ادعیه سی روزه ماه رمضان برخی جنبه اثباتی و برخی سلبی دارد؛ بعضی توجه به معاصی و بعضی توجه به طاعات دارد، دعای امروز، توجه به جنبه معصیت و سلبی دارد؛ پس انواع صبر را از خدا درخواست میکنیم تا در این ماه مخذول و رها نشویم، و متعرض معصیت نگردیم شوم و اهل گناه نشویم.
مهمترین صبر، صبر بر ترک معصیت است. سپس صبر بر مصیبت و بعد صبر بر طاعت. کسانی که به جایی و مقامی می رسند. از صبر است وگرنه تنها از ذکر و ورد لفظی، انسان به جایی نمی رسد، ذکرهای قلبی و توجه خالص دل هم، بدون صبر ممکن نیست. گفتن ذکر و ورد که سخت نیست تا کسی با صلوات فرستادن و استغفار نمودن به جایی برسد. اگر اشخاص صبر بر ترک معصیت نداشته باشند، ذکر و ورد آنها تکاملی نمی آورد.
حکایتی عبرتانگیز:
علامه طباطبایی (ره) نقل کردند در تبریز، دو نفر از علما که هر کدام دارای موقعیت و مقامی بودند نسبت به هم رقابت داشتند. شبی یکی از آن دو به فکر فرو رفت و با خودش گفت: من خیلی کار کردم، ولی برای مردم. روضه خوانی، بیان مسأله شرعی و .... «السلام علیک یا ابا عبدالله» را بدون ریا می گویند و مثل ابر بهاری گریه می کنند.
ولی برخی افراد اینگونه نیستند چه بسا هدف این است که کاری کنیم تا مردم زیاد اشک بریزند. با خودش فکر کرد که یک قدری هم به خودم برسم یعنی فقط به مردم هشدار می دهیم، پس خودمان چی؟ مثل اینکه ما از عالم دیگر آمدهایم و فقط إشراف بر مردم داریم. در آن موقع به ذهنش رسید نزد کسی که اهل معنی بود رفت و به او گفت تو مرا خوب می شناسی، امشب آمدهام پیش شما که برنامه ای به من بدهید تا آدم شوم. او به آن عالم گفت: واقعاً می خواهی آدم شوی؟ این کار خیلی سخت است!
عالم به او گفت: من تصمیم خودم را گرفته ام.
گفت: از فردا صبح یک زنبیل بر می داری و تا چهل روز زباله های کوچه، خیابان و پوست میوه جات ریخته شده را جمع می کنی و به بیرون شهر می بری و در محلی حیواناتی که در بیابان هستند میریزی تا آنها را بخورند.
آن عالم خیلی تعجب کرد که این دیگر چه برنامه ای است! فکر می کرد لابد برنامه تداوم فلان زیارت، فلان ذکر و مانند اینها را می دهد، به هر حال تصمیم به انجام آن عمل گرفت.
در شهر، همه آن عالم را می شناختند، برای او دشوار بود که چنین برنامه ای را انجام دهد، او پیش از طلوع آفتاب برای اینکه کسی او را شناسایی نکند، عبا را بر سر می کشید، زنبیل بر می داشت و می رفت، زباله های شهر را جمع می کرد. تا چهل روز این کار را ادامه داد و بعد پیش آن شخص رفت. وقتی او را دید خندید و گفت: عجب! تو فکر کردی که من از تو خواستم تا رزق و روزی حیوانات را برسانی!؟ خدا که خود روزی آنها را میداد. من خواستم تو آدم شوی، خواستم تو خودت را بشکنی نه اینکه عبا را به سرت بکشی تا کسی تو را نشناسد. از فردا دیگر عبا را بر سرت نمی کشی و دستت را از عبا بیرون می آوری و در ساعت شلوغ و پررفت و آمد خیابانها، آشغالها را جمع می کنی.
این کار برای آن عالم خیلی سخت بود. با این حال طبق خواسته آن شخص، فردا صبح زنبیل را به دست گرفت و مشغول جمع آوری زبالههای کوچه و خیابان شد. مردم هم وقتی او را می دیدند. با خودشان می گفتند که شاید این عالم دیوانه شده باشد در این حال رقیبش را دید که به همراه مریدها و شاگردانش می آید و اتفاقاً زبالهای هم جلوی پای او افتاده است و ... بالأخره تصمیم خودش را گرفت و رفت جلو و خم شد که آن را بردارد، ناگاه انشراح کل عالم و باز شدن دید برزخی، برای او رخ داد و حقایق تمام عالم را دید.
وَ لاَ تَضْرِبْنِی بِسِیَاطِ نَقِمَتِکَ
خدایا، به من توفیق ترک معاصی را عنایت کن تا به خاطر گناهانم با شلاق عذاب و نقمت، مورد تنبیه قرار نگیرم.
وَ زَحْزِحْنِی فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِکَ
خدایا، مرا در این ماه، از هر چیزی که موجب غضب تو میشود دور کن، خدایا من در ترک معصیت به کمک تو نیاز دارم « إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلَّا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ فَإِنِّی لَا أَقْدِرُ [أملک] لِنَفْسِی دَفْعاً وَ لَا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعا؛ إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج2، ص: 687»
بِمَنِّکَ وَ أَیَادِیکَ یَا مُنْتَهَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِین
خدایا، متوسل میشوم به مقام امتنان و قدرت تو، ای کسی که نهایت آرزوی میل کنندگان هستی.
انسان چیزهایی را میطلبد، اما نهایت این خواستهها چیست؟ گاهی انسان دنبال قدرت است و می خواهد ریاست پیدا کند اعم از ریاست علمی و ظاهری، اما زمانی که به هر یک رسید، حرص او تمام نمیشود، نهایت درخواست ما کمال مطلق است، کمال مطلق ذات حضرت احدیت است، لذا برای همین است که نهایت آرزوی آرزو کنندگان اوست ،« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون؛ بقره 156» همه حرکتها به سوی اوست و « إِلَیْهِ الْمَصیرُ؛ غافر آیه 3 »./
ای خدا، مرا در این روز به واسطه ارتکاب عصیانت، خوار مساز و به ضرب تازیانه قهرت، کیفر مکن و از موجبات خشم و غضبت دور گردان، به حق احسان و نعمتهای تو به خلق، ای منتهای آرزوی مشتاقان.
اللَّهُمَّ لاَ تَخْذُلْنِی فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ
انواع صبر:
فقرات این ادعیه سی روزه ماه رمضان برخی جنبه اثباتی و برخی سلبی دارد؛ بعضی توجه به معاصی و بعضی توجه به طاعات دارد، دعای امروز، توجه به جنبه معصیت و سلبی دارد؛ پس انواع صبر را از خدا درخواست میکنیم تا در این ماه مخذول و رها نشویم، و متعرض معصیت نگردیم شوم و اهل گناه نشویم.
مهمترین صبر، صبر بر ترک معصیت است. سپس صبر بر مصیبت و بعد صبر بر طاعت. کسانی که به جایی و مقامی می رسند. از صبر است وگرنه تنها از ذکر و ورد لفظی، انسان به جایی نمی رسد، ذکرهای قلبی و توجه خالص دل هم، بدون صبر ممکن نیست. گفتن ذکر و ورد که سخت نیست تا کسی با صلوات فرستادن و استغفار نمودن به جایی برسد. اگر اشخاص صبر بر ترک معصیت نداشته باشند، ذکر و ورد آنها تکاملی نمی آورد.
حکایتی عبرتانگیز:
علامه طباطبایی (ره) نقل کردند در تبریز، دو نفر از علما که هر کدام دارای موقعیت و مقامی بودند نسبت به هم رقابت داشتند. شبی یکی از آن دو به فکر فرو رفت و با خودش گفت: من خیلی کار کردم، ولی برای مردم. روضه خوانی، بیان مسأله شرعی و .... «السلام علیک یا ابا عبدالله» را بدون ریا می گویند و مثل ابر بهاری گریه می کنند.
ولی برخی افراد اینگونه نیستند چه بسا هدف این است که کاری کنیم تا مردم زیاد اشک بریزند. با خودش فکر کرد که یک قدری هم به خودم برسم یعنی فقط به مردم هشدار می دهیم، پس خودمان چی؟ مثل اینکه ما از عالم دیگر آمدهایم و فقط إشراف بر مردم داریم. در آن موقع به ذهنش رسید نزد کسی که اهل معنی بود رفت و به او گفت تو مرا خوب می شناسی، امشب آمدهام پیش شما که برنامه ای به من بدهید تا آدم شوم. او به آن عالم گفت: واقعاً می خواهی آدم شوی؟ این کار خیلی سخت است!
عالم به او گفت: من تصمیم خودم را گرفته ام.
گفت: از فردا صبح یک زنبیل بر می داری و تا چهل روز زباله های کوچه، خیابان و پوست میوه جات ریخته شده را جمع می کنی و به بیرون شهر می بری و در محلی حیواناتی که در بیابان هستند میریزی تا آنها را بخورند.
آن عالم خیلی تعجب کرد که این دیگر چه برنامه ای است! فکر می کرد لابد برنامه تداوم فلان زیارت، فلان ذکر و مانند اینها را می دهد، به هر حال تصمیم به انجام آن عمل گرفت.
در شهر، همه آن عالم را می شناختند، برای او دشوار بود که چنین برنامه ای را انجام دهد، او پیش از طلوع آفتاب برای اینکه کسی او را شناسایی نکند، عبا را بر سر می کشید، زنبیل بر می داشت و می رفت، زباله های شهر را جمع می کرد. تا چهل روز این کار را ادامه داد و بعد پیش آن شخص رفت. وقتی او را دید خندید و گفت: عجب! تو فکر کردی که من از تو خواستم تا رزق و روزی حیوانات را برسانی!؟ خدا که خود روزی آنها را میداد. من خواستم تو آدم شوی، خواستم تو خودت را بشکنی نه اینکه عبا را به سرت بکشی تا کسی تو را نشناسد. از فردا دیگر عبا را بر سرت نمی کشی و دستت را از عبا بیرون می آوری و در ساعت شلوغ و پررفت و آمد خیابانها، آشغالها را جمع می کنی.
این کار برای آن عالم خیلی سخت بود. با این حال طبق خواسته آن شخص، فردا صبح زنبیل را به دست گرفت و مشغول جمع آوری زبالههای کوچه و خیابان شد. مردم هم وقتی او را می دیدند. با خودشان می گفتند که شاید این عالم دیوانه شده باشد در این حال رقیبش را دید که به همراه مریدها و شاگردانش می آید و اتفاقاً زبالهای هم جلوی پای او افتاده است و ... بالأخره تصمیم خودش را گرفت و رفت جلو و خم شد که آن را بردارد، ناگاه انشراح کل عالم و باز شدن دید برزخی، برای او رخ داد و حقایق تمام عالم را دید.
وَ لاَ تَضْرِبْنِی بِسِیَاطِ نَقِمَتِکَ
خدایا، به من توفیق ترک معاصی را عنایت کن تا به خاطر گناهانم با شلاق عذاب و نقمت، مورد تنبیه قرار نگیرم.
وَ زَحْزِحْنِی فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِکَ
خدایا، مرا در این ماه، از هر چیزی که موجب غضب تو میشود دور کن، خدایا من در ترک معصیت به کمک تو نیاز دارم « إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلَّا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ فَإِنِّی لَا أَقْدِرُ [أملک] لِنَفْسِی دَفْعاً وَ لَا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعا؛ إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج2، ص: 687»
بِمَنِّکَ وَ أَیَادِیکَ یَا مُنْتَهَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِین
خدایا، متوسل میشوم به مقام امتنان و قدرت تو، ای کسی که نهایت آرزوی میل کنندگان هستی.
انسان چیزهایی را میطلبد، اما نهایت این خواستهها چیست؟ گاهی انسان دنبال قدرت است و می خواهد ریاست پیدا کند اعم از ریاست علمی و ظاهری، اما زمانی که به هر یک رسید، حرص او تمام نمیشود، نهایت درخواست ما کمال مطلق است، کمال مطلق ذات حضرت احدیت است، لذا برای همین است که نهایت آرزوی آرزو کنندگان اوست ،« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون؛ بقره 156» همه حرکتها به سوی اوست و « إِلَیْهِ الْمَصیرُ؛ غافر آیه 3 »./