مداحی قدیمیها خیلی خالصتر بود. یعنی یک جمع 3 یا 4 نفره را درنظر بگیرید مثل دریا اشک میریختند
شهدای ایران: سحرگاه دومین روز ماه مبارک رمضان، نقطه پایان دردهای یونس حبیبی، جانباز و مداح اهلبیت(ع) بود که با جسم خسته و زخمیاش سالها روی تخت بیمارستان آرمیده بود. حاج یونس حبیبی که بسیاری از هیاتیها وی را با مداحی مشهور «یا اباعبدالله الحسین» میشناسند، پس از تحمل دوران طولانی عوارض مجروحیت دوران دفاعمقدس در بیمارستان نورافشان تهران در 53 سالگی به یاران شهیدش پیوست.
به همین بهانه بخشی از آخرین مصاحبه زنده یاد یونس حبیبی را درباره ورودش به حوزه مداحی اهلبیت(ع) با یکی از رسانههای تخصصی هیات (عقیق) در ادامه آوردهایم.
- سالهای 53-52 بود که برای شاگردی خدمت حاج مرتضی و حاج محسن طاهری رسیدم. سعید حدادیان و محمود کریمی هم بودند. یک هیأتی به نام عترت و قرآن در میدان خراسان داشتند، آنجا میرفتیم. واقعاً این دو استاد بزرگوار تلاشهای زیادی برای بنده و بسیاری از دوستان داشتند که تا قیامت هرجا بخوانم، با افتخار میگویم شاگرد این بزرگان هستم. این اساتید به بنده یاد دادند مداحی با اصالت را همواره در دستور کار خودم داشته باشم و به بقیه هم در عمل این راه را توصیه کنم.
- من از سال 62 به عضویت سپاه درآمدم. همان اول به تیپ آموزش لشکر 27 محمد رسولالله(ص) رفتم. آموزش نظامی لشکر را به بنده واگذار کردند. یادم میآید در گردان میثم لشکر، محمدرضا طاهری هم جزئی از رزمندگان بود و من با او مراوده هیأتی داشتم. آن سالها محمدرضا مرثیهها و نوحههای زیبایی را ارائه میداد.
- نوحههای قدیمی را برای رزمندگان میخواندم. در عین حال آموزش نظامی میدادم. مربی تاکتیک بودم و این افتخار را داشتم با لباس سبز پاسداری در جنگ حضور داشتم و برای بنده این دوران یک حال و هوای دیگری داشت. شاید بیشتر از برخی یک احساس تکلیف جدی داشتم. به همین خاطر نوحههایم هم یک جنبه حماسی و رزمندگی داشت و انگیزه رزمندگان را برای ادای تکلیف و رزمندگی دوچندان میکرد. از این بابت بسیار خوشحال بودم و خداوند متعال را همیشه شکر میکنم که توانستم در راه اعتلای نام انقلاب اسلامی سهم کوچکی داشته باشم. در عملیاتهای والفجر 8، کربلای یک، کربلای 2، کربلای 7 و کربلای 8 این توفیق را به بنده عنایت کردند که حضور داشته باشم.
- بعضی از بچهها را که میدیدی، از دور معلوم بود به شهادت میرسند. عملیات کربلای 2 در راه منطقه حاج عمران بودیم با شهید محمود طاعتی که با هم صیغه اخوت خوانده بودیم. کاملاً معلوم بود ایشان شهید میشوند. کاملاً از رفتارش میتوانستیم متوجه شویم او به شهادت میرسد. اصطلاحا میگفتند نور بالا میزند. الان هم دوستانی داریم که برای دفاع از حرم میروند که این حالات و احوالات را دارند. اما احساس میکنم رزمندگان و جوانان آن روزها یک حالات و احوالات غیرقابل تصوری داشتند. یادم نمیرود در بحبوحه کربلای 5 که عملیات گره خورد، با توسل به حضرت زهرا(س) و قرائت زیارت عاشورا که حاج رضا پوراحمد به میان رزمندگان آمدند، یک انگیزه دوباره و یک صلابتی در میان لشکر برای شکست دشمن ایجاد شد. آن نوحه معروف «کجایید ای شهیدان خدایی...» را خواند. خیلی از بچههایی که شهید شدند از همان شب معلوم بود به فیض شهادت نائل میآیند.
- مداحی قدیمیها خیلی خالصتر بود. یعنی یک جمع 3 یا 4 نفره را درنظر بگیرید مثل دریا اشک میریختند ولی الان این احوالات و تعمیق معنوی کاهش پیدا کرده است. سوز و اخلاصی را که آن موقع بود، امروز شاهد نیستیم. مثلاً سیدجعفر میرمحمدی نوه آیتالله خوانساری بود؛ ایشان در عملیات کربلای 2 به شهادت رسید. با بچهها در محاصره بودیم. همه در محاصره تشنه و گرسنه بودند. جیرههای غذایی خودش را به بچهها داد و زمزمه را شروع کرد. یکی از خاطراتی که رزمندگان از ایشان فراموش نمیکنند این ایثارگری بود که شهید میرمحمدی انجام داد. رفت با قمقمه برای بچهها آب آورد ولی خودش یک قطره از آن آب نخورد. آب را رساند به بچهها خوردند و محاصره شکسته شد.
- بعضی دوستان مداح، ما را رها کردهاند و هر جا هم اتفاقی میافتد میگویند یونس منزوی شده است و خبری از او نیست. نمیگویند احوالت چطور است و فقط با اینگونه صحبتها از زیربار مسؤولیت رفاقت شانه خالی میکنند. ولی دوستانی هم هستند که رفاقت را به اوج خودش رساندهاند و در همین مشکلات بسیار از بنده دستگیری کردهاند، چرا که واقعاً هزینههای درمان و داروهایی که پزشکان تأکید دارند استفاده کنم هنگفت است.
به همین بهانه بخشی از آخرین مصاحبه زنده یاد یونس حبیبی را درباره ورودش به حوزه مداحی اهلبیت(ع) با یکی از رسانههای تخصصی هیات (عقیق) در ادامه آوردهایم.
- سالهای 53-52 بود که برای شاگردی خدمت حاج مرتضی و حاج محسن طاهری رسیدم. سعید حدادیان و محمود کریمی هم بودند. یک هیأتی به نام عترت و قرآن در میدان خراسان داشتند، آنجا میرفتیم. واقعاً این دو استاد بزرگوار تلاشهای زیادی برای بنده و بسیاری از دوستان داشتند که تا قیامت هرجا بخوانم، با افتخار میگویم شاگرد این بزرگان هستم. این اساتید به بنده یاد دادند مداحی با اصالت را همواره در دستور کار خودم داشته باشم و به بقیه هم در عمل این راه را توصیه کنم.
- من از سال 62 به عضویت سپاه درآمدم. همان اول به تیپ آموزش لشکر 27 محمد رسولالله(ص) رفتم. آموزش نظامی لشکر را به بنده واگذار کردند. یادم میآید در گردان میثم لشکر، محمدرضا طاهری هم جزئی از رزمندگان بود و من با او مراوده هیأتی داشتم. آن سالها محمدرضا مرثیهها و نوحههای زیبایی را ارائه میداد.
- نوحههای قدیمی را برای رزمندگان میخواندم. در عین حال آموزش نظامی میدادم. مربی تاکتیک بودم و این افتخار را داشتم با لباس سبز پاسداری در جنگ حضور داشتم و برای بنده این دوران یک حال و هوای دیگری داشت. شاید بیشتر از برخی یک احساس تکلیف جدی داشتم. به همین خاطر نوحههایم هم یک جنبه حماسی و رزمندگی داشت و انگیزه رزمندگان را برای ادای تکلیف و رزمندگی دوچندان میکرد. از این بابت بسیار خوشحال بودم و خداوند متعال را همیشه شکر میکنم که توانستم در راه اعتلای نام انقلاب اسلامی سهم کوچکی داشته باشم. در عملیاتهای والفجر 8، کربلای یک، کربلای 2، کربلای 7 و کربلای 8 این توفیق را به بنده عنایت کردند که حضور داشته باشم.
- بعضی از بچهها را که میدیدی، از دور معلوم بود به شهادت میرسند. عملیات کربلای 2 در راه منطقه حاج عمران بودیم با شهید محمود طاعتی که با هم صیغه اخوت خوانده بودیم. کاملاً معلوم بود ایشان شهید میشوند. کاملاً از رفتارش میتوانستیم متوجه شویم او به شهادت میرسد. اصطلاحا میگفتند نور بالا میزند. الان هم دوستانی داریم که برای دفاع از حرم میروند که این حالات و احوالات را دارند. اما احساس میکنم رزمندگان و جوانان آن روزها یک حالات و احوالات غیرقابل تصوری داشتند. یادم نمیرود در بحبوحه کربلای 5 که عملیات گره خورد، با توسل به حضرت زهرا(س) و قرائت زیارت عاشورا که حاج رضا پوراحمد به میان رزمندگان آمدند، یک انگیزه دوباره و یک صلابتی در میان لشکر برای شکست دشمن ایجاد شد. آن نوحه معروف «کجایید ای شهیدان خدایی...» را خواند. خیلی از بچههایی که شهید شدند از همان شب معلوم بود به فیض شهادت نائل میآیند.
- مداحی قدیمیها خیلی خالصتر بود. یعنی یک جمع 3 یا 4 نفره را درنظر بگیرید مثل دریا اشک میریختند ولی الان این احوالات و تعمیق معنوی کاهش پیدا کرده است. سوز و اخلاصی را که آن موقع بود، امروز شاهد نیستیم. مثلاً سیدجعفر میرمحمدی نوه آیتالله خوانساری بود؛ ایشان در عملیات کربلای 2 به شهادت رسید. با بچهها در محاصره بودیم. همه در محاصره تشنه و گرسنه بودند. جیرههای غذایی خودش را به بچهها داد و زمزمه را شروع کرد. یکی از خاطراتی که رزمندگان از ایشان فراموش نمیکنند این ایثارگری بود که شهید میرمحمدی انجام داد. رفت با قمقمه برای بچهها آب آورد ولی خودش یک قطره از آن آب نخورد. آب را رساند به بچهها خوردند و محاصره شکسته شد.
- بعضی دوستان مداح، ما را رها کردهاند و هر جا هم اتفاقی میافتد میگویند یونس منزوی شده است و خبری از او نیست. نمیگویند احوالت چطور است و فقط با اینگونه صحبتها از زیربار مسؤولیت رفاقت شانه خالی میکنند. ولی دوستانی هم هستند که رفاقت را به اوج خودش رساندهاند و در همین مشکلات بسیار از بنده دستگیری کردهاند، چرا که واقعاً هزینههای درمان و داروهایی که پزشکان تأکید دارند استفاده کنم هنگفت است.
- واقعاً امروز ناراحتم که این قشر مداحان جوان خیلی بیمعرفت شدهاند. احترام و حرمت برای مداحان بزرگتر از خودشان قائل نیستند. امثال آقایانی که به مشکل برمیخوردند و به من زنگ میزدند به سرعت آنها را کمک میکردم. اما امروز به بنده پیشنهاد میدهند از ما دور نباشید و در جلسات ما شرکت کنید. پرونده درمانیتان را بیاورید تا یک مقداری ما هم در این رفع مشکل بیماری شما سهمی داشته باشیم! اما بعد از مدتی پیگیری دیگر تلفنشان را برنمیدارند. بعد هم میگویند هر موقع شما تماس گرفتید ما پاسخ دادیم و چرا در رسانه گفتهاید مداحان معروف پاسخگو نبودهاند؛ بله! برخی از این مداحان معروف واقعاً در راستای کمک به جانبازان و ایثارگران پیشرو هستند.