شهدای ایران shohadayeiran.com

امیر سرتیپ «سیاوش جوادیان» مطرح کرد؛
شهید «ایرج نصرت‌زاد» موجودیت ارتش را در کردستان اعلام می‌کرد و عناصر ضدانقلاب از او خیلی می‌ترسیدند و از ترس او به آن دسته از پرسنل نظامی که در شهر زندگی می‌کردند، کاری نداشتند و...
شهدای ایران: در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، نیروهای جدایی‌طلب ضدانقلاب بخش‌هایی از منطقه کردستان را تحت اشغال خود درآورده و دست به جنایات فجیعی زدند که در راستای مبارزه با آن‌ها، نیروهای انقلابی به‌همراه ارتشی‌های دلیر، برای خنثی‌سازی این توطئه‌ها وارد این منطقه شدند.

امیر سرتیپ «سیاوش جوادیان» در کتاب «بر فراز کنگرک» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، روایتی از رشادت رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران و شهید «ایرج نصرت‌زاد» را بیان کرده است که بخشی از این روایات را در ادامه می‌خوانید:

«در سال ۵۸ من فرمانده یکی از گردان‌های تیپ ۱ لشکر ۲۸ بودم. در فروردین‌ همان سال، ضد انقلاب به پادگان حمله کرد و پادگان به محاصره کامل آن‌ها در آمد، در این ایام، یک هیأت عالی‌رتبه، شامل افرادی، چون مرحوم آیت‌الله «طالقانی»، شهید آیت‌الله «بهشتی» و مرحوم آیت‌الله «هاشمی رفسنجانی» به سنندج آمدند و شورای اداره شهر را ترتیب دادند.

عناصر ضد انقلاب در آن منطقه، شامل احزاب «دموکرات»، «کوموله رستگاری»، «نقش‌بندی»، «فداییان خلق» و منافقین (مجاهدین خلق) بودند که در آن دوره، آرام در داخل و خارج شهر، هر یک برای خود مقرهایی درست کرده و عملا اداره شهر را به عهده گرفته بودند. آن‌ها حتی در پشت بام‌ها نیز سنگر درست کرده بودند و برای خود هرجا می‌خواستند، نگهبان مسلح می‌گذاشتند؛ در مدخل شهر هم، سنگر (بنکه)‌هایی نیز درست کرده و ورود و خروج شهر را کنترل می‌کردند که پس از مدتی، این بنکه‌ها به داخل شهر هم کشیده شد و عملا شهر را در اختیار گرفتند.



در آن ایام، ارتش اجازه درگیری و دخالت نداشت و همه فعالیت‌های ارتش فقط در داخل پادگان صورت می‌گرفت. تنها حرکتی که ارتش در آن ایام داشت و حضور خود را اعلام می‌کرد حرکت ابتکاری شهید «ایرج نصرت‌زاد» بود. او افراد گردان را جمع می‌کرد و آن‌ها را با یک آرایش نظامی ـ ورزشی (بالاتنه لخت . پائین تنه لباس سربازی) به شهر می‌برد و در این حالت، شهر را دور می‌زد و وقتی به جلو مقر این گروهک‌ها می‌رسیدند از سربازان می‌خواست که پای خود را محکم به زمین بزنند و ابهت و اقتدار سربازی خود را نشان دهند. سربازان اسلام نیز با شعارهای محکم و کوبنده، لرزه بر اندام ضدانقلاب می‌انداختند. گاهی شهید «نصرت‌زاد» بعضی سنگرهای ضد انقلاب را خراب می‌کرد و آن‌ها جرأت هیچ اقدامی نداشتند.

خاطرم هست روزی یکی از ضد انقلاب‌های تازه به دوران رسیده، اسلحه به دست، جلوی «نصرت‌زاد» را که مشغول خراب کردن یکی از این بنکه‌ها (سنگرها) بود، گرفت و با نشانه رفتن اسلحه به سوی وی، از او خواست که این کار را نکند؛ اما نصرت‌زاد با ابهت تمام به او گفت: «این اسلحه در دست تو ارزش یک چماق را هم ندارد و اگر دست از پا خطا کنی ارتشی‌ها حساب همه شما را می‌رسند». عده‌ای از ضد انقلاب‌های قدیمی وقتی بحث او با «نصرت‌زاد» را دیدند، به طرفش رفته و وی را داخل ساختمان فرستادند و از «نصرت‌زاد» نیز عذرخواهی کردند.

در آن مرحله حفظ ارتش فقط به همین طریق میسر بود و این «نصرت‌زاد» بود که موجودیت ارتش را در آن مرحله در منطقه اعلام می‌کرد و عناصر ضدانقلاب از او خیلی می‌ترسیدند و از ترس او به آن دسته از پرسنل نظامی که در شهر زندگی می‌کردند، کاری نداشتند و در بازرسی‌های خود هرگاه به پرسنل ارتشی می‌رسیدند، آنان را بازدید نمی‌کردند.

«نصرت‌زاد» سرانجام در ۳۱ فروردین سال ۵۹ به درجه رفیع شهادت نایل شد و ضدانقلاب شهادت او را جشن گرفت و بعد از شهادت او، جرأت حمله به نیروهای نظامی را پیدا کردند و با آغاز حملات آن‌ها به نیروهای ارتش و تأسیسات آن‌ها، هدف این عناصر از سنگربندی‌ها و گرفتن نقاط حساس شهر و تپه‌های مشرف به پادگان، معلوم شد.

در آن ایام ما داخل پادگان بودیم و هرکس در میدان اصلی حرکت می‌کرد با تیر مستقیم ضد انقلاب به شهادت می‌رسید، با این حال ارتش توانست رادیو و تلویزیون و فرودگاه را با مشقت تمام حفظ کند. در آن ایام فرودگاه مرکز برای ما حیاتی بود که از آن‌جا هلی‌کوپتر بلند می‌شد و به پادگان می‌آمد. ضد انقلاب سعی در گرفتن فرودگاه داشت؛ ولی شجاعت‌های سروان «متولی» و یارانش، فرودگاه را از سقوط حتمی نجات داد. سروان «متولی» نیز بعدها در درگیری‌های تپه‌های اطراف فرودگاه به شهادت رسید.

یکی دیگر از اهداف ضد انقلاب، گرفتن رادیو و تلویزیون بود که در اختیار گردان من بود. در آن‌جا هم ستوان «آذرپاد» توانست آن محل را حفظ کند. ضدانقلاب برای آن‌که این دو نقطه، به اضافه باشگاه افسران را تصرف کند، از انواع سلاح‌های سنگین نظیر «خمپاره ۱۲۰»، «خمپاره ۸۱» و «تفنگ ۱۰۶» استفاده می‌کرد. مسئولین وقت وقتی تنگناهای موجود برای لشکر را دریافتند، اجازه آغاز عملیات را صادر کردند و لشکر ۲۸ از داخل و یگان‌های دیگر از چند محور وارد عمل شدند و پس از درگیری‌های شدید، شهر را از دست عناصر مخرب ضد انقلاب خارج ساختند.

ضد انقلاب وقتی متوجه شد توانایی مقابله با ارتش را ندارد، به طرف «مریوان» و «سردشت» حرکت کرد. در مریوان تیمسار «آذرفر» و بعد از زخمی شدن وی، شهید «عبادت» و دیگر سلحشوران اسلام نیز با برخوردی قاطع، آنان را از آن‌جا راندند و باعث شدند تا بخشی از کردستان از دست ضد انقلاب آزاد شود.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار