روایت مسئول دفتر عقیدتی سیاسی فرمانده کل قوا؛
از نکاتی که باید راجع به حاج قاسم مواظبت شود جلوگیری از چسباندن پیرایهها به او و همچنین پرهیز از تحریف شخصیت ایشان است.
شهدای ایران: حجتالاسلام علی سعیدی ازجمله افرادیست که به واسطه مسئولیت هایی که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشته، در جریان بسیاری از واقع و رخ دادهای این نهاد انقلابی بوده است.
وی اولین مسئول سازمان حفاظت اطلاعات سپاه بوده و از بدو تاسیس این سازمان در سال 1363 تا اوایل دهه هفتاد مسئولیت این سازمان را بر عهده داشته است. پس از آن مدتی به سازمان تبلیغات اسلامی می رود و دوباره در سال 80 به سپاه باز میگردد و در سال 84 به عنوان نماینده ولی فقیه در سپاه منصوب می شود و تا سال 96 در این سمت باقی می ماند و نهایتا اسفندماه سال 96 با حکم حضرت آیت الله خامنهای، مسئول دفتر عقیدتی سیاسی فرمانده کل قوا می شود.
حجت الاسلام سعیدی به واسطه مسئولیت های خود در سازمان حفاظت اطلاعات و پس از آن در نمایندگی ولی فقیه در سپاه از نزدیک با بسیاری از فرماندهان سپاه از جمله سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه ارتباط داشته است. از این روی خبرگزاری تسنیم با وی پیرامون ابعاد شخصیتی و فرماندهی سردار سلیمانی انجام داده است.
در ادامه بخش های مهم این گفتگو را میخوانید:
چرایی تشکیل نیروی قدس
*ماهیت انقلاب طوری بود که در چارچوب مرزهای ایران نمیتوانست منحصر باشد. نکته دوم این بود که در منطقه نهضتهای فکری و انقلابی شروع شد؛ مثل اخوان المسلمین در مصر، جبهه نجات اسلامی در الجزایر، تونس و جنبش حماس در فلسطین. در این قضایا نهضتهای انقلابی در ایران شکل گرفت؛ مثل دفتر نهضتهای آزادی بخش که البته عضو اصلی آن نظام را با مشکلات عدیدهای مواجه کرد. سید مهدی هاشمی در رأس این جریان بود که با بیت منتظری مرتبط بود و با خیلی از این جنبشها ارتباط داشت و اگر کنترل نمیشد، آفتهای بیشتر به بار میآورد.
نیازهای شدید این جنبشها و مصالح انقلاب اسلامی از جهت اهداف و نگاههای کلان ایجاب میکرد که یک سازمان هدایت شده و کنترل شده بتواند به وجود آید که از جهت فکری، ایدئولوژیکی و معنوی این جنبشها را به شکل صحیحی هدایت و پشتیبانی کند. بهترین گزینه همین گزینهای بود که اتفاق افتاد؛ یعنی گزینهای به عنوان یک نیرو از یک نهاد انقلابی اتفاق افتاد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
فرماندهی سپاه مستقیماً توسط فرمانده کل قوا منصوب میشود و فرمانده نیروی قدس هم توسط فرماندهی کل قوا منصوب میگردد و هدایت مستقیم رهبری بر روی این نهاد انقلابی عالیترین و جامعترین تدبیر همین بود که در قالب نیروی قدس بتواند اهداف چندگانه را تأمین کند. اولین هدف تأمین ابعاد شعارهای انقلاب اسلامی ایران یعنی همان شعار نه شرقی و نه غربی، شعار مقابله با مستکبرین و دفاع از مستضعفین به عنوان شعارهای اصلی انقلاب بود.
باید این شعارها محقق میشد. دوم موضوع پاسخ به نیازهای فراگیر منطقه هم در غرب آسیا، هم آسیای میانه و هم شرق آسیا بود. مسئله سوم موضوع انتقال فرهنگ انقلاب یعنی همان فرهنگ و چارچوب بسیجی بود.
موضوع چهارم تقویت اندیشه مقاومت و پنجم دفاع از فلسطین و نجات آن به عنوان مهمترین معضلِ جهان اسلام در تاریخ معاصر بود. این چند هدف دست به دست هم داد و نیرویی به نام نیروی قدس شکل گرفت تا بتواند به این اهداف جامه عمل بپوشاند و به حق شخصیتی که به معنای واقعی کلمه توانست آرمانهای رهبری را پیاده، مجسم و متبلور کند شهید حاج قاسم سلیمانی بود که توانست یک پرونده بسیار درخشانی از خود در سطح جهان باقی بگذارد و آثار ایشان در تاریخ ابدی و ماندنی است و انسانهای مظلوم و مستضعف بسیاری از میوههای درختی که ایشان کاشتند بهرهمند خواهند شد.
مشروعیت وسیله در دکترین نظامی حاج قاسم
*یکی از اصول حاکم بر دکترین مکتب نظامی حاج قاسم مشروعیت وسیله است؛ یعنی هیچ گاه نمیتوان از وسیله حرام برای رسیدن به هدف استفاده کرد.
*ایشان در یکی از سخنرانیهای خود توصیههایی که در منطقه به نیروهای رزمنده میکند این است که مواظب باشید وارد خانههای مردم نشوید و از وسایل مردم استفاده نکنید؛ چه برسد به قتل و و غارت که جای خود دارد. جعل این جریان متناسب با ساختار و سیستم اهداف دینی نبود.
*مهمترین موضوعی که ایشان توجه کامل به آن داشت، رهبری بود و اگر امروز ما از حاج قاسم تقدیر و تعریف میکنیم و برجستگیهایی را میبینیم، نتیجه همان مدیریت هوشمندانهای است که سپاه و نیروی قدس از آن بهره مند هستند.
سردار سلیمانی نقشه امریکا را در نطفه خفه کرد
*در سطح منطقه غرب آسیا شاهد اتفاقاتی بودیم که تاثیرگزار بودند. مثلا استراتژی امریکاییها با محوریت آقای بوش به سمت رویکرد میلیتاریستی رفت. به تعبیر دیگر امریکا احساس کرد که در سطح جهانی با سه چالش جدی مواجه است که چالش اول چالش نظامی با روسیه، چالش دوم چالش اقتصادی با چین و چالش سوم چالش فکری و تمدنی با ایران است و سومی را جدیتر از بقیه میدانست و تصورشان به این سمت رفت که خطر اصلی فعلاً انقلاب اسلامی ایران است و اگر این انقلاب مهار و کنترل نشود هژمونی امریکا با چالش جدی مواجه خواهد شد.
حادثه یازده سپتامبر بهانه را در اختیار امریکاییها قرار داد و بوش دو طرف ایران یعنی در شرق، افغانستان و در غرب، عراق را اشغال کرد و قبل از آن هم مسئله «خاورمیانه بزرگ» را به عنوان هدف خود قرار داده بودند. امریکاییها در واقع در منطقه غرب آسیا از دیرباز 5 هدف را دنبال میکردند. هدف اول این بود که از نفوذ روسیه و چین جلوگیری کنند. هدف دوم حفظ و توسعه اسرائیل از نیل تا فرات بود تا بتواند منافع خود را حفظ نمایند. هدف سوم موضوع حفظ شریان انرژی و تسلط بر آن بود. هدف چهارم مقابله با خیزش اسلامی و هدف پنجم مبارزه با انقلاب اسلامی ایران بود که این 5 هدف از 3 دهه گذشته تا کنون ثابت است و هیچ تغییری نکرده. البته ممکن است تاکتیک تغییر کند ولی هدف ثابت است.
در این ماجرا براندازی انقلاب اسلامی جزو اهداف اصلی بوده اما شیوهها و تاکتیکش متفاوت است. در آن زمان آقای بوش و امریکاییها آمده بودند خاورمیانه بزرگ را شکل دهند؛ از کجا باید شروع میکردند؟ مانند یک سریال بود که سوریه، عراق و ایران هدف بود.
ولی قرار بود شروعش از حزب الله باشد که یک جنگ نیابتی بود. تصور این بود که اگر به ایران یا سوریه یا عراق حمله کنند اسرائیل که یکی از اهداف پنجگانه آنهاست به خطر می افتد؛ در حالی که هدف اصلی حفظ اسرائیل بود و به این نتیجه رسیدند که اول باید حزب الله را از سر راه بردارند و اگر بخواهند اهداف بعدی را دنبال کنند حزب الله مانع است؛ لذا آغاز خاورمیانه بزرگ از حزب الله شروع شده و طراحیاش از آنجا بود.
نقش انقلاب اسلامی از اینجا شروع شد و حاج قاسم اینجا ایفای نقش کرد و اگر حزب الله شکست میخورد سریالی که درست کرده بودند ادامه مییافت. نقش حاج قاسم این بود که نقشه امریکا را در نطفه خفه کرد و حزب الله توانست در برابر اسرائیل بایستد.
*از خانم رایس میپرسند این کشت و کشتار چیست که انجام میدهید؟ میگوید درد زایمان خاورمیانه بزرگ است. لذا معلوم بود که این یک جنگ نیابتی است. استراتژی امریکاییها استراتژی توامان نظامی و فرهنگی بود مثل حمله به مقدسات، آتش زدن قرآن و جنگ صلیبی بود که همگی در راستای تحقق تقابل بین اسلام و تمدن غرب بود. نهایتا آقای بوش از صحنه خارج شد و دست آوردی هم نداشت.
*در عراق نیز نقش حاج قاسم و دیگران با هدایت رهبری بسیار مؤثر بود. امریکاییها به دنبال دولت سازی بودند و بوش سه چهار هدف مثل دولت سازی، نهادسازی و براندازی یا مهار انقلاب اسلامی داشت که پس از چهار سال با هزینههای سنگین از صحنه خارج شد؛ یعنی در عراق شش هفت تریلیون دلار هزینه کردند و حدود چهار هزار نفر کشته دادند و چیزی به دست نیاوردند. در افغانستان هم همین طور بود و همچنان افغانستان بعد از دو دهه در این کشور در حال هزینه کردن هستند نتوانستند کاری انجام دهند. نقش حاج قاسم در مقابله با طرح امریکا یکی دو مورد نبود.
امریکاییها به دنبال تسلط دولت تکنوکرات غیر دینی با نام شیعه در عراق بودند. اینکه چرا این اتفاق نیفتاد و در آن دوره آقای نوری مالکی نخست وزیر شد حوادثی است که تاریخ باید بعداً بنویسد و بیان کند که مسائل بسیار پیچیدهای اتفاق افتاد و کارهایی که حاج قاسم انجام داد تا عراق مستقل بماند و در اختیار امریکا قرار نگیرد و یک دولت غیر دینی در رأس کار نیاید و همه زحمات را هدر دهد.
آقای بوش احساس کرد که جنگ میلیتاریستی مستقیم جواب نمیدهد و استراتژی امریکاییها آرامآرام از سالهای 2007 و 2008 تغییر یافت و به جنگ درون تمدنی و از جنگ مستقیم به جنگ نیابتی تبدیل شد و در حقیقت جنگ به درون جامعه اسلامی منتقل شد که خطر بسیار سنگینی بود و چند ارتش مثل ارتش مصر، یمن، عراق و سوریه را از پای درآورد و خسارات زیادی به بار آورد و پول، نیروی انسانی و سلاحهای جهان اسلام را هزینه کرد. ایران در اینجا چه نقشی را بازی کرد تا بتواند با این رفتارها مقابله کند؟ نقش ایران نقش بسیار حساسی بود و در جنگ نیابتی و جنگ تمدنی هدف ما بودیم و میخواستند ما را به صحنه بکشند.
*وقتی امریکا بعد از اشغال کویت توسط صدام، به عراق حمله کرد چند نفر از نمایندگان مجلس به آقا نامه نوشتند که این خالد بن ولید شده و باید به کمک صدام برویم. یکی از تدابیر آقا این بود که جنگ امریکا با صدام جنگ کرکسهاست. این هوشمندانهترین تدبیری بود که ایشان به کار گرفتند. جنگ نیابتی و جنگ تمدنی بر جهان اسلام تحمیل شد و سوریه و عراق را برای جنگ درون تمدنی و جنگ نیابتی به هم ریختند و با پول و سلاح و نیروی عربستان، امارات و برخی کشورهای دیگر با هدایت امریکاییها از جریان داعش را به حرکت درآوردند و بخشی از عراق را اشغال کردند و درگیری را به سوریه کشاندند.
*هدف ایران بود و به دنبال این بودند که بغداد و دمشق را اشغال کنند و سپس به سراغ ایران بیایند. در اینجا نقش حاج قاسم و مدیریت هوشمندانه ایشان در مقابله با این نقشه چه بود و اگر بغداد و دمشق اشغال میشد چه اتفاقی می افتاد؟ شرایط به سمتی رفته بود که حتی آقای بشار اسد میگفت همسایههای ما فرار کردند و فقط من مانده ام. اما حاج قاسم به بشار اسد گفت که میتوانیم به شما کمک کنیم تا دمشق را نجات دهیم.
پیشنهادی که بشار اسد با اصرار حاج قاسم پذیرفت
*پیشنهاد حاج قاسم این است که شیعیان و علویان را مسلح کنید. آقای بشار اسد خیلی موافق نبود اما با اصرار حاج بشار اسد پذیرفت و شیعیان و علویان و تعداد دیگری از گروهها را مسلح و شهر دمشق را به چهل قسمت تقسیم کرد و گفت که هر یک باید نقطه خود را حفظ کنید و سه مرحله تثبیت، دفاع و تهاجم یا مقابله طراحی شد. به تدریج دمشق را پاک سازی کردند. امروز کجا و آن روز کجا؛ عراق هم همین طور بود. بنده شبی در کاظمین بودم و برخی از فرماندهان و رهبران حشد شعبی هم در آنجا بودند. آنها تاکید داشتند که سه عامل باعث نجات عراق شد که اول جمهوری اسلامی ایران بود که منظور رهبری و مجموعه نیروهایی که با حاج قاسم کار میکردند. دوم مرجعیت و سوم حشد شعبی بود.
این سه عامل باعث شد عراق سقوط نکند و بغداد باقی ماند. در سوریه و عراق چهار پنج هدف داشتیم. در سوریه هدف اول حفظ جریانی بود که محور استقلال سوریه بود که آقای بشار اسد محور این کار بود. ایستادن حاج قاسم بر روی این نقطه خیلی تاکید بود. اگر بشار اسد از صحنه خارج میشد همه چیز به هم میریخت.
هدف ما در سوریه حفظ استقلال و حفظ مقاومت بود. اگر سوریه از حلقه مقاومت جدا میشد ارتباط ما با مقاومت قطع میشد. اردوغان به دنبال این بود که سوریه را به اخوان المسلمین الحاق کند چون خودش اخوانی بود، مرسی در مصر و حماس هم اخوانی بودند و سوریه هم اخوانی شود. این کلاهی بود که امریکاییها بر سرشان گذاشتند؛ چون نگاه امریکا این بود که کنترل اخوانیها به مراتب راحتتر از مقابله با هلال شیعی بود.
فهم این مسئله که در چه شرایطی قرار داشتیم خیلی مهم بود. زیرکی حاج قاسم بود که این نقشهها و توطئهها را میفهمید و می دانست که مثلاً اردوغان، عربستان یا دیگر کشورها میخواهند چه کار کنند.
هدف بعدی، دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت بود. واقعاً مسئله دفاع از حرم استراتژی مهمی بود. حضورمان در سوریه هم امنیتی، هم استراتژیک و هم تکلیفی بود؛ یعنی اگر بغداد و دمشق سقوط میکرد تهران نیز در خطر بود. در روز تشیع جنازه حاج قاسم از خانمی سؤال میکنند برای چه آمدهای؟ پاسخ میدهد اگر حاج قاسم نبود داعش در تهران بود.
*بنده از زمان جنگ و در عملیاتها شرکت میکردم ولی چندان با حاج قاسم مأنوس نبودم. ایشان فرمانده لشگر ثارالله بود. من قبل از حفاظت در نیروی انسانی و در واحد پرسنلی سپاه در گزینش و نماینده آقای فاکر بودم. بعد از این که به حفاظت اطلاعات آمدم ارتباطمان بیشتر شد. ارتباط تنگاتنگی داشتیم و خیلی اوقات به ایشان مراجعه میکردم و ایشان نیز برایم احترام قائل بودند. قرار بود در نیروی قدس یک جا به جایی انجام دهیم و بنده مسئول مربوطه را نزد حاج قاسم فرستادم ایشان گفته بود آقای سعیدی هر کسی که بگذارد حرفی ندارم و فقط زمان معارفه را به بنده اطلاع دهید. از این نگاه خیلی خوشم آمد؛ چون بعضی از افراد موضع می گیرند که چرا میخواهید این کار را بکنید و چرا زودتر به ما نگفتید. وقتی دیدم ایشان خیلی گذشت کردند سه نفر را به ایشان پیشنهاد دادم و گفتم هر کدام را انتخاب کردند حرفی ندارم و ایشان از بین این سه نفر آقای شیرازی را انتخاب کردند و معرفی کردیم.
واکنش قابل تامل رهبرانقلاب به نحوه دستگیری یکی از اشرار
*یک بار هم آقای رکن آبادی که در حادثه منا شهید شد و سفیر ایران در لبنان بود نزد من آمد و گفت خاطرهای دارم و میخواهم به شما بگویم. گفت یکی از کارهایی که حاج قاسم انجام میداد ایجاد حرکت در فرماندهان عالی سوریه بود که با شیوههای مختلف اینها را به حرکت وامیداشت. روزی جلسهای گذاشت و تعدادی از سرلشکران و امرای ارتش سوریه را جمع کرد و گفت چرا به حمص، حلب حماه نمیروید؟ گفتند چون دشن در آنجا زیاد هستند و خطرناک است. حاج قاسم با لباس مبدل به منطقه رفت و برگشت و دوباره افراد را جمع کرد و گفت تعداد آنها زیاد نیست و میتوان با آنها مقابله کرد و شیوههای کار را اعلام کرد. یکی از سرلشکران گفت دکمه اورکت شما به درجه سرلشکری من شرف دارد؛ شما از آن سوی دنیا آمدید و برای ما جان فشانی میکنید ولی ما در سرزمین خود نمیتوانیم.
*یک بار خود حاج قاسم تعریف می کرد که ما یکی از اشرار بزرگ را دستگیر کرده بودیم و موضوع را به اطلاع حضرت آقا رساندیم. آقا فرمودند چگونه او را دستگیر کردید؟ گفتیم به او امان دادیم. گفتند امان دادید و دستگیر کردید؟ این کار درست نیست. او به شما اعتماد کرده و باید آزادش کنید. حاج قاسم گفت برایم خیلی عجیب بود ولی چون حضرت آقا فرموده بودند به او گفتیم و او را آزاد کردیم. اینها ظرافتهایی است که در زندگی انسانها نشان از تعهد است و تعهد است که برابر رهبری کوچکترین تردیدی را به خود راه نمی دهد.
اگر کسی بتواند سلاح و نیروی بومی داشته باشد میتواند بایستد و جلوی دشمن مقاومت کند؛ بر خلاف قدرتهایی که وابسته هستند مثل عربستان که جنگنده و موشکهایی که دارد مال خودش نیست. حماس و حزب الله و یمن فرق میکند و اتکا به درون دارند. یکی از ابعاد وجودی حاج قاسم بومی سازی مقاومت با تکیه بر سلاح و نیروی بومی است. دومین هدفی که حاج قاسم داشت و آن را محقق کرد نگاه فرا منطقه ای به امنیت بود. نگاه حاج قاسم درون امنیتی نبود. بعضی از افراد نگاهشان به درون است و می گویند مثلاً به سوریه یا عراق چه کار دارید؟ فهم این افراد از مسئله امنیت فهم ناقصی است ولو سابقه کار امنیتی هم داشته باشند. نگاه حاج قاسم به امنیت نگاه فرا منطقه ای بود؛ یعنی امنیت ما با امنیت منطقه گره خورده است و اگر خارج از مرزهایمان پدافند و دفاع نکنیم باید در تهران از امنیت خود دفاع کنیم. سومین مسئله ای که حاج قاسم آن را دنبال میکرد موضوع تبدیل نبرد نابرابر و نامتقارن بود؛ که یکی از مسائل مهم است که جزو اصول دکترین امنیتی حضرت آقاست. حضرت آقا در جایی فرمودند شاید دشمن امکاناتی داشته باشد که در اختیار شما نیست. شما باید بر روی چیزهایی انگشت بگذارید که دیگران ندارند تا بتوانید در شرایط لازم از آنها استفاده کنید.
*حاج قاسم قدرت نابرابر را به قدرت نامتقارن تبدیل کرد. یک قدرت متقارن مثل امریکا، روسیه و چین وجود دارد در شرایطی کشوری که توانش نابرابر است باید توان خود را به حدی برساند که نامتقارن بشود مثل حزب الله در برابر اسرائیل. یعنی اگر اسرائیل حمله کند حزب الله صد موشک می زند و حماس هم همین طوری است. هنر حاج قاسم بود که توانست نبرد نابرابر را به نبرد نامتقارن تبدیل کند.
بعدی پیامدهای شهادت حاج قاسم است که یکی جمع و جور کردن پای امریکا از منطقه بود که شواهد آن قابل مشاهده است. پیامد دوم شهادت سردار سلیمانی این بود که مدل شخصیت ایشان تا عمق روستاهای جهان راه یافت.
باید از تحریف شخصیت سردار سلیمانی مراقبت کرد
*یکی از نکاتی که به نظرم باید راجع به حاج قاسم از آن مواظبت شود جلوگیری از چسباندن پیرایهها به حاج قاسم است و دیگری پرهیز از تحریف شخصیت ایشان است. این موارد خیلی خطرناک است و پیرایههایی میبندند که بعداً چندان نمیتوان از آن دفاع کرد. در مورد آیة الله بهجت، آقای شاه آبادی و خیلی افراد دیگر چیزهایی گفتند که قدری اغراق بود. این درست است که انسانهای پاک و پاکیزه کرامت دارند و حرفهای جالب میزنند و ممکن است اتفاقاتی افتاده باشد. دومین مسئله این است که باید دقت کنیم تحریف نشود. آیا برخورد حاج قاسم نسبت به رهبری برخورد گزینشی بود؟ ولایت مداری حاج قاسم پنج مرحله را طی کرده بود که مرحله اول درایت فهمی بود؛ یعنی فهم درستی از ولایت داشت. دوم ولایت باوری بود و به ولایت فقیه باور داشت. آیا مسئولین و نمایندگان مجلس این گونه هستند؟ سوم ولایت یاوری بود؛ یعنی در جهت یاوری شب و روز نداشت. چهارم دفاع از ولایت بود و در همه خطوط با همه وجود ایستاد. در جریانهای اصلاح طلب در خصوص موضوع حضرت آقا کلی بحث داشت و با خیلی از این افراد مشاجره میکرد. پنجمین مرحله که بالاترین مرحله ولایت مداری است جهاد در جهت تحقق اراده رهبری بود. این مرحله تکامل یافته ولایت مداری حاج قاسم است.