اما جالبی ماجرای این پیرمرد هشتاد و سه سالهی دیشب به رحمت خدا رفته این شد که پسرش مُصِر بود که صبر نکنیم برای معلوم شدن جواب آزمایش کرونا...
شهدای ایران: حسین شرفخانلو، نویسنده و مدیر سازمان آرامستانهای شهرستان خوی است. او درباره روزهای کرونایی روایتی نوشته است که با هم می خوانیم.
قبلا هم گفتم که روالمان این است که برای موارد مشکوک به کرونا، با خانوادهها وارد مذاکره میشویم که «یکی دو روز برای دفن متوفاتان صبر کنید تا نتیجه تست از مرکز استان بیاید» که مردم روزهی شکدار نگیرند و تکلیفشان با میتی که مانده روی دستشان معلوم باشد و نیز تکلیف ما که بدانیم سطح ایمنی لازم برای انجام تشریفات شرعی مرحوم مغفور چیست؟
حالا شکر خدا، سرمان خلوتتر شده و مثل آن روزهای اول نیست که هی پشت سرهم، میت مشکوک میآوردند و شده بود روزی مثلا هفت هشت فوتی مشکوک پذیرش کرده بودیم به انتظارِ رسیدن جواب آزمایش و اول بحران بود و مردم هنوز با بلا کنار نیامده بودند و هنوز هیجان حاکم بود و باید کلی صغری و کبری میچیدی برای مُجاب کردنشان.
تازه وقتی هم جواب میآمد و قضا را مثبت بود جواب تست، معرکهی دیگری شروع میشد که این جواب، نامعتبرست و دستگاه تشخیص ارومیه درست کار نمیکند و استان چون میخواهد آمار خوی برود بالا، اسم میگذارد روی مُردهی ما و فیلان که تهش مُجاب شویم میتِ چند روز روی زمین مانده را در جائی غیر از قطعه کرونائیها دفن کنیم و انگار کن که آنجا نماد شرارت و شقاوت است نعوذ بالله! و آنها که آنجا دفن میشوند، مراتبی از شرارت و شقاوت را مرتکب شدهاند خدائی ناکرده!
الغرض، امروز یک بندهی خدائی را که دیشب در بیمارستان آیت الله خوئی به رحمت خدا رفته بود، منتقل کردند سازمان. پزشک معالجش یک روز قبل از اینکه آن مرحوم دستش از دنیا کوتاه شود، بنا به احتیاط و در اثر سرفههای ممتدی که داشته، تست کرونا تجویز میکند و نگو خدا بیامرز چنان به رفتن به دیار باقی مصمم و مشتاق است که پا نگه نداشت جواب آزمایشش بیاید و مشکوک به کرونا، ریق رحمت را یک نفس سر کشید.
تا اینجای ماجرا، سناریوئیست که تقریبا هر یکی دو روز یکبار مشابهش را داشتیم و مسئول بحران کرونای سازمان، طبق روال داشت آماده میشد برای مواجهه با بستگان متوفی که داستانِ صبر کردن تا معلوم شدن نتیجهی تست را از سر بخواند. و چندان که افتد و دانی، تا بوده همین بوده که بستگان چون نمیخواهند اسمِ کرونائی بر پیشانیِ عزیز تازه درگذشتهشان حک شود، صبر میکنند به معلوم شدنِ جواب آزمایش.
اما جالبی ماجرای این پیرمرد هشتاد و سه سالهی دیشب به رحمت خدا رفته این شد که پسرش مُصِر بود که صبر نکنیم برای معلوم شدن جواب آزمایش و پدر مشکوک به کرونایش را به شیوه و پروتکل کرونائیها کفن و دفن کنیم؛ «هرچی هم پولش شد میدهم!»
نه به اصرارهای قبلیای که شنیده بودیم در اینروزها که جواب مثبت و تصریح شده در گواهی فوت را هیچ بیانگارید و به رشوه و خواهش و تمنا، رو زدهاند که متوفاشان را در جائی غیر از قطعه کرونائیها به خاک بسپارند و نه به اصرار این مرد میانسالِ جاافتاده که میخواست پدرش را کرونائی محسوب کنیم و کرونائی به خاک بسپاریم.
جالب بود! و دلیل اصرارش جالبتر؛
معتقد بود «با این اوضاعی که من میبینم، آخرش مردم غیرت میکنند و میریزند توی خیابانها و کار دولت را یکسره میکنند. این تو بمیری از آن تو بمیریهای سابق نیست! اوضاع فرق کرده! دولت هم آخرش تسلیم میشود و یک غرامتی به کرونا گرفتهها میدهد که ساکتشان کند! درست است که ما در این ۴۰ سال از این دولت خیری ندیدهایم و به هیچ چیزِ اینها امیدی نیست، اما آمدیم و فردا روز، مردم که ریختند در خیابان و دولت برای ساکت کردنشان، لیست کرونائیها را ازتان خواست که پولی چیزی به حساب وراثشان بریزد و غائله را بخواباند، اسم من و بابای خدابیامرزم توی دفتر باشد که یک چیزی هم گیر ما بیاید! اینها که به فکر ملت نیستند. خودمان باید دلمان به حال خودمان بسوزد! من هم دارم فکر آن روز را میکنم که میگویم بابا را کرونائی دفن کنیم که وقتی وقتش رسید، سرم بیکلاه نماند! کم توی این چهل سال سرمان را کلاه نگذاشتند این …ها!!!»
نامبرده! نماد عینیِ ترکیب سنتی و صنعتی و افراط در مصرف ناشتای مواد بود بلاشک!
دست ساقیش هم درد نکند که امروزمان را ساخت. طوریکه تا نیم ساعت بعد از رفتنش، رودهبر شده بودیم از تحلیل سیاسی امنیتی اجتماعیای که وی! از آینده کرونا و براندازی!!! در کشور کرده بود.