بررسی میانگین سه گروه نشان میدهد، بیشترین میزان استرس در جانبازان بیکار قابل مشاهده است در حالی که کمترین میزان استرس در جانبازان شاغل وجود دارد. بنابراین بیکاری میتواند بهعنوان یکی از عوامل موثر در افزایش استرس جانبازان مطرح گردد. بیکاری بهعنوان یک بیماری اقتصادی- اجتماعی عزت نفس افراد را درهم میشکند و افراد فعال را از لحاظ روانی با مشکل مواجه میکند و از این طریق جریان توسعه را عقیم میسازد. از سوی دیگر تبعات اجتماعی فراوانی را بر اجتماع تحمیل میکند و بر امنیت ملی تاثیر زیادی میگذارد. با توجه به ضریب بالای امنیتزدایی آن، میزان جرم و جنایت و از هم گسیختگی خانواده و طلاق افزایش یافته و میزان محرومیتهای اجتماعی بالا میرود.
این پدیده، آزادی انسان را محدود میكند و موجب کاهش مهارت، دانش و افزایش آسیبهای روانی و بیماریها و مرگومیرها و مهمتر از همه موجب از دست دادن انگیزه و امید به آینده در افراد شده و از این طریق موجبات کاهش مسئولیتپذیری و عدم انعطاف آنها را فراهم مینماید و بالاخره بهترین و پرانرژیترین نیروی انسانی و متخصصین جویای کار کشور را جذب کشورهای پیشرفته نموده و به اصطلاح فرار مغزها را تشدید مینماید. بارتلی و همکاران(1992) - از روانشناسان اروپایی- در این زمینه معتقدند، کار و فعالیت به علت درگیر نمودن جسم و روان فرد و گرفتن قسمت زیادی از ساعات روزانه، میتواند یک شیوه درمانی مناسب برای افرادی باشد که توانایی مقابله با استرس را ندارند. در مطالعه ای نشان داده شده که بیش از 9 مورد از عوامل استرسزا جانبازان و خانواده آنها را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تهدید میكند که یکی از این عوامل نبودن اشتغال است. در نتیجه فراهم نمودن فرصتها و شرایط اشتغال برای آنها میتواند افکار منفی و ناراحت کننده ناشی از جنگ را کمتر نماید. در مطالعه اسمیت (1982) مشكلات روانی بهصورت نسبتا ثابتی در بازماندگان جنگ در برگیرنده مسائل روانشناختی از قبیل، انزوا و تنهایی و جستوجوی معنی بوده که این اثرات روانی ناشی از جنگ بهشدت عملكرد اجتماعی و شغلی آنها را تحتتاثیر قرار داده و موجب افت این عملكردها شده است. همین ناتوانی درعملكرد اجتماعی و شغلی موجب استرس و انزوای بیشتر در آنها شده است. در تحقیقات دیگری كه اورسانو و روندل و كارپز در زمینه مشكلات روانی و اجتماعی بازماندگان جنگ انجام دادند یافتهها نشان داد، مشكلات روانی اكثریت آنها اضطراب، افسردگی و استرسهای روانی بوده كه عملكرد اجتماعی آنها را بهشدت تحت تاثیر قرار داده بهصورتی كه، برخی از آنها نتوانستهاند شغل مناسب و مداومی را داشته باشند و از نظر اقتصادی وابسته به كمكهای دولت بودهاند.