نامه دختر بچه ۹ سالهای است که در ۸/۱۱/۱۳۶۲ نگاشته شده و همراه با نان خشک و بادام به دست رزمندگان اسلام رسیده که متن آن در ادامه است.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ مردم ایران همواره بر اساس آموزههای دینی و سنتهای ملی در مواقع سختی ایثار و از خودگذشتگی خود را نشان دادند. اوج این همبستگی اجتماعی و وفاق ملی را در دوران دفاع مقدس میتوان مشاهده کرد.
نامهها و اسناد عمومی به جایمانده از آن روزها یکی از بهترین منابع برای فهم احساس تکلیف عمومی در حمایت از رزمندگان اسلام و مشارکت در دفاع همهجانبه است. یکی از این اسناد که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است؛ نامه دختر بچه 9 سالهای است که در 8/11/1362 نگاشته شده و همراه با نان خشک و بادام به دست رزمندگان اسلام رسیده که متن آن در ادامه است.
با سلام به امام زمان علیهالسلام
درود بر امام خمینی
سلام به رزمندگان اسلام
اسم من زهرا میباشد این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم میخواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد. من 9 سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالیبافی میروم. مادرم کار میکند. ما 5 نفر هستیم. پدرم مُرد و باید کار کنیم و من 92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم.
از خدا میخواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلاء ببرید. آخر من و مادرم خیلی روزه میگیریم تا خرجی داشته باشیم. مادرم، خودم، احمد و بتول و تقی برادر کوچکم سلام میرسانیم خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.
نامهها و اسناد عمومی به جایمانده از آن روزها یکی از بهترین منابع برای فهم احساس تکلیف عمومی در حمایت از رزمندگان اسلام و مشارکت در دفاع همهجانبه است. یکی از این اسناد که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است؛ نامه دختر بچه 9 سالهای است که در 8/11/1362 نگاشته شده و همراه با نان خشک و بادام به دست رزمندگان اسلام رسیده که متن آن در ادامه است.
با سلام به امام زمان علیهالسلام
درود بر امام خمینی
سلام به رزمندگان اسلام
اسم من زهرا میباشد این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم میخواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد. من 9 سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالیبافی میروم. مادرم کار میکند. ما 5 نفر هستیم. پدرم مُرد و باید کار کنیم و من 92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم.
از خدا میخواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلاء ببرید. آخر من و مادرم خیلی روزه میگیریم تا خرجی داشته باشیم. مادرم، خودم، احمد و بتول و تقی برادر کوچکم سلام میرسانیم خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.