نقدی بر جشنواره فیلم فجر:
آبادان یازده ۶۰ فیلم سینمایی نیست، در بهترین حالت مستندی است که سعی میکند احساسات مخاطب را برانگیزد که البته در این زمینه هم چندان موفق نبوده است.
به گزارش سرویس فرهنپی پایگاه خبری شهدای ایران؛ آبادان یازده ۶۰ فیلم سینمایی نیست، در بهترین حالت مستندی است که سعی میکند احساسات مخاطب را برانگیزد که البته در این زمینه هم چندان موفق نبوده است.
فیلم داستان مقاومت رادیو ملی نفت آبادان پس از هجوم ارتش صدام به خرمشهر و آبادان را روایت می-کند، از ابتدا این سوال برای مخاطب پیش میآید با اینکه همه شهر در حال تخلیه است، همه ادارات دولتی حتی ابزار و وسایل خود را بردهاند و از سپاه دستور تعطیلی رادیو رسیده است چرا باید رئیس رادیو ملی نفت آبادان با اصرار و مخالفت با نظامیها رادیو را باز نگه دارد.
پاسخ سوال لقلقهی زبان کاراکتر اصلی است که «مردم دلشون خوشه به این رادیو»، اما تا انتهای فیلم صحنهای از دلخوشی مردم و نه حتی نیاز آنها دیده نمیشود، صرفا از زبان کارکنان میشنویم که امید مردم به رادیوست. از طرفی کاربرد نظامی رادیو بیشتر نمایش داده شده تا امیدبخشی آن، شاید اگر در صحنههایی درون خانهها یا گوش دادن خانوادههای آواره به رادیو نمایش داده میشد مخاطب احتیاج مردم به باقی ماندن صدای آبادان را باور میکرد.
اصرار کارگردان بر نشان دادن تصاویر آرشیوی هم عجیب است، چرا باید بیننده در همه شاتهای سوبژکتیو تصویر آرشیوی ببیند؟ اگر هدف افزایش باورپذیری فیلم باشد، میتوان بهتر و درستتر از آرشیو استفاده کرد، نه این که اینگونه ناشیانه بهکار برد و در ذوق مخاطب زد و فیلم سینمایی را در حد مستند تنزل داد، مردم به سینما میآیند که فیلم ببینند نه مستند داستانی.
بیشتر زمان فیلم محدود به یک اتاق و ساختمان است و هیچ اطلاعات بدرد بخوری از وضعیت شهر آبادان و شرایط جنگ دست مخاطب را نمیگیرد جز چند نمای آرشیوی و لانگ شات شهرکه به لطف ضعف جلوههای گرافیکی کاملا غیرقابل باور است، کارگردان حتی به خود زحمت نداده در لانگ شاتهای مختلف نمای شهر را تغییر دهد، تصویر گرافیکی که در نمای اول میبینیم با آن که در لانگ شات آخر میبینیم یکسان است البته از انصاف نگذریم در شب نور محیط را کم کردهاند!
صحنههای احساسی و عاطفی فیلم هم خوب از آب در نیامده، حتی دیالوگها در اغلب اوقات مناسب نیست، برای نمونه بهمن (شخصیت اصلی و مسئول رادیو) خطاب به همسرش میگوید: «ممنون که حواست به بچهها (کارکنان رادیو) هست» دیالوگی که در اوج بحران جنگ و در خلوت زن و شوهر گفته میشود آنهم به زنی که در بحبوحه جنگ از تهران آمده تا در کنار همسرش باشد. بازی تعداد زیادی از بازیگران نامطلوب و غیرقابل باور است علاوه بر این فیلمنامه ضعیف است و بعضا قابل پیشبینی مزید بر علت میشود که فیلم به دل ننشیند.
یکی دیگر از اشتباهات کارگردان مربوط به پایانبندی است، روند فیلم در پی روایت یک حماسه است، بنابراین مخاطب انتظار دارد صحنهای کاملا حماسی ببیند که نقطه اوج فیلم باشد، در آبادان یازده ۶۰ نقطه اوج در انتها قرار دارد کارگردان هم سعی کرده تا پایانی جذاب و حماسی خلق کند، اما توفیق چندانی نداشته، پایان فیلمهایی در ژانر دفاع مقدس معمولا قابل پیشبینی است و حماسه در آنها با شهادت کامل میشود پس باید صحنه شهادت به بهترین نحو ممکن نمایش داده شود، اما در پایانبندی فیلم یک نمای لانگ شات و یک وسیله به جا مانده از قهرمان داستان میبینیم.
جای تعجب است که چگونه این فیلم به سودای سیمرغ راه یافته شاید به دلیل خوشبختی کارگردان باشد، هر چند که فیلمهایی به مراتب ضعیفتر هم در جشنواره موجود است.
شاید بهتر بود کارگردان به جای ساخت فیلم یک مستند ارائه میداد تا هم سوژهای به این خوبی از دست نرود و هم جایزهای در بخش مستند نصیبش میشد.
فیلم داستان مقاومت رادیو ملی نفت آبادان پس از هجوم ارتش صدام به خرمشهر و آبادان را روایت می-کند، از ابتدا این سوال برای مخاطب پیش میآید با اینکه همه شهر در حال تخلیه است، همه ادارات دولتی حتی ابزار و وسایل خود را بردهاند و از سپاه دستور تعطیلی رادیو رسیده است چرا باید رئیس رادیو ملی نفت آبادان با اصرار و مخالفت با نظامیها رادیو را باز نگه دارد.
پاسخ سوال لقلقهی زبان کاراکتر اصلی است که «مردم دلشون خوشه به این رادیو»، اما تا انتهای فیلم صحنهای از دلخوشی مردم و نه حتی نیاز آنها دیده نمیشود، صرفا از زبان کارکنان میشنویم که امید مردم به رادیوست. از طرفی کاربرد نظامی رادیو بیشتر نمایش داده شده تا امیدبخشی آن، شاید اگر در صحنههایی درون خانهها یا گوش دادن خانوادههای آواره به رادیو نمایش داده میشد مخاطب احتیاج مردم به باقی ماندن صدای آبادان را باور میکرد.
اصرار کارگردان بر نشان دادن تصاویر آرشیوی هم عجیب است، چرا باید بیننده در همه شاتهای سوبژکتیو تصویر آرشیوی ببیند؟ اگر هدف افزایش باورپذیری فیلم باشد، میتوان بهتر و درستتر از آرشیو استفاده کرد، نه این که اینگونه ناشیانه بهکار برد و در ذوق مخاطب زد و فیلم سینمایی را در حد مستند تنزل داد، مردم به سینما میآیند که فیلم ببینند نه مستند داستانی.
بیشتر زمان فیلم محدود به یک اتاق و ساختمان است و هیچ اطلاعات بدرد بخوری از وضعیت شهر آبادان و شرایط جنگ دست مخاطب را نمیگیرد جز چند نمای آرشیوی و لانگ شات شهرکه به لطف ضعف جلوههای گرافیکی کاملا غیرقابل باور است، کارگردان حتی به خود زحمت نداده در لانگ شاتهای مختلف نمای شهر را تغییر دهد، تصویر گرافیکی که در نمای اول میبینیم با آن که در لانگ شات آخر میبینیم یکسان است البته از انصاف نگذریم در شب نور محیط را کم کردهاند!
صحنههای احساسی و عاطفی فیلم هم خوب از آب در نیامده، حتی دیالوگها در اغلب اوقات مناسب نیست، برای نمونه بهمن (شخصیت اصلی و مسئول رادیو) خطاب به همسرش میگوید: «ممنون که حواست به بچهها (کارکنان رادیو) هست» دیالوگی که در اوج بحران جنگ و در خلوت زن و شوهر گفته میشود آنهم به زنی که در بحبوحه جنگ از تهران آمده تا در کنار همسرش باشد. بازی تعداد زیادی از بازیگران نامطلوب و غیرقابل باور است علاوه بر این فیلمنامه ضعیف است و بعضا قابل پیشبینی مزید بر علت میشود که فیلم به دل ننشیند.
یکی دیگر از اشتباهات کارگردان مربوط به پایانبندی است، روند فیلم در پی روایت یک حماسه است، بنابراین مخاطب انتظار دارد صحنهای کاملا حماسی ببیند که نقطه اوج فیلم باشد، در آبادان یازده ۶۰ نقطه اوج در انتها قرار دارد کارگردان هم سعی کرده تا پایانی جذاب و حماسی خلق کند، اما توفیق چندانی نداشته، پایان فیلمهایی در ژانر دفاع مقدس معمولا قابل پیشبینی است و حماسه در آنها با شهادت کامل میشود پس باید صحنه شهادت به بهترین نحو ممکن نمایش داده شود، اما در پایانبندی فیلم یک نمای لانگ شات و یک وسیله به جا مانده از قهرمان داستان میبینیم.
جای تعجب است که چگونه این فیلم به سودای سیمرغ راه یافته شاید به دلیل خوشبختی کارگردان باشد، هر چند که فیلمهایی به مراتب ضعیفتر هم در جشنواره موجود است.
شاید بهتر بود کارگردان به جای ساخت فیلم یک مستند ارائه میداد تا هم سوژهای به این خوبی از دست نرود و هم جایزهای در بخش مستند نصیبش میشد.