ایشان، پاسخ سلامش را داد. او گفت: فدایت شوم! قصد مسجد الأقصی کردهام. خواستم بر تو سلام کنم و با تو وداع نمایم.
فرمود: با این سفر، درپی چه هستی؟
گفت: درک فضیلت، فدایت شوم!
فرمود: مَرکب سواری خود را بفروش و توشهات را مصرف کن و در این مسجد، نماز بخوان، که نماز واجب در آن، برابر با حجّی پذیرفته شده است و نماز مستحب در آن، برابر با عمرهای پذیرفته شده است و تا شعاع دوازده میلی آن، برکتخیز است. سمت راستش برکت است و سمت چپش حیلهورزی است. در میانه آن، چشمهای از روغن و چشمهای از شیر و چشمهای از آب نوشیدنی و چشمهای از آب پاکیزه برای مؤمنان است. کشتی نوح علیه السلام از آن جا به حرکت درآمد و بتهای نَسر و یَغوث و یَعوق، در آن قرار داشتند. هفتاد پیامبر و نیز هفتاد جانشین پیامبر که من یکی از آنهایم، در آن نماز گزارده است.
آن گاه ، در حالی که دستش را بر سینهاش گذاشته بود، فرمود: هیچ گرفتاری نیست که در آن برای درخواست نیازی از نیازهایش دعا کند، مگر آن که خداوند پاسخش را میدهد و گرفتاریاش را برطرف میسازد.
متن حدیث:
الإمام الصادق علیهالسلام:
جاءَ رَجُلٌ إلی أمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام وهُوَ فی مَسجِدِ الکوفَةِ فَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَالمُؤمِنینَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ، فَرَدَّ عَلَیهِ، فَقالَ: جُعِلتُ فِداکَ إنّی أرَدتُ المَسجِدَ الأَقصی، فَأَرَدتُ أن اُسَلِّمَ عَلَیکَ و اُوَدِّعَکَ.
فَقالَ لَهُ: فَأَیَّ شَیءٍ أرَدتَ بِذاکَ؟ فَقالَ: الفَضلَ جُعِلتُ فِداکَ.
قالَ: فَبِع راحِلَتَکَ، وکُل زادَکَ، وصَلِّ فی هذَا المَسجِدِ، فَإِنَّ الصَّلاةَ المَکتوبَةَ فیهِ حَجَّةٌ مَبرورَةٌ، وَالنّافِلَةَ فیهِ عُمرَةٌ مَبرورَةٌ، وَالبَرَکَةَ فیهِ عَلَی اثنَی عَشَرَ میلاً، یَمینُهُ یُمنٌ، ویَسارُهُ مَکرٌ، و فی وَسَطِهِ عَینٌ مِن دُهنٍ، وعَینٌ مِن لَبَنٍ، وعَینٌ مِن ماءٍ شَرابٍ لِلمُؤمِنینَ، وعَینٌ مِن ماءٍ طُهرٍ لِلمُؤمِنینَ، مِنهُ سارَت سَفینَةُ نوحٍ علیه السلام، وکانَ فیهِ نَسرٌ ویَغوثُ ویَعوقُ، صَلّی فیهِ سَبعونَ نَبِیّا وسَبعونَ وَصِیّا أنَا أحَدُهُم.
وقالَ بِیَدِهِ فی صَدرِهِ: مادَعا فیهِ مَکروبٌ بِمَسأَلَةٍ فی حاجَةٍ
مِنَ الحَوائِجِ، إلّا أجابَهُ اللّهُ وفَرَّجَ عَنهُ کُربَتَهُ.