چند روز پیش جناب آقای رئیسجمهور در سخنرانیشان در یزد گفتهاند:
«پیامبر بزرگوار اسلام با کفار پیمان میبست و آنها پیمان را میشکستند،
پیمان دوم را میبست.»
از ظاهر این سخن بر میآید که کفاری که دفعه اول رسول خدا(ص) با
آنان پیمان بست همان کافرانی بودند که دفعه دوم با آنان پیمان میبست؛ یعنی
پیامبر(ص) با دستهای از کفار یک منطقه یکبار پیمان میبست و آنان
پیمانشان را میشکستند؛ ولی این نقض عهد موجب بیاعتمادی و نومیدی
پیامبر(ص) به آنان نمیشد و بعد از نقض پیمان دوباره با آنان پیمان میبست.
به نظر بنده این سخن جناب رئیسجمهور قابل نقد است؛ زیرا پیمانهای
رسول خدا(ص) با کفار در یک تقسیمبندی جغرافیایی به سه دسته تقسیم
میشوند؛ پیمان با کفار مکه، پیمان با کفار مدینه و پیمانهایی با سایر
قبایل مستقر در بیرون مکه و مدینه.
به گواهی تاریخ رسول خدا(ص) تنها در صلح حدیبیه با کفار مکه یعنی
قریش پیمان صلح بست، که طی آن قریش متعهد شده بود در صورت مسلمان شدن افراد
هر قبیلهای متعرض آنها نشود و سایه تهدید را از افرادی که مسلمان میشوند
بردارند، ولی قریش در سال هشتم هجری این بند را نقض کرد و به قبیله تازه
مسلمان حمله کرد. بدنبال این نقض عهد، با اینکه ابوسفیان جهت عذرخواهی به
خاطر این نقض عهد به مدینه آمده بود، رسول خدا(ص) عذر او را نپذیرفت و آن
عهد را کان لم یکن فرض کرد و نادیده گرفت و به مکه حمله و آنجا را در سال
هشتم هجری فتح کرد.
در سال ۱۳ بعثت به محض هجرت به مدینه یکبار با عموم مردم مدینه و
بار دوم با سه قبیله یهودیان مدینه یعنی بنی قین قاع، بنی نضیر و بین قریظه
در سال دوم هجری پیمان عدم تجاوز بست، بر اساس این پیمان آنها متعهد شده
بودند اولا با دشمنان اسلام و مسلمانان همکاری نکنند. ثانیا هیچ گامی بر
ضرر پیامبر و مسلمانان برندارند. ثالثا: اگر بر خلاف این قرار داد عمل
کردند پیامبر حق هرگونه مجازات آنها را اعم از قتل یا اسیر کردن زنان و
کودکان و یا ضبط اموالشان را داد.۱
بدنبال این پیمان نامه بنی قینقاع بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بنای بر دشمنی و مخاصمه با آن حضرت گذاشت، ویکی از یهودیان به همسر یکی از انصار در بازار اهانت کرد، و یک مسلمان با غیرت آن یهودی را کشت و بدنبال آن یهودیان بنی قینقاع جمع شده آن مسلمان را کشتند. با نقض پیمان بنی قینقاع رسول خدا(ص) بلافاصله بیعت خود با آنان را نقض کرد و قلعه شان را محاصره و آنان را همراه با زن و فرزند و اموالشان از مدینه اخراج کرد.۲
در چهارم هجری یهود بنی نضیر طرح ترور نافرجام رسول خدا(ص) را چید و بنا بود که هنگام نشستن رسول خدا(ص) کنار دیوار قلعه بنی نضیر سنگی از بالا بر روی سر پیامبر(ص) پرتاب کرده و آن حضرت را به شهادت برسانند که با اطلاع پیامبر(ص) از طریق غیب به این توطئه دست بنی نضیر رو شد و نقض عهدشان آشکار گردید لذا رسول خدا(ص) قلعه شان را محاصره و آنان را بلافاصله از مدینه اخراج کرد.۳
در سال پنجم هجری قبیله یهودی بنی قریظه در جنگ احزاب با قریش بر ضد پیامبر(ص) و بلافاصله رسول خدا(ص) با اجرای حد مردان آنها را به قتل رساند.۴
براساس تحقیقات به عمل آمده در هیچ یک از موارد فوق رسول خدا(ص) بعد از نقض عهد دشمنان مجددا پشت میز مذاکره و تجدید عهد با آنان ننشست، بلکه بلافاصله نقض عهد آنها را با نقض عهد پاسخ داد و بعد از خروج دشمنان از پیمان آن حضرت نیز از پیمان خارج شد و تجدید پیمان با آنان نکرد.
پرسش این است که اگر مستند سخن جناب آقای رئیسجمهور سیره رسول
خدا(ص) است لطفا بفرمایند در کدام پیمان آن حضرت بعد از خروج دشمن از پیمان
فیمابین دوباره با آنان پیمان بست؟
و اگر مستند ایشان آیات قرآن مجید مانند آیه «الَّذِینَ عاهَدْتَ
مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهًٍْ وَ هُمْ لا
یَتَّقُونَ» «همان کسانی که با آنها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود
را میشکنند و (از پیمان شکنی و خیانت،) پرهیز ندارند.» (۵۶ / انفال) است:
باید گفت کلمه (مِن) در آیه بعضیه است یعنی بعضی از کفار که با آنان پیمان
بستهای، بنابراین مقصود از «الَّذِینَ عاهَدْتَ» طبق نظر مفسران شیعه،
یهودیانی است که با رسول خدا(ص) پیمان بستهاند و آنها یهودیان سه قبیله
بین قینقاع، بنی نضیر و بنیقریظه بودند که رسول خدا(ص) با هر یک از آنها
در بدو هجرت به مدینه بهطور جداگانه پیمان عدم تجاوز امضا کرد. بنابراین
منظور از اینکه فرمود: «کُلِّ مَرَّهًٍْ» این است که آن سه دسته یهودیانی
که با هر دسته رسول خدا(ص) یکبار پیمان بست، هر سه دسته در سه مرحله مجزا
عهد خود را شکستند. دفعه اول بنیقینقاع عهدش را شکست، دفعه دوم بنی نضیر و
دفعه سوم بنیقریظه؛ ولی چون همه جزء کفار یهود بودند میتوان گفت یهود در
مجموع سه بار عهدش را شکست ولی هر بار یک دسته یک پیماننامه را نقض کرد، و
دفعه بعد قبیلهای دیگر نقض عهد کرد؛ مقصود این نیست که رسول خدا(ص) با یک
قبیله از کفار مثل قبیله یهود بنینضیر یکبار پیمان بست و بعد از نقض
عهدشان دوباره با آنان پیمان بست و بعد از نقض عهد دومشان، پیامبر(ص) برای
دفعه سوم با آنها تجدید عهد کرد و باز عهدشان را شکستند.۵
بنابراین اگر مستند جناب رئیسجمهور آیه فوق باشد باید گفت اولا برداشت شما خلاف دیدگاه مفسران بزرگ شیعه است و ثانیا چطور دو آیه بعد را ندیدهاند آنجا که در آیه ۵۸ سوره انفال میفرماید: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهًًْ فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ» «و هر گاه (با ظهور نشانههایی،) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند)، بهطور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است؛ زیرا خداوند، خائنان را دوست نمیدارد!)»
«خیانت» به معنای عام عبارت است از نقض هر حقی اعم از عهد یا امانت و در آیه فوق به جهت سیاق آیات قبل از این آیه که در مورد عهد و پیمان با کفار است به معنای شکستن عهد است. کلمه «نبذ» هم به معنای لغو کردن است. و کلمه «سواء» به معنی عدالت و برابر است و ترکیب «إِمَّا تَخافَنَّ» به معنای این است که «اگر بیم داشته باشی که امری خطرناک در شرف وقوع باشد.»۶
«معنای آیه این است که: اگر از قومی که میان تو و ایشان عهدی استوار گشته ترسیدی که در عهدت خیانت کرده و آن را بشکنند، و ترست از این جهت بود که دیدی آثار آن در حال ظهور است تو نیز عهد ایشان را نزد ایشان بینداز و آن را لغو کن، و لغویت آن را به ایشان اعلام هم بکن تا شما و ایشان در شکستن عهد برابر هم شوید، و یا تا اینکه تو در عدالت مستوی و استوار شوی، چون این خود از عدالت است که تو با ایشان معامله به مثل کنی، چون اگر بدون اعلام قبلی با ایشان به جنگ درآیی خواهند گفت که خیانت کرده، و خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد.»