حامد عسکری شاعر و نویسنده کشورمان در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به روایت حال و هوای شهر کربلا یک روز پس از مراسم اربعین حسینی پرداخته است که متن آن در ادامه آمده است.
به گزارش شهدای ایران؛ حامد عسکری شاعر و نویسنده کشورمان در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به
روایت حال و هوای شهر کربلا یک روز پس از مراسم اربعین حسینی پرداخته است
که متن آن در ادامه آمده است: اذان صبح است، توی کربلا گرد مرگپاشیدهاند،
همین دیروز اربعین بود، صدای مداحیهای کرکننده و هلابزوار ابوسجاد و
عطر هیزم وبرنج و روغن و فلافل و چای شهر را بغل کرده بود، الان اما یک
استکان چایی پیدا نمیشود بچکانیم ته حلقمان، موکبدارها این ده روزه جانشان
و ته جیبشان درآمده، کار و زندگی دارند بنده خداها.
با عماد سه ساعت توی شهر کربلا قدم زدم، جرات نمیکنم خیلی توی حرم بنشینم، شبپرهها از نور زیاد میترسند، شهر شهر ارواح شده، چند ده متریام توی تاریکی چسبناک شب تک عمودهای مشکی رنگ دومتری راه میروند، نزدیک میشوند میفهمم آمدند....از عماد جدا شدهام، قدم میزنم وفکر میکنم، بساط خدمتگزاران عزای حسین ظاهرا برچیده شده و کار فرشتههای حسابدار از امشب شروع شده، از همین اذان صبح باید بنشینند به حساب وکتاب و بعد فولدر بندی کنند و بدهند صاحب این شهر امضاکند، من جای فرشتهها بودم اول آهها را میشمردم، آههای آنها که نرسیدند بیایند... آنها که دلشان اینجا بود و امسال جاماندند
فرشتهها از نخورده میگیرند میدهند به خورده، فرشتهها باید بنشینند به شمردن، به شمردن همه کریستالهای شکر، همه دانههای برنج، همه قدمها... همه تاولها همه صدای کپ کپ دستهایی که به سینه خورد، همه تک سرفههایی که روضهخوانها توی خواب کردند فرشتهها باید بشمارند همه عکسهایی که توی #فجازی پخش شد، بغض همه عکاسهای حرفهای و فیلمبردارهایی که وسط بین الحرمین دلشان میخواست سینه بزنند و لبیک بگویند و کار امانشان نداد، یعنی چندتا خلبان بین الحرمین را از آسمان دیدند و بغض کردند و از آنجا سلام دادند، چندتا مهماندار دلشان میخواسته کربلا را ببینند ونشده؟
با عماد سه ساعت توی شهر کربلا قدم زدم، جرات نمیکنم خیلی توی حرم بنشینم، شبپرهها از نور زیاد میترسند، شهر شهر ارواح شده، چند ده متریام توی تاریکی چسبناک شب تک عمودهای مشکی رنگ دومتری راه میروند، نزدیک میشوند میفهمم آمدند....از عماد جدا شدهام، قدم میزنم وفکر میکنم، بساط خدمتگزاران عزای حسین ظاهرا برچیده شده و کار فرشتههای حسابدار از امشب شروع شده، از همین اذان صبح باید بنشینند به حساب وکتاب و بعد فولدر بندی کنند و بدهند صاحب این شهر امضاکند، من جای فرشتهها بودم اول آهها را میشمردم، آههای آنها که نرسیدند بیایند... آنها که دلشان اینجا بود و امسال جاماندند
فرشتهها از نخورده میگیرند میدهند به خورده، فرشتهها باید بنشینند به شمردن، به شمردن همه کریستالهای شکر، همه دانههای برنج، همه قدمها... همه تاولها همه صدای کپ کپ دستهایی که به سینه خورد، همه تک سرفههایی که روضهخوانها توی خواب کردند فرشتهها باید بشمارند همه عکسهایی که توی #فجازی پخش شد، بغض همه عکاسهای حرفهای و فیلمبردارهایی که وسط بین الحرمین دلشان میخواست سینه بزنند و لبیک بگویند و کار امانشان نداد، یعنی چندتا خلبان بین الحرمین را از آسمان دیدند و بغض کردند و از آنجا سلام دادند، چندتا مهماندار دلشان میخواسته کربلا را ببینند ونشده؟
اوووووه که چقدر فرشتهها کار دارند، یعنی تا اربعین سال دیگر این حساب کتابها تمام میشود؟ پسر ابوتراب اینقدر پهلوان هست زیر بلیط کسی نماند، مدیونی برای خودش نمیتراشد، یک جوری عزتچپانت میکند خودت خجالت بکشی! یک جوری ته این فاکتورها بسته میشود که خودت کف میکنی! امسال اربعین حسین فاطمه خیلی خلوت بود! بله خلوت بود باور کنید راست میگویم، خلوت بود ولی به نسبت سالهای آینده، من توی کوچههای کربلا دارم مثل بچههای گم شده قدم میزنم، نه بغض دارم نه حالت بکا، راستش منگم، مبهوتم،خیس عرقم، هوا گرم است و به قول مرتضا: ایشالا اینقدر عمرکنیم که سرد بودن کربلا رو تو اربعین دوباره ببینیم.