سرهنگ حاج محمود توکلی از بعد از جنگ فرماندهی گروه تفحص لشکر ۱۴ را بر عهده داشت و موجب التیام مادران و بسیاری از خانواده های شهدا در تفحص فرزندان شهیدشان شد.
وی حتی بعد از بازنشستگی مناطق عملیاتی جنوب را رها نکرد تا در نهایت به آرزویش رسید و به دوستان شهیدش پیوست.
بعد از رسیدن خبر شهادت حاج محمود توکلی به خانه این شهید بزرگوار مراجعه کردیم تا در حالی که خانواده این شهید در انتظار رسیدن پیکر این شهید هستند با آن ها گفت و گو کنیم.
از کوچه که وارد شدیم انتهای کوچه شلوغی و پارچه های سیاه حکایت از خانه شهید داشت اما کمی نزدیک تر که شدیم تعداد زیادی از افراد درب خانه شهید ایستاده و اشک می ریختند که کمی با انتظار ما که فکر می کردیم این شکل عزاداری فقط مربوط به بستگان درجه یک است تفاوت داشت.
ز شخص محلی که همراهمان بود خواستیم پسر و برادارن شهید را نشانمان دهد و بعد از او پرسیدیم بقیه چه کسانی هستند؛ که فهمیدیم همسایه ها، همشهریان و همرزمان شهید هم به در خانه آمده اند، از یکی از همسایه ها که خیلی بیتابی می کرد در مورد شهید پرسیدیم که جواب داد: نه اهالی این خانه بلکه این محله و این شهر همه یتیم شده اند.
کمی طول کشید تا شرایطی فراهم شود که بتوانیم با خانواده شهید و چند تن از نزدیکان شهید بتوانیم هم صحبت شویم
اکبر صادقی دوست و همرزم شهید که از 14 سالگی با شهید همراه بوده است در وصف شهید می گوید: حاج محمود توکلی دیندار، مردم دار، امانت دار و تمام وقت خود را برای حل مشکلات مردم اختصاص می داد.
او می گوید: قبلاً برادر کوچکتر ایشان مجید توکلی در زمان جنگ شهید شده بود و این شهید دوم این خانواده است؛ حاج محمود رفت، حاج محمود خدایی شد، حاج محمود آسمانی شد؛ ما باید چه کنیم؟
در حالی که این دوست شهید با گفتن ویژگی های شهید روح بلند حاج محمد توکلی را آشکار می ساخت با براداران شهید هم صحبت شدیم، یکی از برادرانش در مورد شهید گفت: شهید همیشه برای خدمت به مردم تلاش می کرد؛ در زمان جنگ چندباری مجروح شد و هر چه به او می گفتیم حالا دیگر به زندگی خودت برس گوش نمی داد و همیشه در حال خدمت به مردم بود.
این برادر شهید از خاطره ای که قبل از سفر آخر حاج محمد توکلی داشت برای ما تعریف کرد و گفت: به اتفاق هم به گلستان شهدا رفتیم برادرم به من گفت ما یک برادر شهید اینجا داریم و اینجا تنها است، آیا جایی هست من به پیش برادر شهیدم بیایم؟
اما یکی از یادگاران شهید که عبدالله نام داشت و فرزند اول شهید است به ما می گوید: پدرم خیلی مهربان بود و همیشه به ما نصیحت می کرد با مردم مهربان باشید و به فقرا کمک کنید.
پسر بزرگ خانواده شهید حاج محمود توکلی با بیان اینکه پدرش همیشه دستش به کار خیر بوده است، ادامه داد: به فقیران کمک می کرد و مردم دار بود؛ به اینکه همچین پدری داشتم و اکنون فرزند شهید هستم افتخار می کنم.
او می گوید: از مسئولان انتظار دارد به مشکلات مردم رسیدگی کنند تا خون شهدا پایمال نشود؛ پدرم به امام حسین(ع) ارادت خاصی داشتند و در پیاده روی اربعین هم شرکت می کردند.
پسربزرگ شهید می گوید: پدرم رهبر را خیلی دوست داشت و همیشه می گفت باید پیرو ولایت فقیه باشیم؛ ما نمی توانیم مثل پدرم باشم اما سعی می کنم راه او را ادامه دهم.
در این دیدار برخی از همرزم ها و دوستان شهید از خاطرات و رشادت های این شهید گفتند اما میان همه خاطرات خاکی بودن شهید زبانزد بود.
در ادامه برادر بزرگ شهید به ما در مورد دو برادر شهیدش گفت: این دو شهید بسیار خوب بودند و حاج محمود توکلی بی صبرانه در انتظار شهادت بود.
بردار شهید به ما می گوید: وقتی ما به شهید می گفتیم دیگر به تفحص نرو و بمان به ما می گفت من به خاطر مادرهایی می روم که در انتظار بچه های خود هستند.
او می گوید: تا از منطقه می آمدند سریع سراغ حل مشکلات مردم می رفتند و به هیچ کس بدی نمی کرد؛ این شهید از خوبی حرف نداشت.
برادر بزرگ شهید گفت: این ها رفتند که به مردم خدمت کنند؛ مسئولان هم به مردم خدمت کنند و نگذارند مردم به این نظام بد بین شوند.
در ادامه مادر شهید در مورد پسر شهیدش می گوید: با ما خیلی مهربان بود و پدرش را همیشه بغل می کرد و می بوسید؛ پسران من برای اسلام شهید شدند.
مادر دو شهید می گوید: به ما گفته بود که بعد از محرم هم من و هم پدرش را به کربلا می برد؛ پدرش همیشه سراغ حاج محمود را می گرفت و منتظر آمدن او بود.او می گوید: رفتار حاج محمود نسبت به ما گل سرسبد بچه ها بود که این شهادت مبارکش باشد
همسر شهید در ادامه به ما گفت: همیشه در خانه ما صحبت از شهدا بود و می گفت دعا کنید که من شهید بشوم؛ گاهی می گفتم چند روز بیشتر خانه بمان اما می گفت: خانواده شهدا چشم به راه هستند باید بروم و نشانی از آن ها در تفحص پیدا کنم و بعد به من رو می کرد و می گفت تو راضی می شوی خانواده شهدا چشم انتظار بمانند؟
او در مورد رفتار شهید در خانه می گوید: او در خانه مهربان و همیشه در حال خدمت به مردم بود.
همسر شهید از مسئولان در خواست داشت که راه شهدا را ادامه دهند و به مردم خدمت کنند.
در ادامه دختر شهید با خاطره ای که از پدرش گفت اشک را از چشم های همه حاضرین جاری کرد دختر این شهید بزرگوار گفت: روزی به گلستان شهدا می رفتیم که پدرم می گفت: خدایا من را هم شهید کن، من از قافله جا ماندم، من شرمنده شهدا هستماو ادامه داد: وقتی این صحبت ها را شنیدم و دیدم که پدرم عاشق شهادت است بلند دعا کردم پدر ان شالله خداوند مرگت را شهادت قرار دهد
این دختر شهید در حالی که اشک از گوش چشم هایش می ریخت می گوید: وقتی شهادت آرزوی پدرم بود، من نمی خواستم جلو پدرم را بگیرم و برای شهادتش دعا کردم.
دختر شهید در مورد آخرین دیدار با پدرش که در پنج شش روز قبل بوده گفت: ساعت پنج صبح بود که می خواست برود من در رختخواب خواب بودم، امد من را بیدار کرد و مقداری پول به من داد و گفت این پول مال خودته و من را بوسید و گفت حلالم کن که من گفتم تو باید من را حلال کنی و بغلش کردم و بعد هم رفت و رفت.یکی از خواهران شهید در مورد برادر خود گفت: برادرم همیشه در حال خدمت مردم بود و همیشه برای مردم فداکاری می کرد؛ انتظار دارم از مردم و مسئولان خون این شهدا پایمال نشود.
او می گوید: همیشه به ما سفارش می کرد به پدر و مادر توجه کنید و با همه خانواده مهربان بود.
بدون شک شهادت برازنده چنین انسان هایی است و حاج محمود توکلی به آرزو و آنچه که شایسته اش بود رسید و وظیفه ماست که نگهبانان خون تمام شهدای کشورمان باشیم.