نمایش هایی که مخاطب ندارد...
انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس این روزها حال و روز خوبی ندارد و برنامههایش نشان میدهد این انجمن هیچ نگاهی به آینده ندارد.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ چند روز پیش انجمن تئاتر انقلاب و دفاعمقدس در خبری از برنامههایش در ایام هفته دفاعمقدس گزارشی ارائه میدهد. برنامهای که به نظر برای خالی نبودن عریضه است. برای آنان که هنر تئاتر را مطالعه میکنند آنچه توسط انجمن هنرهای نمایشی این روزها برگزار میشود عجیب و عقبمانده به نظر میرسد. برای مثال استفاده از سیلورمنها در تکریم هشت سال رشادت برای بسیاری عجیب به نظر میرسد. اینکه اساساً سیلورمنها در چارچوب واژه تئاتر که در عنوان انجمن آمده است، میگنجد یا خیر میتوان بسیار صحبت کرد.
یا اینکه چند نمایش به کارگردانی یک زوج هنرمند، این پرسش را مطرح میکند که به چه میزان انجمن توانسته است دامنه هنرمندانش را بسط دهد. البته درباره گونههای نمایشی اجرا شده توسط فاطمه و علیمحمد رادمنش هم میتوان بحث کرد که آیا این گونههای نمایشی نسبتی با اندیشه جایی چون انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس دارد یا خیر. نمایشهایی که اساساً برپایه اشکال مدرن رقص و استفاده از موسیقی و حذف دیالوگ و تصویرسازی به واسطه حرکتهای فیزیکی است، این روزها مورد علاقه مدیران فرهنگی جبهه انقلاب شده است؛ در حالی که گونههای مهمتر و جذابتر ماجرا نادیده گرفته شده است.
تماشاخانه سرو هم این روزها میزبان نمایشی است که برآمده از عادتهاست. در سالهای گذشته به کرات نمایشهایی دیدهایم که از ایده اولیهای چون «شب دهم» بهره بردهاند و اکنون کلیشههایی خستهکننده شدهاند. همان ادبیات و همان داستان، با لباسی متفاوت شرایط را خستهکننده میکند و نشان میدهد هیچ برنامهای حداقل هنری برای ساخت و تولید آثار هنری در انجمن وجود ندارد.
برای مثال نمیبینیم آثار نمایشنامهنویسان عرصه ادبیات مقاومت تولید شود. حتی در تب و تاب شهرت «آتشسوزیها»ی وجدی معوض، هیچکس تلاش نکرد به سراغش برود و تصویری از وقایع جنوب لبنان و کشتار صبرا و شتیلا را در سرو به نمایش بگذارد. همه چیز در یک هپروت فرورفته است. گویی مدیران انجمن نگاهی به جهان اطراف خود ندارند.
برای مثال در دو سال گذشته تئاتر مستند بسیار طرفدار پیدا کرده است. هر چند بیشتر آثار مستند میل به امر اجتماعی دارند؛ اما واقعیت آن است که آثار مستند تئاتری بیش از هر چیزی وابسته به موضوعاتی است که جنگ، انقلاب و سیاست را پوشش میدهند. مهمترین آثار تئاتر مستند درباره جنگ است و ادوین پیسکاتور، مبتکر عبارت تئاتر مستند، به جهان پس از جنگ جهانی اول میپردازد. مهمترین متون تئاتر مستند درباره انقلاب هستند؛ آثاری چون «مار/اساد» و «دانتون» مستقیماً به انقلاب فرانسه میپردازند.
در این میان انجمن با داشتن اسناد و شواهد، میتوانست مرکز تئاتر مستند شود و روایتهای جذابی از ناگفتههای جنگ را در قالب تئاتر به نمایش بگذارد. هر چند شکل فرمی این گونه نمایشها بسیار اهمیت دارد و این خطر هم وجود دارد در جایی که نگاهی علمی به تئاتر وجود ندارد، یک گونه تئاتری با کلیشهها به قهقرا سوق یابد.
با این حال انجمن سالن و بودجه و هدف دارد؛ اما برنامهای ندارد و این بیبرنامگی حداقل پنج ساله شده است. همه چیز به یک جشنواره منوط شده است که حداقل دو دوره اخیرش نشان میدهد این جشنواره دیگر قابلیتی ندارد. انجمن بر مدار کلیشهها و فقدان آگاهی است. آنان از جهان اهداف خود عقب ماندهاند و نمیدانند با چه نگرش زیباشناختی پیش روند. شاید آن حلقه بسته مشاوران که پیشتر بدان پرداختیم، در کنار عدمتمایل به پژوهش عوامل چنین وضعیتی باشد.
یا اینکه چند نمایش به کارگردانی یک زوج هنرمند، این پرسش را مطرح میکند که به چه میزان انجمن توانسته است دامنه هنرمندانش را بسط دهد. البته درباره گونههای نمایشی اجرا شده توسط فاطمه و علیمحمد رادمنش هم میتوان بحث کرد که آیا این گونههای نمایشی نسبتی با اندیشه جایی چون انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس دارد یا خیر. نمایشهایی که اساساً برپایه اشکال مدرن رقص و استفاده از موسیقی و حذف دیالوگ و تصویرسازی به واسطه حرکتهای فیزیکی است، این روزها مورد علاقه مدیران فرهنگی جبهه انقلاب شده است؛ در حالی که گونههای مهمتر و جذابتر ماجرا نادیده گرفته شده است.
تماشاخانه سرو هم این روزها میزبان نمایشی است که برآمده از عادتهاست. در سالهای گذشته به کرات نمایشهایی دیدهایم که از ایده اولیهای چون «شب دهم» بهره بردهاند و اکنون کلیشههایی خستهکننده شدهاند. همان ادبیات و همان داستان، با لباسی متفاوت شرایط را خستهکننده میکند و نشان میدهد هیچ برنامهای حداقل هنری برای ساخت و تولید آثار هنری در انجمن وجود ندارد.
برای مثال نمیبینیم آثار نمایشنامهنویسان عرصه ادبیات مقاومت تولید شود. حتی در تب و تاب شهرت «آتشسوزیها»ی وجدی معوض، هیچکس تلاش نکرد به سراغش برود و تصویری از وقایع جنوب لبنان و کشتار صبرا و شتیلا را در سرو به نمایش بگذارد. همه چیز در یک هپروت فرورفته است. گویی مدیران انجمن نگاهی به جهان اطراف خود ندارند.
برای مثال در دو سال گذشته تئاتر مستند بسیار طرفدار پیدا کرده است. هر چند بیشتر آثار مستند میل به امر اجتماعی دارند؛ اما واقعیت آن است که آثار مستند تئاتری بیش از هر چیزی وابسته به موضوعاتی است که جنگ، انقلاب و سیاست را پوشش میدهند. مهمترین آثار تئاتر مستند درباره جنگ است و ادوین پیسکاتور، مبتکر عبارت تئاتر مستند، به جهان پس از جنگ جهانی اول میپردازد. مهمترین متون تئاتر مستند درباره انقلاب هستند؛ آثاری چون «مار/اساد» و «دانتون» مستقیماً به انقلاب فرانسه میپردازند.
در این میان انجمن با داشتن اسناد و شواهد، میتوانست مرکز تئاتر مستند شود و روایتهای جذابی از ناگفتههای جنگ را در قالب تئاتر به نمایش بگذارد. هر چند شکل فرمی این گونه نمایشها بسیار اهمیت دارد و این خطر هم وجود دارد در جایی که نگاهی علمی به تئاتر وجود ندارد، یک گونه تئاتری با کلیشهها به قهقرا سوق یابد.
با این حال انجمن سالن و بودجه و هدف دارد؛ اما برنامهای ندارد و این بیبرنامگی حداقل پنج ساله شده است. همه چیز به یک جشنواره منوط شده است که حداقل دو دوره اخیرش نشان میدهد این جشنواره دیگر قابلیتی ندارد. انجمن بر مدار کلیشهها و فقدان آگاهی است. آنان از جهان اهداف خود عقب ماندهاند و نمیدانند با چه نگرش زیباشناختی پیش روند. شاید آن حلقه بسته مشاوران که پیشتر بدان پرداختیم، در کنار عدمتمایل به پژوهش عوامل چنین وضعیتی باشد.