شهدای ایران shohadayeiran.com

انشاء یکی از فرزندان ایران زمین درباره اینکه چگونه قلیان موجب ایجاد محبت در خانواده و برابری حقوق زن و مرد می شود.

گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ وقتی جناب نجفی درباره مشروب و قلیان در تلویزیون حرف می‌زند و بعدش هم زنگ انشاء در مدارس احیاء می‌شود، حیف است نوشته‌های بچه‌های این دوره و زمانه را نخوانیم.

موضوع انشاء: قلیان و ایجاد محبت در خانواده

این روزها همه می‌دانند که ما دانش‌آموزان خیلی عزیزیم و خیلی به فرهنگ مملکت خودمان علاقه داریم، (خصوصاً آن قسمت از فرهنگ که میراث آبا و اجدادی ماست و الان یک رییس خیلی خوبی برای خودش دارد.) بابای ما می‌گوید قبلاً هم این حوزه یک رییس خیلی خوب و قشنگی داشت که خیلی علاقه‌مند به «مکتب ایرانی» بود. به گمان ما کلاً میراث فرهنگی همیشه رئیس‌های خوب و قشنگی داشته است. بابای ما تعریف می‌کند که این رئیس فعلی در زمانی که همه مملکت داشت «اصلاحات» می‌شد، وزیر آموزش و پرورش بود. نمی‌دانم چرا اما بابای ما دیروز صدبار خدا را شکر کرد که وقتی در آن دوره مدرسه می‌رفته است، اهل دود یا «چیز» دیگری نشده است.

بین خودمان باشد، پریشب بابای ما با آبجی کوچیکه ما که چهار سال دارد و با مامان ما که خیلی علاقه به گردش خانوادگی دارد دعوایشان شد. این اعضای محترم خانواده سه‌نفری‍شان با هم داشتند تلویزیون تماشا می‌کردند و من چون داشتم این انشاء را می‌نوشتم حواسم به آنها نبود که یک دفعه صدای جیغ بابای‌مان را شنیدم که دویدم و دویدم پیش بابا رسیدم. چشم‌تان روز بد نبیدند. موهای سرش دانه به دانه کنده شده بود و روی صورتش جای چنگول بود. البته باباجان گفت نترس پسرم مامانت مرا کتک نزده است و من خیالم راحت شد که قرار نیست فرزند طلاق بشوم.

فردایش ولی آبجی کوچیکه ما که حرف توی دهانش نمی‌ماند از سیر تا پیاز و حتی سیب‌زمینی پشندی ماجرای شب قبلش را برایم گفت.

این دو کفتر عاشق یعنی مامان و بابای ما داشتند تلویزیون می‌دیدند که یهو یک آقایی گفته است: «... چه اشکالی دارد من بروم قلیان بکشم و دخترم و همسرم هم یک پُکی بزنند؟». خواهر کوچک‌مان هم فوری برمی‌گردد می‌گوید: «بابا من یه پُک قلیون می‌خوام زود». بابای ما هم می‌گوید که:«خانم بفرمایید. این بود اعتدال شما این بود دولت راستگویان؟ حالا باز روسری بنفش بپوش و به خودت کلید آویزون کن!» گویا در همین زمینه پدرمان شروع می‌کند به دعا کردن در حق مسئول مورد اشاره که مادر ما هم عصبانی می‌شود و از خجالت بابا در می‌آید.

البته امشب قرار است چهارتایی برویم قهوه‌خانه مش‌قنبر که سرکوچه است تا هم از فضای جدید ایجاد شده در مملکت استفاده کنیم هم مادرمان از حقوق مساوی با پدرمان برخوردار بشود و هم یک گردش خانوادگی سالم انجام بدهیم. حالا اینکه چندتا پُک به آبجی برسد نمی‌دانم ولی خود ما چون پسر هستیم و هنوز زن نداریم و دختر هم حتی نداریم، باید آنجا نقش عضو ناظر را بازی کنیم و امیدوار باشیم که وسط برنامه‌های اعتدالی و تدبیرمند و امیدآور، یک برنامه‌ای هم برای ما اجرا بکنند.

راستش را بخواهید ما دقیقاً نمی‌دانیم زهرماری یعنی چه اما خودمان نصف شبی شنیدیم که بابی‌مان داشت خیلی آرام و متمدنانه با خودش دردل می‌کرد و راجع به یک چیزی به نام «زهرماری» حرف می‌زد و می‌گفت آخر چرا باید یک مسئول محترم بیاید و در تلویزیون درباره جلب مشتری با «زهرماری» حرف بزند؟ البته ما عادت داریم که بابای‌مان شب‌ها با خودش درددل کند. از بس که مادرما به بابای ما آزادی بیان داده است! اما خوب ما نفهمیدیم «زهرماری» یعنی چی؟ خوب لابُد یک فحش است که باباجان ما یواشکی و دور از چشم مامان‌مان دارد از آن استفاده می‌کند و لابد یک ربطی هم با کلمه «مشروب» دارد که مسئول محترم در تلویزیون درباره‌اش حرف می‌زند اما رسانه ملی در فیلم‌ها، صحنه خوردنش را سانسور می‌کند ولی هیچ‌کدامشان خبر ندارند که ما توی بازی‌های کامپیوتری‌مان کلی «چیزها» درباره‌اش یاد گرفته‌ایم.

این بود انشای من درباره عشق و علاقه والدین به ‌همدیگر و نقش اعتدال در توسعه محبت بین زوجین! بعدا اگر وقت شد یک انشایی هم با موضوع « قلیان و جذب گردشگر خارجی » می‌نویسیم.


منبع: فرهنگ نیوز

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار