خدا رحمت کند شهید آوینی را که با شهادتش زمینه و مناسبتی ایجاد کرد که حداقل سالی یک بار، کسانی که طالب فهمیدن و رسیدن به هنر مطلوب هستند، به بحث بنشینند و اندیشهها و نظرات خود را مطرح کنند، به گونهای که این روزها با بالا گرفتن مشکلات فرهنگی و نمایان شدن اعوجاجات فرهنگی در سطح جامعه، در میان اصحاب هنر و تفکر این سؤال مطرح است که «اگر مرتضی آوینی بود، چه میکرد؟»
باید آرمانهای شهدا را پررنگ میکردیم
این سؤال را میتوان در مورد اکثر شهدا مطرح کرد، ولی چگونه میشود به جواب رسید؟ در گذشته، یکی از ظلمهایی که به فرهنگ انقلاب شد، این بود که سعی کردیم عواملی که باعث خلق ارزشهای الهی توسط شهدا میشد، در زندگی شخصی ایشان جستجو کنیم و با این کار، این ارزشهای الهی و اثرگذاری آنها را محدود و منحصر به رفتار شخصی آن افراد کردیم، در صورتی که باید آرمانهای شهدا را پررنگ میکردیم.
روح هر هنرمندی در آثارش متبلور است. روح هنرمند در هر مکانی که ساکن باشد، آثار او نیز متأثر از آن مکان خواهد بود. آثار شهید آوینی، حکایت از هنرمندی دارد که تعلقاتش به دنیا را بریده و آزادانه به پرواز درآمده و به دنبال یافتن جایگاه خود، از این سو به آن سو حرکت میکند. او همچون پرندهای سبکبال، در سیر و سلوک خود به نقاط مختلف پر میکشید تا شاید موقعیت مناسبی که جویای آن بود پیدا کند. گهگاه به مجموعهای نورانی از بسیجیان میرسید و در جوار ایشان فرود میآمد و با آنها، همکلام و همراه میشد و از نور آنها بهره میبرد، ولی نهایتاً، آنجا را برای استقرار خود مناسب نمیدید و به دنبال رشدِ بیشتر و یافتنِ حقیقت، دوباره به پرواز در میآمد. سیّد مرتضی تقریباً در تمامِ آثارش در ارتباط با دفاع مقدس، وقتی میخواست نتیجهگیری کند، کلامش چنین رنگ و بو و حس و حالی داشت که میگفت: «این رزمندگان میروند که...» و به دنبال این کلام، به سرعت پر میگشود و اوج میگرفت و آسمانی میشد و از آیندهای نورانی صحبت میکرد.
شهید آوینی در دو ساحت فکری و فرمی نمونه بود
شهید آوینی فردی بود که به تولید بسیار بها میداد و سعی داشت اندیشههای خود را در آثاری که تولید میکند، مطرح و ارائه دهد و این از ویژگیهای خوب او بود. شهید آوینی، هم در ساحت تولید فکر و هم در ساحتِ تولید اثر، بسیار خلاّق و فعّال بود. تصورم این است که اگر او زنده بود، با توجه به پختگی که احتمالاً با گذشت زمان برای او حاصل شده بود، سعی نمیکرد تا مسئولیت تفکراتش را بهعهده بگیرد، بلکه مسئولیت تفکراتش را بر دوش متولّیان تفکر در جامعه میانداخت و ایشان را مسئول تغذیهی فکری جامعه میدانست. اگر غیر از این میبود، مجبور میشد، تاوان خلاقیتش را بپردازد و راه خود را سد کند.
جان شهید آوینی به دلیل داشتن اندیشههای نو در تهدید بود
هنوز به یاد داریم که چگونه او را تحت فشار قرار داده بودند و به او تهمت
میزدند. در آن زمان، سیر فشار بر او به گونهای پیش میرفت که اگر
رحیمیت خدا شامل حال او نمیشد، شاید بهجای شهادت، به دلیل داشتن افکار
نو، او را میکشتند و یا تبعیدش میکردند. درست است که در سالهای اخیر
به دلیل فشارهای فرهنگی و اعوجاجات اجتماعی، گروهها مجبور به عقبنشینی
شدند و عدهای از افراط خود، به تفریط رسیدند و از آن طرفِ پشتبام سقوط
کردند، ولی همچنان ساختار تفکر حاکم بر جامعه، مناسب بیان تفکرات نو و
بهخصوص، تفکرات بر گرفته از قرآن نیست.
آوینی تلاش میکرد راهِ به سوی آینده را پر رنگ کند
شهید آوینی فردی آرمانگرا بود و درگیر جوّ پیرامون خود نمیشد. او در گذشته و در حال زندگی نمیکرد، بلکه مدام چشم به آینده داشت. اگر در این زمان حضور داشت، نگاه او نه معطوف به گذشته 2500 ساله ایران بود و نه حتی به گذشته 40 سال انقلاب خیره میشد. اگر او در میان ما بود، اینک در چهل سالگی انقلاب، به چگونگی گذشت این دوران نمیپرداخت و حتی در زمان حال و مشکلات روزمره جامعه گرفتار نمیشد، بلکه تلاش میکرد که راهِ به سوی آینده را پر رنگ کند، مخصوصاً اگر مقولهی ورود به گام دوم و پلهی دوم انقلاب را از زبان مقام معظم رهبری میشنید. مقولهی بسیار دقیق و مهمی که در این زمان توسط ایشان مطرح شده است. او خوب میدانست که برای فردِ ساکن و بیتحرک و کسی که ایستاده، بازگشت به گذشته و نگاه به پشت سر، ولو ساعتها و روزها طول بکشد، اختلالی ایجاد نمیکند، بلکه لذتبخش است، همچون پیرمردی که به دلیل آنکه دیگر توان حرکت ندارد، با توجه به گذشتهی خود و بیان خاطرات گذشته، دیگران را نیز از حرکت باز میدارد و مدام دوست دارد همه را همراه خود به گذشته معطوف سازد. ولی برای کسی که دارای شخصیت فعال و پویا و در حال حرکت است، نگاه به پشت سر زیاد موضوعیتی ندارد و فردِ در حال رشد و حرکت، تمام توجهش را به مسیرِ پیشِ رو میدهد و اگر در حین حرکت، لحظاتی و نیمنگاهی به گذشته دارد، صرفاً برای عبرت گرفتن است.
اگر شهید آوینی زنده بود، احتمالاً سراغ علما و اندیشمندان میرفت و به آنها میگفت: به تعبیر مقام معظم رهبری، گام اول انقلاب چهل سال طول کشید و اینک ما وارد گام دوم انقلاب شدهایم و نوبت به پلهی بعدی رسیده و باید پا را فراتر از قبل و بر روی پلهی بعدی بگذاریم و در این راستا از آنها، طلب تولید فکر میکرد. قطعاً درخواست او از ایشان به عنوان کسانی که باید متولّی فکر و فرهنگ انقلاب باشند، این بود که حداقل برای چهل سال دوم انقلاب، اتفاقات و آینده انقلاب، تبیینی صحیح از قرآن استخراج و مطرح کنند.
اگر آوینی بود به دنبال تصویر قرآنی از آینده انقلاب بود
او خطاب به علما و اندیشمندان میگفت: من هنرمند هستم و شما اهل فکر و متخصصین ایمانیات صحیح هستید. ای اهل علم! شما بیایید آینده را از قرآن بیان کنید، بهطوری که همه شما آن را تأیید کنید تا من هم آن را تصویر کنم. شاید پس از این کار او به تولید اثر میپرداخت و احتمالًا اثر تولید شده، به مذاق بعضیها خوش نمیآمد. اما این خوشامد یا نیامد، زیاد مهم نبود. کلام او در قبال این افراد این بود که میگفت: «اینها از آنِ من نیست بلکه کلام خداوند در قرآن است»، تا با این بیان، خود را از تیررس تیرهای مخالفان، در امان بدارد.
با توجه به سرعت اتفاقات در این زمان و سیر هجوم دشمنان برای خاموش کردن نور انقلاب، آن شهید بزرگوار، با امید به نصرت الهی در سنگر ولایت، از پا نمینشست و تلاش میکرد با آثار خود، مردم را دعوت به آسمانی شدن کند، زیرا این را خوب میدانست که ظهور از جنس آسمانهاست و انسان تا آسمانی نشود، نمیتواند ظهور را درک کند.
و البته این سوال همچنان باقی است که «اگر شهید آوینی بود، چه میکرد؟»