شهدای ایران: «حمید محمدرضایی» شهید مدافع حرم استان قزوین است که در اردیبهشت سال ۹۴ در جریان درگیری با تکفیریها در سوریه به شهادت رسیده و پیکرش بعد از گذشت حدود ۴ سال به میهن عزیزمان باز گشت و امروز در شهر قزوین مورد استقبال مردم شهید پرور این استان قرار میگیرد.
داستان مجاهدت خانواده محمدرضایی سر دراز دارد، سردار «علی محمدرضایی» از فرماندهان دلاور لشگر اسلام در هشت سال جنگ تحمیلی بود که علیرغم رسیدن به درجه جانبازی و قطع پا مجدد در جبههها حاضر شد و سرانجام در جریان عملیات اطلاعاتی به شهادت رسیده و پیکرش تا سال گذشته مفقود بود تا اینکه پس از انجام مراحل مختلف تفحص پیکر مطهر این سردار خردادماه سال ۹۶ به آغوش خانواده بازگشت.
«حمید محمدرضایی» برادر کوچکتر این خانواده نیز اول مهر ماه سال ۱۳۵۰ در تاکستان به دنیا آمد؛ شهید محمدرضایی از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه صاحبالامر (عج) استان قزوین بود که پس از سالها مجاهدت و خدمت در لباس مقدس پاسداری و شرکت در عملیاتهای مختلف ضدخرابکاری در مناطق مختلف کشور از جمله شمال غرب و گروهک پژاک با حضور در سوریه و دفاع از حریم اهلبیت به ایفای نقش پرداخت و از اردیبهشتماه سال ۹۴ و پس از انجام عملیات در مناطق مختلف سوریه در قالب نیروی مستشاری این مدافع حرم مفقود شده و خبری از سرنوشت وی نبود.
شهید محمدرضایی و برادرش شهید «علی محمدرضایی» از دوران دفاع مقدس در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشتند و هر دو ابتدا به درجه جانبازی نائل شده بودند و با وجود جانبازی مجدد در صحنه نبرد حاضر و به شهادت رسیدند.
خانم رمضانی همسر شهید مدافع حرم حمید محمدرضایی در گفتوگو با خبرنگار شاخص، اظهار کرد: سال ۱۳۶۸ ازدواج کردیم و خداوند به ما یک فرزند دختر و ۲فرزند پسر عطا کرد.
وی با بیان اینکه با همسرش نسبت فامیلی نداشتند، افزود: خواست خدا بود که من با این خانواده آشنا شوم و خدا را شکر میکنم که چنین سعادتی را پیدا کردم که در کنار شهید محمدرضایی و خانودهاش باشم.
همسر شهید محمدرضایی بیان کرد: بستری بودن پدر بنده و پدر آقا حمید در بیمارستان باب آشنایی دو خانواده شد و قسمت این طور بود که ما با هم ازدواج کنیم؛ از آنجایی که خانواده شهید محمدرضایی نیز خانواده شهید بودند مهر تایید را برایم داشتند و بودن در کنار این خانواده برایم سعادت و افتخار است.
رمضانی عنوان کرد: ازدواج که کردیم در طول زندگی پا به پای من بودند و در همه امور خانواده از تربیت فرزندان تا انجام کارهای منزل کمک حال من بودند؛ در کوچکترین کارها برای مثال قبل از اینکه میهمان بیاید خیلی به من کمک میکردند و بعد از اینکه میهمان میآمد به اصرار از ایشان میخواستم که دیگر بنشینند.
وی ادامه داد: آقا حمید همیشه در کنار من مثل یک دوست و رفیق بود و نمیتوانم بگویم همسر بلکه همه چیز من بود؛ من خیلی بابایی بودم و وقتی پدرم را که خیلی دوست داشتم از دست دادم همسرم نگذاشت که یک لحظه غم بر چهرهام بنشیند و مراقب بودند دلتنگی نکنم.
همسر شهید محمدرضایی گفت: ثانیه به ثانیه زندگی با شهید محمدرضایی برایم خاطره است و در زندگی سختیهای زیادی هم داشتیم اما با وجود این هم در کنار آقا حمید همه لحظهها برایم شیرین بود.
رمضانی بیان کرد: در دوران نامزدی به آقا حمید میگفتم من خیلی به شما وابسته هستم و نمیتوانم یک دقیقه دوری شما را تحمل کنم؛ میگفتند: "شما دیگر همسر پاسدار هستی و باید قبول کنی که من خیلی مواقع در کنارت نیستم و اصلا به من وابسته نباش” که یکی از توصیههای همیشگیاش بود.
وی ابراز کرد: شهید محمدرضایی در همه شرایط پای کار بود و تعطیلات و عید، میهمانی نمیشناخت و در هر ساعتی از شبانه روز و حتی در نیمههای شب میرفت و وقتی سوال میکردم، میگفت: به وجود من نیاز است.
همسر شهید محمدرضایی تصریح کرد: یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید محمدرضایی کم حرفی و در عین حال متانت بود و بی ادعا و بی ریا بودند که این متانت خاص موجب میشد که احترام خاصی برایشان قائل شویم.
رمضانی گفت: آقا حمید شجاع و نترس بود و بیشتر به جای حرف، اهل عمل بود و ادعایی نداشت و این طور نبود که بگوید من این کار را کردم و از خودش تعریف کند و دیگران هم این را خوب میفهمیدند.
وی خاطرنشان کرد: مهمترین توصیههای شهید این بود که همیشه ولایی باشیم و پشتیبان ولی فقیه بمانیم و هیچگاه حضرت آقا را تنها نگذاریم؛ در مسیر خدا باشیم و وابسته به دنیا نباشیم و به مادیات دل نبندیم.
همسر شهید محمدرضایی گفت: زمانی که آقا حمید میخواست به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت(ع) برود، طبیعتا دل کندن و دوری از او برایم بسیار سخت بود و گریه کردم و ناراحت بودم اما نمیخواستم در این مسیر مانع شوم بلکه دوست داشتم او را همراهی کنم تا به هدفی که میخواهد برسد و از من راضی باشد.
رمضانی یادآور شد: در اولین اعزام به سوریه هنگام خداحافظی گفتم "عمر دست خداست، خدا بخواهد تو را به من برگرداند برمیگرداند، خدا پشت و پناهت باشد”
وی ادامه داد: بدون شک کسی که در این راه قرار میگیرد، ویژگیهایی دارد که خداوند او را لایق شهادت هم میکند؛ آقا حمید واقعا لایق شهادت بود و رشادتهای زیادی در جنگ تحمیلی داشت و در تمامی عرصهها، مبارزات با گروهکهای تروریستی و دفاع از حرم لحظهای دریغ نمیکرد.
همسر شهید محمدرضایی یادآور شد: با وجود اینکه شهید محمدرضایی جانباز و معاف از رزم بود اما لحظهای احساس رخوت و کنارهگیری از خدمت نداشت و هرگز نمیگفت که "برادرم شهید شد و من هم دینم را ادا کردم و دیگه لازم نیست که من در این مسیر باشم” هرگز این زور نبود و با وجود اینکه در آستانه بازنشستگی بود اما هیچ موقع دست از کار و دفاع نکشید.
رمضانی افزود: وقتی خبر شهادت آقا حمید را شنیدم خدا را شکر کردم که همسرم به آرزوی دیرینه خود رسید، خیلی آرزوی شهادت داشت و همیشه میگفت؛ برایم دعا کن که در رختخواب و به مرگ طبیعی از دنیا نروم، آرزوی من این است که در راه خدا به شهادت برسم.
همسر شهید محمدرضایی ابراز کرد: شهید محمدرضایی از سن نوجوانی وارد بسیج و سپاه شده بود و در جبهههای جنگ تحمیلی و عرصههای دیگر حضور داشت و برایش سخت بود که بخواهد به مرگ طبیعی از دینا بروند.
وی بیان کرد: دوری از عزیزترین فرد زندگی برایم بسیار سخت است که با صبوری این سختی را تحمل میکنم اما وقتی برای رسیدن به یک هدف بالاتری باشد و هدف "خدا و لقا الله” باشد، من هم سعی کردم که در کنار آقا حمید باشم و تا جایی که میتوانم برای رسیدن به این هدف همراهیشان کنم.
داستان مجاهدت خانواده محمدرضایی سر دراز دارد، سردار «علی محمدرضایی» از فرماندهان دلاور لشگر اسلام در هشت سال جنگ تحمیلی بود که علیرغم رسیدن به درجه جانبازی و قطع پا مجدد در جبههها حاضر شد و سرانجام در جریان عملیات اطلاعاتی به شهادت رسیده و پیکرش تا سال گذشته مفقود بود تا اینکه پس از انجام مراحل مختلف تفحص پیکر مطهر این سردار خردادماه سال ۹۶ به آغوش خانواده بازگشت.
«حمید محمدرضایی» برادر کوچکتر این خانواده نیز اول مهر ماه سال ۱۳۵۰ در تاکستان به دنیا آمد؛ شهید محمدرضایی از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه صاحبالامر (عج) استان قزوین بود که پس از سالها مجاهدت و خدمت در لباس مقدس پاسداری و شرکت در عملیاتهای مختلف ضدخرابکاری در مناطق مختلف کشور از جمله شمال غرب و گروهک پژاک با حضور در سوریه و دفاع از حریم اهلبیت به ایفای نقش پرداخت و از اردیبهشتماه سال ۹۴ و پس از انجام عملیات در مناطق مختلف سوریه در قالب نیروی مستشاری این مدافع حرم مفقود شده و خبری از سرنوشت وی نبود.
شهید محمدرضایی و برادرش شهید «علی محمدرضایی» از دوران دفاع مقدس در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشتند و هر دو ابتدا به درجه جانبازی نائل شده بودند و با وجود جانبازی مجدد در صحنه نبرد حاضر و به شهادت رسیدند.
خانم رمضانی همسر شهید مدافع حرم حمید محمدرضایی در گفتوگو با خبرنگار شاخص، اظهار کرد: سال ۱۳۶۸ ازدواج کردیم و خداوند به ما یک فرزند دختر و ۲فرزند پسر عطا کرد.
وی با بیان اینکه با همسرش نسبت فامیلی نداشتند، افزود: خواست خدا بود که من با این خانواده آشنا شوم و خدا را شکر میکنم که چنین سعادتی را پیدا کردم که در کنار شهید محمدرضایی و خانودهاش باشم.
همسر شهید محمدرضایی بیان کرد: بستری بودن پدر بنده و پدر آقا حمید در بیمارستان باب آشنایی دو خانواده شد و قسمت این طور بود که ما با هم ازدواج کنیم؛ از آنجایی که خانواده شهید محمدرضایی نیز خانواده شهید بودند مهر تایید را برایم داشتند و بودن در کنار این خانواده برایم سعادت و افتخار است.
رمضانی عنوان کرد: ازدواج که کردیم در طول زندگی پا به پای من بودند و در همه امور خانواده از تربیت فرزندان تا انجام کارهای منزل کمک حال من بودند؛ در کوچکترین کارها برای مثال قبل از اینکه میهمان بیاید خیلی به من کمک میکردند و بعد از اینکه میهمان میآمد به اصرار از ایشان میخواستم که دیگر بنشینند.
وی ادامه داد: آقا حمید همیشه در کنار من مثل یک دوست و رفیق بود و نمیتوانم بگویم همسر بلکه همه چیز من بود؛ من خیلی بابایی بودم و وقتی پدرم را که خیلی دوست داشتم از دست دادم همسرم نگذاشت که یک لحظه غم بر چهرهام بنشیند و مراقب بودند دلتنگی نکنم.
همسر شهید محمدرضایی گفت: ثانیه به ثانیه زندگی با شهید محمدرضایی برایم خاطره است و در زندگی سختیهای زیادی هم داشتیم اما با وجود این هم در کنار آقا حمید همه لحظهها برایم شیرین بود.
رمضانی بیان کرد: در دوران نامزدی به آقا حمید میگفتم من خیلی به شما وابسته هستم و نمیتوانم یک دقیقه دوری شما را تحمل کنم؛ میگفتند: "شما دیگر همسر پاسدار هستی و باید قبول کنی که من خیلی مواقع در کنارت نیستم و اصلا به من وابسته نباش” که یکی از توصیههای همیشگیاش بود.
وی ابراز کرد: شهید محمدرضایی در همه شرایط پای کار بود و تعطیلات و عید، میهمانی نمیشناخت و در هر ساعتی از شبانه روز و حتی در نیمههای شب میرفت و وقتی سوال میکردم، میگفت: به وجود من نیاز است.
همسر شهید محمدرضایی تصریح کرد: یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید محمدرضایی کم حرفی و در عین حال متانت بود و بی ادعا و بی ریا بودند که این متانت خاص موجب میشد که احترام خاصی برایشان قائل شویم.
رمضانی گفت: آقا حمید شجاع و نترس بود و بیشتر به جای حرف، اهل عمل بود و ادعایی نداشت و این طور نبود که بگوید من این کار را کردم و از خودش تعریف کند و دیگران هم این را خوب میفهمیدند.
وی خاطرنشان کرد: مهمترین توصیههای شهید این بود که همیشه ولایی باشیم و پشتیبان ولی فقیه بمانیم و هیچگاه حضرت آقا را تنها نگذاریم؛ در مسیر خدا باشیم و وابسته به دنیا نباشیم و به مادیات دل نبندیم.
همسر شهید محمدرضایی گفت: زمانی که آقا حمید میخواست به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت(ع) برود، طبیعتا دل کندن و دوری از او برایم بسیار سخت بود و گریه کردم و ناراحت بودم اما نمیخواستم در این مسیر مانع شوم بلکه دوست داشتم او را همراهی کنم تا به هدفی که میخواهد برسد و از من راضی باشد.
رمضانی یادآور شد: در اولین اعزام به سوریه هنگام خداحافظی گفتم "عمر دست خداست، خدا بخواهد تو را به من برگرداند برمیگرداند، خدا پشت و پناهت باشد”
وی ادامه داد: بدون شک کسی که در این راه قرار میگیرد، ویژگیهایی دارد که خداوند او را لایق شهادت هم میکند؛ آقا حمید واقعا لایق شهادت بود و رشادتهای زیادی در جنگ تحمیلی داشت و در تمامی عرصهها، مبارزات با گروهکهای تروریستی و دفاع از حرم لحظهای دریغ نمیکرد.
همسر شهید محمدرضایی یادآور شد: با وجود اینکه شهید محمدرضایی جانباز و معاف از رزم بود اما لحظهای احساس رخوت و کنارهگیری از خدمت نداشت و هرگز نمیگفت که "برادرم شهید شد و من هم دینم را ادا کردم و دیگه لازم نیست که من در این مسیر باشم” هرگز این زور نبود و با وجود اینکه در آستانه بازنشستگی بود اما هیچ موقع دست از کار و دفاع نکشید.
رمضانی افزود: وقتی خبر شهادت آقا حمید را شنیدم خدا را شکر کردم که همسرم به آرزوی دیرینه خود رسید، خیلی آرزوی شهادت داشت و همیشه میگفت؛ برایم دعا کن که در رختخواب و به مرگ طبیعی از دنیا نروم، آرزوی من این است که در راه خدا به شهادت برسم.
همسر شهید محمدرضایی ابراز کرد: شهید محمدرضایی از سن نوجوانی وارد بسیج و سپاه شده بود و در جبهههای جنگ تحمیلی و عرصههای دیگر حضور داشت و برایش سخت بود که بخواهد به مرگ طبیعی از دینا بروند.
وی بیان کرد: دوری از عزیزترین فرد زندگی برایم بسیار سخت است که با صبوری این سختی را تحمل میکنم اما وقتی برای رسیدن به یک هدف بالاتری باشد و هدف "خدا و لقا الله” باشد، من هم سعی کردم که در کنار آقا حمید باشم و تا جایی که میتوانم برای رسیدن به این هدف همراهیشان کنم.