یک روزنامه نگار عرب با انتشار گزارشی از دیدار خود با دو تن از سران القاعده در سوریه، گروه های مسلح در این کشور را عده ای توصیف کرد که برای رسیدن به رؤیای قدرت در حال تکفیر و قتل دیگران هستند.
به گزارش سرويس بين الملل پایگاه خبری شهدای ایران؛ به نقل از شبکه العالم ؛ "عمر الکاید" در بخشهایی از این گزارش که امروز (یکشنبه) در روزنامه "الحیات" منتشر شد، تأکید کرده است: منطقه در مرحله ای خطرناک قرار گرفته و عملیات تروریستی گسترش یافته و قدرت نفوذ القاعده افزایش بیشتر شده است، بازی مرگ نیز به ساده ترین راه برای رسیدن به هدف تبدیل شده است.
هنگامی که به ریف دمشق رسیدم، به گروه همراهم گفتم که روزنامه نگار هستم و می خواهم گزارشهایی را از مخالفان سوریه تهیه کنم.بعد از ظهر همان روز دو جوان من را به منزلی بردند که افراد بسیاری به آنجا رفت و آمد داشتند. به نظرم آمد که آن منزل یکی از اتاق های عملیات باشد. کسی توجهی به حضور من نداشت و من حدود یک ساعت و نیم آنجا نشستم.شخصی با ریش بلند و هیکل درشت در آنجا در حال توزیع مأموریتها بین جنگجویان بود. هنگامی که به آنجا رسیدم از من استقبال کرد؛ و هر از گاهی سراغم را می گرفت ولی چیزی از من نمی پرسید. پس از آن به جایی رفتم که قرار بود در آنجا اقامت کنم.
ساعت 5 بامداد همان مرد آمد و از من خواست که همراهیش کنم. در راه از من پرسید که چرا مسافتی به این زیادی را طی کرده ام. به او گفتم که روزنامه نگارهستم و سعی می کنم مردم را از رویدادها آگاه کنم. می خواهم از اسرار تفکرات شما مطلع شوم و بدانم که برای چه می جنگید؟ دیدگاهتان درباره آینده سوریه چیست؟ .. به او گفتم که من شریعت اسلامی را مطالعه کرده و از علوم آن آگاهم؛ به همین دلیل از من سئوالاتی را از علوم شریعت پرسید و من هم به او جواب دادم.
پس از آن به یکی از اردوگاه ها در باغ های ریف دمشق رسیدیم. در آن هنگام متوجه شدم که من بین یکی از گروه های اسلامگرا هستم ولی هیچگاه فکر نمی کردم که با یکی از گروه های وابسته به "جبهه النصره" که همه دنیا درباره اقدامات وحشیانه آن سخن می گوید، همراه شوم.
در آنجا "ابومالک" به من گفت که یکی از سران جبهه النصره در بلاد شام است. از او خواستم که این مصاحبه تصویری باشد ولی به دلایل امنیتی این درخواست را رد کرد. به من گفت که ما در رسانه ها حاضر نمی شویم و فقط گفت وگو می کنیم. من به او گفتم که می خواهم با شما با صراحت گفت و گو کنم، باید به من امان بدهید زیرا من بین شما تنها هستم. ابو مالک خندید و گفت که امیدوارم امانتدار باشی و این مصاحبه را صادقانه منتشر کنی. ابومالک هدف اصلی گروهش را برقراری قوانین خدا در زمین دانست و تأکید کرد: البته قبل از رسیدن به این هدف اولویت ها در مکانهای مختلف متفاوت است.ابومالک برای توضیح این اولویت ها به فعالیتهای القاعده در طول سالهای مختلف در افغانستان، یمن و دیگر مناطق اشاره کرد.
ابومالک اظهار داشت: یهودی، مسیحی، بودایی، چپ گراها، راستگرایان و قومیت گرایان همه کافر هستند و هیچ بحثی در این زمینه نیست.طوایف اسلامی شیعه و دروز هم کافر هستند؛ از میان اهل سنت هم هر کسی که در فرایند دموکراسی و قوانین مدنی مشارکت کند کافر است .. هر کسی که بخواهد نمایندگان امت را انتخاب کند کافر است و هر کسی که افراد انتخاب شده را تکفیر نکند نیز کافر هست.من به او گفتم که ای ابا مالک، بنابراین طبق این نظریه هر کسی که با شما مخالف باشد کافر است بنابراین دیگر هیچ مؤمنی روی زمین به جز شما باقی نمی ماند، درحالیکه پیامبر (ص) برخلاف این مسأله را فرموده اند. ابومالک در جواب گفت: روزی همه مردم به سوی اسلام درست رهنمون می شوند .. هنگامی که خلافت به زمین باز گردد.
از ادامه گفت وگو درباره تکفیر طفره رفتم، زیرا صراحتا نگران شدم که او در نهایت حکم تکفیر من را صادر کند. چرا که طبیعتا سخنان من با اظهارات او مطابقت ندارد. بنابراین درهمانجا از ابومالک قول گرفتم که "حتی اگر در خط کفر افتادم با من مدارا کند زیرا من فقط طلبه علم هستم و می خواهم درباره حقایق دین بیشتر بدانم". ابومالک هم با لبخند گفت که نگران نباشم .
وی درباره تصاویر خشونت آمیز منتشر شده از قتل و کشتار شهروندان و سر بریدن انسانها و بیرون کشیدن قلب آنها گفت که این موارد استثنا هستند و همه جریانهای القاعده با این مسأله موافق نیستند.به او گفتم: طبق فرموده رسول خدا (ص)، کسی که یک مؤمن را کافر بداند دچار کفر شده. بنابراین باید قبل از تکفیر هر انسانی بسیار احتیاط کرد.
برای دیدار با یکی از گردانهای هم پیمان با جبهه النصره رفتیم که وابسته به دولت اسلامی در عراق و شام بود. رئیس این گروه "ابوالقعقاع" نامیده می شد.وی هنگام گفت و گو تلفن همراهش را بیرون آورد و از من خواست فیلم او را ببینم که در حال سربریدن یکی از "کفار" است. در پاسخ به سئوالهایم گفت که او را سه روز قبل کشته است و او "کافر علوی" بود. از او پرسیدم که آیا با شما جنگیده بود یا یکی از شما را کشته بود، که او جواب داد خیر ولی از نظام حمایت می کرد.
از او پرسیدم که آیا درست است که انسانی را به خاطر حمایت از نظام بکشید درحالیکه با شما نجنگیده. ابو القعقاع تأکید کرد که همین که او علوی بود کافی است. از او پرسیدم که آیا درست است که انسانی را فقط به خاطر اختلاف عقیده با شما بکشید: او جواب داد که هر کسی که از نظام حمایت کند، و هر کسی که علوی، شیعه و یا مسیحی باشد کافر است و باید به قتل برسد.
بی اطلاعی سرکرده داعش از مسائل دینی
از او پرسیدم که ای ابا القعقاع آیا علوم دینی خوانده ای؟ او پاسخ داد بله. پس از سئوالاتی را در خصوص اصول فقه و قیاس پرسیدم و اینکه آیا می تواند تفاوت علت و معلول را بگوید: ابوالقعقاع تلاش کرد که این مسأله را برایم شرح دهد ولی پاسخ درست نبود، من هم از ترس اینکه از دست من عصبانی نشود به او گفتم نظرش درست است .. پس از آن در خصوص تفاوت حدیث مقطوع و منقطع در علم اصول و حدیث پرسیدم که چیزی در این زمینه نمی دانست همچنین سئوالاتی را درباره زبان عربی از او پرسیدم که مشخص شد او حتی ساده ترین مسائل زبان عربی را نمی داند. در آن لحظه به خودم گفتم که ای کاش سه روز قبل ابی القعقاع را می دیدم شاید می توانستم جان آن انسان را نجات دهم.از وی پرسیدم که در کدام مدرسه تحصیل کرده ای که او جواب داد پیش "علما" درس خوانده و به هیچ مدرسه یا دانشگاهی نرفته. هنگامی که متوجه شدم وی از وجود من آزرده خاطرشده است، از او خداحافظی کرده و به همراه ابومالک باز گشتیم.
در راه از ابومالک پرسیدم که آیا صدور حکم قتل افراد به این شیوه صحیح است؛ وی در پاسخ گفت که افراط در قتل مخالفان یکی از نقاط اختلاف بین گروه های جبهه النصره و همچنین بین جبهه النصره و دولت اسلامی در عراق و شام است.وی همچنین تأکید کرد، گروه دولت اسلامی عراق و شام در اعلام دولت اسلامی عجله می کند که این امر یکی دیگر از نقاط اختلاف ما با آنها است. آنها همچنین پیروان دیگر طوایف و ادیان و حتی سنی های مخالفشان را می کشند.ابومالک اخوان المسلمین را گروهی کافر دانست و تأکید کرد که آنها با آمریکایی ها همکاری می کنند و در گفته های خود صادق نیستند بلکه به دنبال حکومت هستند.
به ابو مالک گفتم که من از این مسأله نگران هستم که شما به ابزاری در دست کشورهای بزرگ تبدیل شده اید و همه کارهای شما در نهایت به نفع آمریکایی ها باشد .. درست مانند همان ماجرایی که در افغانستان روی داد.
به او گفتم که به این موضوع بیندیشد که چرا غرب راه را برای ورود شما به سوریه باز گذاشت؟ او در پاسخ گفت که غرب چنین کاری نکرده و ما خودمان از مرزها گذشتیم و مسافتهایی طولانی را پیمودیم تا به برادرانمان رسیدیم و نزدیک بود چند بار کشته شویم .. وی از دستگیر شدن شماری از یارانش به دست نیروهای مرزبان اردن خبر داد.به او گفتم .. ورود هزاران جنگجو از مرزهای ترکیه بدون چراغ سبز آمریکا، انگلیس و فرانسه ممکن نیست؛ درست همانطور که قبلا نیز در افغانستان و هنگام عبور جنگجویان عرب برای جنگ با روسیه اتفاق افتاد.
به او تأکید کردم که کشورهای بزرگ به ویژه پس از قتل سفیر آمریکا در لیبی، مأموریت ورود القاعده به سوریه را تسهیل کردند تا از شما در کشورهایی که قبلا حضور داشتید راحت شوند؛ هدف دیگر کشورها ایجاد توازن نظامی با نظام سوریه بود زیرا این توازن موجب طول کشیدن جنگ در سرزمینهای شام می شود؛ در نتیجه این جنگ ها سوریه ویران شده و از معادله جنگ اعراب – اسرائیل خارج می شود و در جنگ نابود می شود. مخالفان سوریه در مقابل نظام ناتوان بودند به همین دلیل راهی جز استفاده از القاعده وجود نداشت.
غرب همچنین به دنبال آن است که به جنگ سوریه بعد طایفه ای بدهد، چرا که هم پیمانان نظام سوریه شیعه و علوی هستند و مخالفانش از اهل سنت. هدف دیگر هم نابود کردن هرچه بیشتر اعضای القاعده است. چرا که در نهایت القاعده هزینه این جنگ را می پردازد.
حتی اگر نظام سوریه سرنگون شود، القاعده با ارتش آزاد و کردها و دیگر گروه ها درگیر خواهد شد، و درنتیجه آمریکایی ها، فرانسوی ها و انگلیسی ها سوار بر اسب سفید وارد می شوند تا افسار این بازی اطلاعاتی را در دست بگیرند. در نهایت ثروت سوریه و سازش با اسرائیل در مقابل ثبات و امنیت این کشور معامله می شود.
به ابومالک گفتم که دستگاه های اطلاعاتی به بسیاری از گروه های وابسته به جبهه النصره و دولت اسلامی در عراق و شام نفوذ کرده اند .. و خلافت اسلامی رؤیا و توهمی است که در سوریه قابل اجرا نیست، و القاعده و هم پیمانان آن ضربه ای قوی و دردناکی را متحمل خواهند شد.روز بعد از ابو مالک خداحافظی کردم .. بعدها نیز چند بار با او در تماس بودم. چند روز قبل نامه ای درباره کشته شدن ابومالک به دستم رسید.
هنگامی که به ریف دمشق رسیدم، به گروه همراهم گفتم که روزنامه نگار هستم و می خواهم گزارشهایی را از مخالفان سوریه تهیه کنم.بعد از ظهر همان روز دو جوان من را به منزلی بردند که افراد بسیاری به آنجا رفت و آمد داشتند. به نظرم آمد که آن منزل یکی از اتاق های عملیات باشد. کسی توجهی به حضور من نداشت و من حدود یک ساعت و نیم آنجا نشستم.شخصی با ریش بلند و هیکل درشت در آنجا در حال توزیع مأموریتها بین جنگجویان بود. هنگامی که به آنجا رسیدم از من استقبال کرد؛ و هر از گاهی سراغم را می گرفت ولی چیزی از من نمی پرسید. پس از آن به جایی رفتم که قرار بود در آنجا اقامت کنم.
ساعت 5 بامداد همان مرد آمد و از من خواست که همراهیش کنم. در راه از من پرسید که چرا مسافتی به این زیادی را طی کرده ام. به او گفتم که روزنامه نگارهستم و سعی می کنم مردم را از رویدادها آگاه کنم. می خواهم از اسرار تفکرات شما مطلع شوم و بدانم که برای چه می جنگید؟ دیدگاهتان درباره آینده سوریه چیست؟ .. به او گفتم که من شریعت اسلامی را مطالعه کرده و از علوم آن آگاهم؛ به همین دلیل از من سئوالاتی را از علوم شریعت پرسید و من هم به او جواب دادم.
پس از آن به یکی از اردوگاه ها در باغ های ریف دمشق رسیدیم. در آن هنگام متوجه شدم که من بین یکی از گروه های اسلامگرا هستم ولی هیچگاه فکر نمی کردم که با یکی از گروه های وابسته به "جبهه النصره" که همه دنیا درباره اقدامات وحشیانه آن سخن می گوید، همراه شوم.
در آنجا "ابومالک" به من گفت که یکی از سران جبهه النصره در بلاد شام است. از او خواستم که این مصاحبه تصویری باشد ولی به دلایل امنیتی این درخواست را رد کرد. به من گفت که ما در رسانه ها حاضر نمی شویم و فقط گفت وگو می کنیم. من به او گفتم که می خواهم با شما با صراحت گفت و گو کنم، باید به من امان بدهید زیرا من بین شما تنها هستم. ابو مالک خندید و گفت که امیدوارم امانتدار باشی و این مصاحبه را صادقانه منتشر کنی. ابومالک هدف اصلی گروهش را برقراری قوانین خدا در زمین دانست و تأکید کرد: البته قبل از رسیدن به این هدف اولویت ها در مکانهای مختلف متفاوت است.ابومالک برای توضیح این اولویت ها به فعالیتهای القاعده در طول سالهای مختلف در افغانستان، یمن و دیگر مناطق اشاره کرد.
ابومالک اظهار داشت: یهودی، مسیحی، بودایی، چپ گراها، راستگرایان و قومیت گرایان همه کافر هستند و هیچ بحثی در این زمینه نیست.طوایف اسلامی شیعه و دروز هم کافر هستند؛ از میان اهل سنت هم هر کسی که در فرایند دموکراسی و قوانین مدنی مشارکت کند کافر است .. هر کسی که بخواهد نمایندگان امت را انتخاب کند کافر است و هر کسی که افراد انتخاب شده را تکفیر نکند نیز کافر هست.من به او گفتم که ای ابا مالک، بنابراین طبق این نظریه هر کسی که با شما مخالف باشد کافر است بنابراین دیگر هیچ مؤمنی روی زمین به جز شما باقی نمی ماند، درحالیکه پیامبر (ص) برخلاف این مسأله را فرموده اند. ابومالک در جواب گفت: روزی همه مردم به سوی اسلام درست رهنمون می شوند .. هنگامی که خلافت به زمین باز گردد.
از ادامه گفت وگو درباره تکفیر طفره رفتم، زیرا صراحتا نگران شدم که او در نهایت حکم تکفیر من را صادر کند. چرا که طبیعتا سخنان من با اظهارات او مطابقت ندارد. بنابراین درهمانجا از ابومالک قول گرفتم که "حتی اگر در خط کفر افتادم با من مدارا کند زیرا من فقط طلبه علم هستم و می خواهم درباره حقایق دین بیشتر بدانم". ابومالک هم با لبخند گفت که نگران نباشم .
وی درباره تصاویر خشونت آمیز منتشر شده از قتل و کشتار شهروندان و سر بریدن انسانها و بیرون کشیدن قلب آنها گفت که این موارد استثنا هستند و همه جریانهای القاعده با این مسأله موافق نیستند.به او گفتم: طبق فرموده رسول خدا (ص)، کسی که یک مؤمن را کافر بداند دچار کفر شده. بنابراین باید قبل از تکفیر هر انسانی بسیار احتیاط کرد.
برای دیدار با یکی از گردانهای هم پیمان با جبهه النصره رفتیم که وابسته به دولت اسلامی در عراق و شام بود. رئیس این گروه "ابوالقعقاع" نامیده می شد.وی هنگام گفت و گو تلفن همراهش را بیرون آورد و از من خواست فیلم او را ببینم که در حال سربریدن یکی از "کفار" است. در پاسخ به سئوالهایم گفت که او را سه روز قبل کشته است و او "کافر علوی" بود. از او پرسیدم که آیا با شما جنگیده بود یا یکی از شما را کشته بود، که او جواب داد خیر ولی از نظام حمایت می کرد.
از او پرسیدم که آیا درست است که انسانی را به خاطر حمایت از نظام بکشید درحالیکه با شما نجنگیده. ابو القعقاع تأکید کرد که همین که او علوی بود کافی است. از او پرسیدم که آیا درست است که انسانی را فقط به خاطر اختلاف عقیده با شما بکشید: او جواب داد که هر کسی که از نظام حمایت کند، و هر کسی که علوی، شیعه و یا مسیحی باشد کافر است و باید به قتل برسد.
بی اطلاعی سرکرده داعش از مسائل دینی
از او پرسیدم که ای ابا القعقاع آیا علوم دینی خوانده ای؟ او پاسخ داد بله. پس از سئوالاتی را در خصوص اصول فقه و قیاس پرسیدم و اینکه آیا می تواند تفاوت علت و معلول را بگوید: ابوالقعقاع تلاش کرد که این مسأله را برایم شرح دهد ولی پاسخ درست نبود، من هم از ترس اینکه از دست من عصبانی نشود به او گفتم نظرش درست است .. پس از آن در خصوص تفاوت حدیث مقطوع و منقطع در علم اصول و حدیث پرسیدم که چیزی در این زمینه نمی دانست همچنین سئوالاتی را درباره زبان عربی از او پرسیدم که مشخص شد او حتی ساده ترین مسائل زبان عربی را نمی داند. در آن لحظه به خودم گفتم که ای کاش سه روز قبل ابی القعقاع را می دیدم شاید می توانستم جان آن انسان را نجات دهم.از وی پرسیدم که در کدام مدرسه تحصیل کرده ای که او جواب داد پیش "علما" درس خوانده و به هیچ مدرسه یا دانشگاهی نرفته. هنگامی که متوجه شدم وی از وجود من آزرده خاطرشده است، از او خداحافظی کرده و به همراه ابومالک باز گشتیم.
در راه از ابومالک پرسیدم که آیا صدور حکم قتل افراد به این شیوه صحیح است؛ وی در پاسخ گفت که افراط در قتل مخالفان یکی از نقاط اختلاف بین گروه های جبهه النصره و همچنین بین جبهه النصره و دولت اسلامی در عراق و شام است.وی همچنین تأکید کرد، گروه دولت اسلامی عراق و شام در اعلام دولت اسلامی عجله می کند که این امر یکی دیگر از نقاط اختلاف ما با آنها است. آنها همچنین پیروان دیگر طوایف و ادیان و حتی سنی های مخالفشان را می کشند.ابومالک اخوان المسلمین را گروهی کافر دانست و تأکید کرد که آنها با آمریکایی ها همکاری می کنند و در گفته های خود صادق نیستند بلکه به دنبال حکومت هستند.
به ابو مالک گفتم که من از این مسأله نگران هستم که شما به ابزاری در دست کشورهای بزرگ تبدیل شده اید و همه کارهای شما در نهایت به نفع آمریکایی ها باشد .. درست مانند همان ماجرایی که در افغانستان روی داد.
به او گفتم که به این موضوع بیندیشد که چرا غرب راه را برای ورود شما به سوریه باز گذاشت؟ او در پاسخ گفت که غرب چنین کاری نکرده و ما خودمان از مرزها گذشتیم و مسافتهایی طولانی را پیمودیم تا به برادرانمان رسیدیم و نزدیک بود چند بار کشته شویم .. وی از دستگیر شدن شماری از یارانش به دست نیروهای مرزبان اردن خبر داد.به او گفتم .. ورود هزاران جنگجو از مرزهای ترکیه بدون چراغ سبز آمریکا، انگلیس و فرانسه ممکن نیست؛ درست همانطور که قبلا نیز در افغانستان و هنگام عبور جنگجویان عرب برای جنگ با روسیه اتفاق افتاد.
به او تأکید کردم که کشورهای بزرگ به ویژه پس از قتل سفیر آمریکا در لیبی، مأموریت ورود القاعده به سوریه را تسهیل کردند تا از شما در کشورهایی که قبلا حضور داشتید راحت شوند؛ هدف دیگر کشورها ایجاد توازن نظامی با نظام سوریه بود زیرا این توازن موجب طول کشیدن جنگ در سرزمینهای شام می شود؛ در نتیجه این جنگ ها سوریه ویران شده و از معادله جنگ اعراب – اسرائیل خارج می شود و در جنگ نابود می شود. مخالفان سوریه در مقابل نظام ناتوان بودند به همین دلیل راهی جز استفاده از القاعده وجود نداشت.
غرب همچنین به دنبال آن است که به جنگ سوریه بعد طایفه ای بدهد، چرا که هم پیمانان نظام سوریه شیعه و علوی هستند و مخالفانش از اهل سنت. هدف دیگر هم نابود کردن هرچه بیشتر اعضای القاعده است. چرا که در نهایت القاعده هزینه این جنگ را می پردازد.
حتی اگر نظام سوریه سرنگون شود، القاعده با ارتش آزاد و کردها و دیگر گروه ها درگیر خواهد شد، و درنتیجه آمریکایی ها، فرانسوی ها و انگلیسی ها سوار بر اسب سفید وارد می شوند تا افسار این بازی اطلاعاتی را در دست بگیرند. در نهایت ثروت سوریه و سازش با اسرائیل در مقابل ثبات و امنیت این کشور معامله می شود.
به ابومالک گفتم که دستگاه های اطلاعاتی به بسیاری از گروه های وابسته به جبهه النصره و دولت اسلامی در عراق و شام نفوذ کرده اند .. و خلافت اسلامی رؤیا و توهمی است که در سوریه قابل اجرا نیست، و القاعده و هم پیمانان آن ضربه ای قوی و دردناکی را متحمل خواهند شد.روز بعد از ابو مالک خداحافظی کردم .. بعدها نیز چند بار با او در تماس بودم. چند روز قبل نامه ای درباره کشته شدن ابومالک به دستم رسید.