شهدای ایران shohadayeiran.com

سفر به فضا هیچ فایده خاصی برای بشر نداشت. فضانوردان هیچ‌وقت نتوانستند چیزی را با خودشان از کرات و اقمار دیگر به زمین بیاورند که به دست آوردنش روی کره آبی‌رنگ ارض، راحت‌تر و به‌صرفه‌تر نبوده باشد.
آمریکابه دروغ پرچمش رادر«فضا»کوباندبه گزارش شهدای ایران؛ به نقل از فرهیختگان، داستان سفر فضاپیمای «آپولو ۱۱» به کره ماه و پیاده‌روی نیل آرمسترانگ در سطح قمر زمین و به‌خصوص کوبیدن پرچم ایالات متحده در سطح این سیاره، تا به حال جنجال‌های زیادی به پا کرده است. بعد از مدتی که از این واقعه گذشته بود، درباره صحت آن تردیدهای فراوانی ایجاد شد و در این سال‌ها مرتبا بر دامنه مواردی که می‌خواهند صحت این رویداد را زیر سوال ببرند، افزوده شده است.

حتی گفته شده که فیلم سفر به ماه نیل آرمسترانگ را استنلی کوبریک کارگردانی کرده و شباهت‌هایی که بین فیلم «ادیسه فضایی» با ویدئوی ارسالی از ماه وجود دارد، به باورپذیرتر شدن این فرضیه کمک می‌کند. اما آمریکایی‌ها چه واقعا به فضا رفته باشند و چه نه، طی نیم قرن گذشته کائنات را در تخیل علاقه‌مندان سینما فتح کرده‌اند. سفر به فضا چنانکه لااقل تاکنون مشخص شده، نمی‌تواند فایده به‌خصوصی چه از لحاظ علمی و چه از لحاظ اقتصادی داشته باشد و دستاورد آن صرفا سیراب شدن غرور بشر بوده است. پس چه واقعا به فضا برویم و چه سینما به ما تلقین کند که رفته‌ایم، نتیجه یکسان است. وقتی آمریکا از رقابت با شوروی فارغ شد، تولید فیلم‌های فضایی هالیوود هم کم شدند اما بعد از مدتی چین از راه رسید و مسیر فضا را در پیش گرفت.

از اینجا به بعد بود که سینمای آمریکا هم مجددا به ژانر مدرن اما متروک شده‌اش برگشت. حالا دیمن شزل جوان که پیش از این سه فیلم با موضوع موسیقی راک ساخته بود و با «لالالند» توانست جشن آکادمی اسکار را درو کند، سراغ موضوع سفر به ماه نیل آرمسترانگ رفته و «اولین مرد» را ساخته است. نگاهی انداخته‌ایم به تاریخچه رقابت ابرقدرت‌ها در دوران جنگ سرد و نقش سودای فتح فضا در آن دوران و ارتباط صنعت سینما با این جریان و در ادامه به از راه رسیدن چین رسیده‌ایم و عزم مجدد هالیوود برای فضاسازی‌های فضایی؛ تمام اینها به بهانه اکران فیلم «نخستین مرد» اثر دیمن شزل است.
 
رقابت‌های سیاسی، علمی یا سینمایی

بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا صاحب سلاح هسته‌ای بود و شوروی(سابق) فناوری فضایی داشت. پس از اینکه آمریکا دو بمب اتم بر سر ژاپن شکست‌خورده فرود آورد تا نمایش قدرت نظامی‌اش را روی انسان‌های واقعی و شهرهای واقعی انجام داده باشد، دولتمردان این کشور فکر می‌کردند که دیگر هیچ‌گاه هیچ کشوری توان دستیابی به این تکنولوژی را ندارد. بمب‌های هسته‌ای آمریکا در سال ۱۹۴۵ میلادی بر سر ژاپنی‌ها انداخته شدند، اما مدتی بعد کلاوس فیوکس، یکی از فیزیک‌دانان آلمانی که با تیم اوپنهایمر همکاری می‌کرد، جزئیات طراحی بمب آزمایش شده در ترینیتی را دراختیار جاسوسان شوروی قرار داد. به این ترتیب در ۲۹ اوت ۱۹۴۹ اتحاد جماهیر شوروی اولین آزمایش اتمی خود را با موفقیت انجام داد و غرب را در وحشت فرو برد.

حالا جهان دو‌قطبی شده بود و آمریکا دیگر به‌واسطه داشتن بمب اتم دست برتر را نداشت. تا اینکه شوروی در سال ۱۹۶۱ یک گام از رقیبش جلو افتاد. سال ۱۹۶۱ بود که شوروی توانست اولین انسان را به فضا بفرستد، این فرد یوری گاگارین بود. یوری الکسی‌یویچ گاگارین، فضانورد روسی و نخستین فضانورد جهان بود که توسط فضاپیمای «وُستوک۱» به فضا رفت و در مدت ۱۰۸ دقیقه، مدار زمین را یک دور کامل پیمود.

عصر سفرهای فضایی انسان با این پرواز آغاز شد. سال‌ها پیش از سفر گاگارین به فضا، آمریکا بلافاصله پس از دستیابی شوروی به سلاح هسته‌ای، به ویتنام حمله کرده بود. دولت آیزنهاور در آن زمان بنابر «نظریه دومینو» که می‌گفت به‌محض سوسیالیستی شدن یک کشور، کشورهای اطراف آن هم به همین دام کشیده می‌شوند، علنا از سر ترس به ویتنام حمله کرد و درگیر جنگی شد که ۲۵ سال به طول انجامید و نهایتا با شکست آمریکا پایان یافت. گاگارین وقتی به فضا رفت که آمریکا ۶ سال از دست و پا زدنش در باتلاق ویتنام را پشت‌سر گذاشته بود و هفت سال از زمانی می‌گذشت که یک رودست امنیتی سخت، یکه‌بودن این کشور در فناوری اتمی را شکسته بود.

این قضیه باعث شد که روحیه مردم آمریکا به‌شدت تضعیف شود. در اوایل دهه 70 میلادی مردم ایالات متحده می‌دیدند که کشورشان بیش از ۲۰ سال است درگیر جنگی بی‌جهت در ینگه دنیا شده؛ در کشور کوچکی مثل ویتنام که مسائل آن هیچ ربط مستقیمی به زیست مردم آمریکا نداشت و تازه آمریکا حریف همین کشور کوچک هم نشده بود. از طرفی شوروی نه‌تنها توانسته بود به سرعت فناوری هسته‌ای را از آمریکا برباید، بلکه حالا انسان هم به فضا فرستاده بود.

شوروی چند ماه بعد از یوری گاگارین، این بار گرمان کی تیتوف را به فضا فرستاد که 5/17بار دور زمین چرخید و پس از او طی دو سال، آندرین نیکولایف، پاول پوپوویچ، والری بایکوفسکی و والنتینا ترشکوا با سفینه‌های وستوک به فضا رفتند و حتی در خلأ با هم ارتباط رادیویی برقرار کردند. والنتینا ترشکوا اولین فضانورد زن جهان بود و پرواز او در ژوئن سال ۱۹۶۳ یعنی حدود یک دهه قبل از سفر شبهه‌ناک اولین فضانورد آمریکایی به کره ماه انجام شد. آمریکا واقعا تحقیر شده بود و باید برای بازیابی روحیه مردم این کشور فکری می‌شد؛ چه اینکه بازنده جنگ سرد، اولین قطبی از این دوگانه نفس‌گیر بود که در داخل، مردمش روحیه‌شان را می‌باختند و نتیجتا دچار فروپاشی می‌شد.

حالا دولت آمریکا که به‌واسطه حضورش در جنگ ویتنام، هزینه‌های مالی سنگینی را متحمل شده بود، چطور می‌توانست یک سبقت محسوس از رقیب ایدئولوژیکش در صنعت پر خرجی مثل فضانوردی بگیرد و چنان کند که غرور ملی مردم آمریکا قوتی بگیرد؟ آیا زمین رقابت آمریکا و شوروی و میدان چوگان ابرقدرت‌ها فقط حوزه‌های هسته‌ای و فضایی بود؟ دو ابرقدرت در یک جبهه دیگر هم رقابت داشتند، جبهه‌ای که شوروی اوایل کار در آن پیشرفت‌های قابل توجهی کرده بود اما مدتی می‌شد که آن را کمتر جدی می‌گرفت. جبهه سوم نبرد ابرقدرت‌های سینما بود.
 
داستان‌سرایی برای سفر به جایی غیر از زمین

داستان‌سرایی درباره حمله فضایی‌ها به زمین، از قرن ۱۹ میلادی اوج گرفت. ماجرای سرزمین‌های ناشناخته و موجودات‌شان چه در پهنه‌های دور و کشف نشده خود زمین، چه در اعماق کره ارض و چه در فضای کائنات، از دیرباز دستمایه داستان‌نویسان متعدد غربی بوده است. با کشف قاره آمریکا ماجرای سرزمین‌های دور و ساکنان افسانه‌ای‌شان تا حدود زیادی افسون‌زدایی شد. سفر به اعماق زمین هم بعد از گسترش کشفیات علمی و پی بردن عموم مردم به اینکه داخل زمین چیزی جز مواد مذاب وجود ندارد، از سکه افتاده و فقط فضای کائنات باقی ماند که بشر هنوز به آن دست نیافته بود و می‌شد درباره‌اش داستان‌سرایی کرد.

در شرق دور اساسا داستان‌های تخیلی به ارواح، اظله و اشباح موجود در دل جنگل و صحرا برمی‌گشت و به عبارتی عجایب، همسایه مردمان عادی بودند. در غرب آسیا و مناطقی که تمدن‌های ایران، شام و مصر وجود داشتند، سفرهای ماورایی نه به کرات دیگر بلکه به آسمان‌ها بود. منتها ملاقاتی اگر صورت می‌گرفت، با ملائک و روح درگذشتگان انجام می‌شد نه آدم فضایی‌ها و موجوداتی از این دست. اما اروپا و به تبع آن آمریکا لااقل از زمانی که افلاطون «آتلانتیس» را نوشته بود، در پی ملاقات با موجودات عجیب و تخیلی در مناطق دوردست بوده‌اند. سفر بشر نه‌تنها به کره ماه، بلکه به مریخ یا سیارات دیگر هم در عمل فایده به‌خصوصی برای بشر نداشت و فقط غرور و کنجکاوی جوامعی که چنین مسائلی دغدغه‌شان بود را سیراب می‌کرد.

در شامگاه ۳ اکتبر ۱۹۳۸‌، اورسن ولز، فیلمساز و هنرپیشه مشهور سینما که در آن زمان ۲۳ ساله بود، نمایشنامه رادیویی «جنگ دنیاها» را به همراه گروهش از ایستگاه سی‌بی‌اس آمریکا اجرا کرد. پنج دقیقه از شروع این اجرا بیشتر نگذشته بود که به‌رغم کم‌ مخاطب بودن برنامه ولز، تمام آمریکا از وحشت حمله آدم‌فضایی‌ها به‌هم ریخت. این قضیه نشان می‌داد که بحث آدم‌فضایی‌ها چقدر برای مردم غرب و به‌خصوص آمریکایی‌ها مهم بوده است. اما تا اینجای کار هر قصه‌ای که بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت درباره سفر و عمدتا حمله فضایی‌ها به زمین بود نه سفر انسان به فضا.

در ابتدای قرن بیستم ژرژ ملی‌یس، کارگردان صامت فرانسوی، اثری در این‌باره ساخته بود با نام «سفر به ماه» و اتفاقا آمریکایی‌ها هم خیلی این فیلم را تحویل گرفتند. اما تمام این چیزها تخیل محض به حساب می‌آمد و چیزی که مردم آن را جدی می‌گرفتند و در عرض پنج دقیقه می‌توانست کل آمریکا را به‌هم بریزد، همان قضیه آمدن فضایی‌ها به زمین بود، تا اینکه در سال ۱۹۶۲ بالاخره روس‌ها به فضا رفتند و آمریکای درگیر مخارج جنگ، هر چه بیشتر تلاش می‌کرد به این فناوری دست پیدا کند، مسیر را دشوارتر می‌یافت. دو سال بعد از سفر فضایی والنتینا ترشکوا که اولین زن فضانورد دنیا بود، سریال «پیشتازان فضا» در آمریکا روی آنتن رفت که لقب موفق‌ترین مجموعه تلویزیونی در تمام دوران‌ها را به دست آورد.

ماجرای این سریال از این قرار بود که سفینه فضایی اِنترپرایز، سفینه‌ای که مجهز به پیشرانه‌های پادماده است و می‌تواند با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت کند، به ماموریتی پنج ساله برای کشف دنیاهای ناشناخته و ارتباط برقرار کردن با تمدن‌های فرازمینی فرستاده می‌شود. حتی نام سریال مشخص می‌کرد که آمریکا می‌خواست عقب افتادنش در صنعت فضایی را با صنعت سینما جبران کند. «پیشتازان فضا» درحالی عنوان یک مجموعه آمریکایی قرار گرفته بود که در عالم واقع روس‌ها این پیشتازی را از آن خود کرده بودند و حالا با گذشت ۴۲ سال از آن روز، آمریکا همچنان در همان مسیر حرکت می‌کند و درحالی فیلمی به نام «اولین مرد» را می‌سازد که درحقیقت اولین فضانورد جهان یوری گاگارین بوده نه نیل آرمسترانگ، گرچه آرمسترانگ به‌عنوان اولین شخصی معرفی می‌شود که پا روی کره ماه گذاشته و از آن طرف درباره صحت این سفر هم حرف و حدیث‌های فراوانی مطرح شده است.
 
رقص «لالالند» در کره ماه

سفر به فضا هیچ فایده خاصی برای بشر نداشت. فضانوردان هیچ‌وقت نتوانستند چیزی را با خودشان از کرات و اقمار دیگر به زمین بیاورند که به دست آوردنش روی کره آبی‌رنگ ارض، راحت‌تر و به‌صرفه‌تر نبوده باشد. آرنو رونگه، استاد پزشکی هوافضا می‌گوید: «نتیجه تحقیقاتی که روی بدن فضانوردان در فضا انجام می‌شود، به کار ما روی زمین هم می‌آید، چون چیزهای جدیدی درباره فیزیولوژی انسان به ما می‌آموزد.» وی ادامه می‌دهد: «گرچه انسان برای زندگی در فضا به دنیا نمی‌آید، اما وقتی زندگی کردن در فضا را یاد بگیرد، زندگی زمینی سالم‌تری خواهد داشت.»

اما این درحالی است که این مطالعات پزشکی درباره شرایط میکروگرویتی (جاذبه نزدیک به صفر) اساسا به کار عمده امراض جسمی انسان‌ها روی زمین نمی‌آید و چنین سخنی چیزی جز یک توجیه برای صرف هزینه‌های سرسام‌آور فضانوردی نیست. به‌علاوه، مشکلاتی که فضانوردان به‌لحاظ جسمانی پیدا می‌کنند، به قدری حاد و وحشتناک است که فرستادن اشخاص به فضا برای مشخص‌شدن آنها به هیچ وجه انسانی نیست. برای انجام این مطالعات (اساسا اگر لزوم آنها به اثبات برسد) می‌شود به جای انسان، موجودات آزمایشگاهی را به فضا فرستاد و تجربیات پزشکی توجیه مناسبی برای هزینه‌های سرسام‌آور فضانوردی نیستند.

تمام قضیه در یک عبارت خلاصه می‌شود؛ غرور آمریکایی‌ها. این هزینه‌های هنگفت فقط و فقط برای همین باید صرف شوند که غرور و کنجکاوی مردمی که اجدادشان مهاجران سرزمینی جدید روی زمین بوده‌اند، در مقیاس تخیلی فضا هم آرام بگیرد. روس‌ها در همان دوران جنگ سرد، بعد از مدتی اکتشافات فضایی‌شان را کاهش دادند و حتی یک پروژه بزرگ فضایی در شوروی متوقف ماند تا هزینه‌های آن صرف تولید یک پروژه نظامی بشود. آمریکا هم بعد از اینکه مدعی شد اولین فضانورد را به کره ماه فرستاده و در پی آن فیلم بسیار پرفروش «جنگ ستارگان» را روی پرده فرستاد، کم‌کم از تب و تاب این قضیه کاست و ادامه غرور بخشی به آمریکایی‌ها را در صنعت سینما پی گرفت.

بالاخره اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید و جهان تک‌قطبی شد. آمریکایی که نبرد فضایی را در میدان سینما برنده شده بود، بعد از فروکش کردن تب و تاب این کشمکش‌ها دیگر توجه چندانی به فیلم‌های فضایی نشان نمی‌داد تا اینکه یک قدرت جدید در شرق آسیا ظهور کرد و کم‌کم وارد عرصه فضانوردی شد. با ورود چین به میدان رقابت‌های فضایی، آمریکا مجددا توجه خودش به صنعت فضانوردی و به‌عبارتی به سینمای علمی-تخیلی را از سر گرفت. با ظهور چین جدید، هر دو جرج بوش پدر و پسر سخنرانی‌های فراوانی در زمینه اکتشافات فضایی داشتند. همچنین باراک اوباما وعده سفر به مریخ را می‌داد، اما فقدان بودجه و برنامه‌ای روشن و پایدار، مانع از اجرایی شدن این وعده‌ها شد و درنتیجه برای چند دهه‌ از اکتشافات فضایی انسان، فراتر از مدار نزدیک زمین (LEO) جلوگیری شده است. اما حالا ترامپ وعده بازگشت به ماه را می‌دهد، بی‌اینکه جزئیات چندانی از چگونگی هزینه‌های چنین سیاستی ارائه کند.

تفاوت دولت ترامپ با همتایان پیشینش را می‌توان در تلاش برای افزایش نفوذ بخش خصوصی در ماموریت‌هایی این‌چنینی دانست. حالا قرار است سفر به ماه، به تفریح مولتی‌میلیاردرها تبدیل شود و حقیقت هم همین است که چنین سفرهایی به‌جز ایجاد سرگرمی برای ابرسرمایه‌داران، نمی‌توانند فایده خاص دیگری داشته باشند.

حالا یوساکو مائزاوا، یک میلیاردر ژاپنی، قرار است در ۲۰۲۳ میلادی نخستین شهروند کره ماه شود و در پی او میلیاردرهای دیگر هم در راه هستند. تمام این پروژه را باید سینما همراهی کند تا به سرانجام برسد. اخیرا شرکت اپل، سریالی ساخته با این موضوع که اگر رقابت بر سر تصاحب ماهواره‌ای فضا و پیشرفت در تکنولوژی‌ها و قابلیت‌های فضایی بین دو رقیب دوران جنگ سرد یعنی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در قرن بیستم که به Space Race معروف است، پایان نمی‌یافت چه اتفاقی می‌افتاد و دیمن شزل، کارگردان جوان آمریکایی که پیش از این «ویپلش» و «لالالند» را ساخته و در اسکار بسیار مورد توجه قرار گرفته بود، فیلم سینمایی «اولین مرد» را با موضوع ورود نیل آرمسترانگ به کره ماه جلوی دوربین برده است.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار