به گزارش شهدای ایران از ایسنا علی آهنگری از رزمندگان جهاد نصر خراسان در دفاع مقدس، در خاطرهای میگوید: سال 66، دو شب بعد از عملیات غرورآفرین بیت المقدس2، در منطقه سلیمانیه عراق، در یكی از سنگرهای عراقیها نشسته بودیم. آن منطقه كاملا از دشمن گرفته شده بود و رزمندگان اسلام به صورت چند نفری در سنگرها تقسیم شده و نگهبانی میدادند. هوا بسیار سرد و گزنده بود، بچهها برای گرم كردن خود چراغ والوری را وسط سنگر گذاشته بودند.
یكی از رزمندگان به نام «عباس» خسته و كوفته وارد سنگر شد و بدون گفتن كلامی خوابید. او كه جزو دسته ویژه بود، در شب عملیات، با پای برهنه روی سنگ و خارها میدوید و داخل سنگرهای دشمن نارنجك پرتاب میكرد. یكی دو ساعتی گذشت، ناگهان چراغ والور وسط سنگر با صدای مهیبی تركید. عباس بلافاصله از جای خود پرید و یقه یكی از بچهها را گرفت و با لهجه محلی خود گفت: «خنه خرابا»، ساعت سه نصف شو هم دست ور نمیدرن؟! و اسلحه خود را برداشت و با شتاب از سنگر بیرون دوید. یكی از بچهها گفت: بیا بابا خبری نیست، صدای تركیدن چراغ بود، بگیر بخواب.