برادر شهیدان احمدی عنوان کرد: سعید ۴ اسفند ۶۴ حین عملیات والفجر ۸ آسمانی شد و برادر دیگرم داود ۱۴ سال بعد در چهارم اسفند ۷۸ در درگیری با منافقین به شهادت رسید.
به گزارش شهدای ایران؛ از دوران پیش از انقلاب تا به امروز درب شهادت بر روی طالبان راه حق و حقیقت و رزمندگان باز است. برخی پس از اتمام جنگ تحمیلی اشک میریختند و گمان میکردند که از قافله شهدا جا ماندهاند، اما افراد دیگری همچون «داود احمدی» به شهادت امیدوار بود و در مسیر حفظ امنیت کشور گام برداشت. سرانجام او در درگیری با منافقین به شهادت رسید.
حمید احمدی که خود نیز از رزمندگان دوران دفاع مقدس است، در خصوص برادرش اظهار کرد: داود پسر پنجم خانواده بود. خون گرمی و جذابیتش زبانزد همه بود. همیشه با یک حس و حال خاصی از شهادت صحبت میکرد. با علاقه و درک درستی، بحث جبهه و جنگ را دنبال میکرد.
وی افزود: من ساکن تهران بودم. روزی از تهران به قم رفتم، مادرم به من گفت که داود فرم خدمت سربازی را در ارتش پر کرده است. من با تعجب از داود پرسیدم: «تو با این روحیه بسیجی میخواهی به ارتش بروی؟» داود با لبخند گفت: «همه که نباید به سپاه بروند، بعضیها هم باید به ارتش بروند.»
احمدی تصریح کرد: برادر دیگرمان سعید ۴ اسفند ۶۴ در عملیات والفجر ۸ آسمانی شد. داود علاقه ویژهای به سعید داشت، تا آنجایی که تاریخ شهادت داود هم همچون سعید، ۴ اسفند شد. داود با شور و شوق خاصی از شهادت صحبت میکرد. او حتی وصیتنامه اش را هم نوشته بود. در آن از خداوند خواسته بود که به مرگ طبیعی از دنیا نرود.
برادر شهید داود احمدی خاطرنشان کرد: به او میگفتیم: «داود جان! ما زمان جنگ و جبهه تا خط مقدم هم پیش رفتیم و شهید نشدیم، حال که دیگر زمان جنگ نیست و همه چیز در صلح و امنیت است. چطور انتظار داری شهادت نصیب تو شود؟!» داود در پاسخ من لبخند میزود و میگفت: «من شهید میشوم.»
برادر شهید داود احمدی خاطرنشان کرد: به او میگفتیم: «داود جان! ما زمان جنگ و جبهه تا خط مقدم هم پیش رفتیم و شهید نشدیم، حال که دیگر زمان جنگ نیست و همه چیز در صلح و امنیت است. چطور انتظار داری شهادت نصیب تو شود؟!» داود در پاسخ من لبخند میزود و میگفت: «من شهید میشوم.»
وی با اشاره به نحوه شهادت برادرش، گفت: رفعتی و عسگری برای عملیاتی عازم منطقه دهلران در جنوب ایلام شدند. طبق گفته رفعتی، که در همان عملیات آخر زخمی شد، شب قبل از شهادت، وقتی همه گوشهای نشسته بودند، داود به حالت شوخی از وی چای درخواست کرده و گفته بود: «اگر برایم چای نیاوری، فردا همین موقع که نیستم و شهید شدهام، افسوس میخوری که برایم چای نریختی و از من پذیرایی نکردی.» همه آنها این حرف داود را شوخی تلقی کردند، اما فردا در یک عملیات تعقیب و گریز با منافقین که از مرز عراق برای خراب کاری وارد ایران شده بودند، این سه نفر (رفعتی، برادرم داود و شهید عسگری که راننده خودرو بود)، گرفتار کمین شدند و خودرویشان مورد هجوم منافقین قرار گرفت. سرانجام داود ۴ اسفند ۷۸ بر اثر اصابت ۲ ترکش به سر و قلبش شهید و بعد از مدتی پیکر مطهرش باز گردانده شد.