مفهوم غیرت با تعصب فرق دارد، مانند تفاوت مفهوم آزادی با دروغ و ایجاد تردید.
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ «به خاطر پونه» داستان ظاهراً تکراری ازدواج مردی شکاک از بستر خانوادهای سنتی و بسته، با زنی از خانوادهای باز و آزادتر است، اما روایت غیر خطی فیلم و پرداخت صحیح نویسنده به شخصیتها از بُعد روانشناختی و جامعه شناختی، دیدن این فیلم را بسیار مهمتر و فیلم را به مراتب جذابتر میکند.
در رابطه با «بهخاطر پونه» صحبتهای بسیاری شده و نقدهای بسیاری بر آن نگاشته شده است. این نوشتار اما در پی آن است این بار از دیدگاهی روانشناسانه و جامعه شناسانه این فیلم را مورد کالبدشکافی قرار دهد.
داستان فیلم حول محور دو شخصیت «مجید» و «پونه» شکل میگیرد. از منظر روانشناسی، «مجید» شخصیتی «وسواسی-جبری» و البته کمی «وابسته» و پونه با شخصیتی «وابسته» و «خودشیفته» زوج این فیلم را تشکیل داده اند. حتی مجید نیز به سبب جبر تربیت خود، کمی خودشیفته است و نیاز به تعریف و مورد تمجید قرارگرفتن را در خود احساس میکند. حتی انتخاب نام «مجید» برای این شخصیت، بی هدف و بی ارتباط نیست. او شخصیتی است که خود را مهمتر، تأثیرگذارتر و مسئولتر از آنچه که هست میپندارد. گفتههای دیگران در او تأثیری ندارد و خویش را مرکز دنیا میداند. تا جایی که خود را حتی در تربیت و تأدیب خواهر پونه نیز مسئول میپندارد و در برابر دوست یا نامزد او موضعی بشدت خشن میگیرد. اما در مقابل، پونه که شخصیتی خودشیفته و وابسته دارد، وسواس را به وضوح در رفتارهایش نشان میدهد، اما این وسواس نیز به خودشیفتگی وی برمیگردد. از طرفی وابستگی او به مجید، مانع از فرار او از رفتارهای ناهنجار مجید میشود و از طرفی پونه خود را مستحق زندگی بسیار بهتر از آنچه که دارد، میپندارد.
از سویی دیگر پونه اعمال محدودیتهای مجید را در ادامه تحصیل و اشتغال پذیرفته و همین امر باعث شده مجید خود را بیش از آنچه که حق دارد، دخیل در زندگی پونه بداند و تصمیم گیرنده مطلق زندگی پونه شود. پونه از مسأله اعتیاد مجید، عدم رعایت شأن خانواده و نبود آراستگی ظاهری همسرش مغموم است. او بعد از پنج سال گذار از یک زندگی مشترک، با این که به رفتن راضی نیست و بعد از هر بار ترک کردن، همه چیزش را همراه خود نمیبَرَد، اما این قهرها با آنچه در عمق قلبش به آن می اندیشد، خیلی در تضاد نیست. تا آنجا که آخرین مرتبه فقط به بهانه یک مشاجره لفظی که همیشه درگیر آن بوده و شاید به مراتب بدتر از آن را تجربه کرده بوده، درخواست طلاق میکند.
نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد، تفاوتهای اساسی فرهنگ دو خانواده مجید و پونه یا به دیگر بیان تفاوت دو خرده فرهنگ است. فیلم به خوبی اشاره میکند که نزدیک شدن دو خرده فرهنگ از دو جنس متفاوت میتواند چه تبعاتی برای فرد و در نگاه کلیتر، برای جامعه داشته باشد. شخصیت پونه که به اشاره علی، یکی از شخصیتهای فیلم، مرض دروغگویی دارد، موجب ایجاد شک و بی اعتمادی هرچه بیشتر در مجید شده است. تا جاییکه تعداد زیادی از افراد اطرافش را با این شک مرضی و بیمارگونه مینگرد.
«استیون کارتر»، روان شناس و نویسنده در کتابی با نام «کمک! من عاشق یک خودشیفته هستم» بیان میکند: «هر کسی که در رابطه با یک خودشیفته باشد، این سؤال برایش پیش میآید که چگونه ممکن است کسی که میگوید دوستت دارم این همه دروغ بگوید؟! » این عین همان مسئلهای است که مجید درگیر آن شده و پاسخ آن را نمییابد. درست همینجاست که مجید به پونه شک می کند و اساس عشق پونه به خود را باور نمیکند.
فیلم نشان میدهد عدم تطابق دو شخصیت از حیث روحی و روانی، چگونه میتواند کلیت زندگی را – اگرچه واجد کلمه عشق باشد- به قهقرا بکشاند. طبع زندگی با شخصیتی چون مجید، شخصیت زن اجتماعی، آزاد، تحصیلکرده و شاغل را نمیطلبد و در مقابل، زندگی با پونه نیز مردی وسواسی، جبری، شکاک و کنترل کننده را برنمیتابد. هر کدام از این دو، پونه و مجید، باید زندگیشان را متناسب با همسری که تناسب رفتاری، عقلانی و اخلاقی بیشتری با آن دارند سر و شکل میدادند و اگر مسیر این گونه میبود، یقیناً به آرامش میرسیدند و نیازی به این حد از برخوردهای سلبی با طرف مقابل نبود.
اگر از این منظر به تماشای فیلم بنشینیم، فیلم به درستی به یکی از مهمترین علل آسیب بزرگ جامعه یعنی طلاق اشاره کرده و نشان داده تناسب میان شخصیت های یک زندگی مشترک، حتی برای جامعه نیز مفید و آرامش بخش خواهد بود. اگر این تناسب وجود داشت به احتمال زیاد مجید در جستوجوی آرامش به سوی اعتیاد متمایل نمیشد. چه بسا با وجود این تناسب مجید همواره احساس عجز نمیکرد. احساسی که در حالات بدن و صورت بازیگر و همچنین در رفتارهای وی به خوبی هویداست؛ مانند جایی که مقابل آینه به گریه میافتد یا آنجا که با چاقو رگ دست خود را میزند.
مفهوم غیرت با تعصب فرق دارد، مانند تفاوت مفهوم آزادی با دروغ و ایجاد تردید. فیلم به خوبی از پس تبیین این مفاهیم برآمده و نشان داده شک و بیاعتمادیهای مجید معلول و وابسته به دروغها و کتمان حقیقتهای مکرر پونه از سر ضعف و ناچاری و ترس در برابر مجید بوده و اگر این دو نفر در برابر هم تا این حد دچار سایش نمیشدند، یقیناً نه شکی بود و نه دروغی.
این فیلم را نه به خاطر فیلمنامه آن با وجود ضعفهای فرمی و فیلمنامه و اشتباهات منطقی آن که به برخی از آنها پرداخته شده و نه به خاطر بازیهای بازیگرانش (که به علت نبود مجال، به بیان آنها نخواهیم پرداخت)، بلکه به دلیل مضمون آن، دلیل اساسی ساخت این فیلم و پیام اصلی آن که همان پرداختن به معضل فراوان این روزهای جامعه یعنی طلاق است، باید تماشا کرد و حیف است که دیده نشود، شاید درمانی باشد بر این زخم نسبتاً کاریِ جامعه امروز ما.
در رابطه با «بهخاطر پونه» صحبتهای بسیاری شده و نقدهای بسیاری بر آن نگاشته شده است. این نوشتار اما در پی آن است این بار از دیدگاهی روانشناسانه و جامعه شناسانه این فیلم را مورد کالبدشکافی قرار دهد.
داستان فیلم حول محور دو شخصیت «مجید» و «پونه» شکل میگیرد. از منظر روانشناسی، «مجید» شخصیتی «وسواسی-جبری» و البته کمی «وابسته» و پونه با شخصیتی «وابسته» و «خودشیفته» زوج این فیلم را تشکیل داده اند. حتی مجید نیز به سبب جبر تربیت خود، کمی خودشیفته است و نیاز به تعریف و مورد تمجید قرارگرفتن را در خود احساس میکند. حتی انتخاب نام «مجید» برای این شخصیت، بی هدف و بی ارتباط نیست. او شخصیتی است که خود را مهمتر، تأثیرگذارتر و مسئولتر از آنچه که هست میپندارد. گفتههای دیگران در او تأثیری ندارد و خویش را مرکز دنیا میداند. تا جایی که خود را حتی در تربیت و تأدیب خواهر پونه نیز مسئول میپندارد و در برابر دوست یا نامزد او موضعی بشدت خشن میگیرد. اما در مقابل، پونه که شخصیتی خودشیفته و وابسته دارد، وسواس را به وضوح در رفتارهایش نشان میدهد، اما این وسواس نیز به خودشیفتگی وی برمیگردد. از طرفی وابستگی او به مجید، مانع از فرار او از رفتارهای ناهنجار مجید میشود و از طرفی پونه خود را مستحق زندگی بسیار بهتر از آنچه که دارد، میپندارد.
از سویی دیگر پونه اعمال محدودیتهای مجید را در ادامه تحصیل و اشتغال پذیرفته و همین امر باعث شده مجید خود را بیش از آنچه که حق دارد، دخیل در زندگی پونه بداند و تصمیم گیرنده مطلق زندگی پونه شود. پونه از مسأله اعتیاد مجید، عدم رعایت شأن خانواده و نبود آراستگی ظاهری همسرش مغموم است. او بعد از پنج سال گذار از یک زندگی مشترک، با این که به رفتن راضی نیست و بعد از هر بار ترک کردن، همه چیزش را همراه خود نمیبَرَد، اما این قهرها با آنچه در عمق قلبش به آن می اندیشد، خیلی در تضاد نیست. تا آنجا که آخرین مرتبه فقط به بهانه یک مشاجره لفظی که همیشه درگیر آن بوده و شاید به مراتب بدتر از آن را تجربه کرده بوده، درخواست طلاق میکند.
نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد، تفاوتهای اساسی فرهنگ دو خانواده مجید و پونه یا به دیگر بیان تفاوت دو خرده فرهنگ است. فیلم به خوبی اشاره میکند که نزدیک شدن دو خرده فرهنگ از دو جنس متفاوت میتواند چه تبعاتی برای فرد و در نگاه کلیتر، برای جامعه داشته باشد. شخصیت پونه که به اشاره علی، یکی از شخصیتهای فیلم، مرض دروغگویی دارد، موجب ایجاد شک و بی اعتمادی هرچه بیشتر در مجید شده است. تا جاییکه تعداد زیادی از افراد اطرافش را با این شک مرضی و بیمارگونه مینگرد.
«استیون کارتر»، روان شناس و نویسنده در کتابی با نام «کمک! من عاشق یک خودشیفته هستم» بیان میکند: «هر کسی که در رابطه با یک خودشیفته باشد، این سؤال برایش پیش میآید که چگونه ممکن است کسی که میگوید دوستت دارم این همه دروغ بگوید؟! » این عین همان مسئلهای است که مجید درگیر آن شده و پاسخ آن را نمییابد. درست همینجاست که مجید به پونه شک می کند و اساس عشق پونه به خود را باور نمیکند.
فیلم نشان میدهد عدم تطابق دو شخصیت از حیث روحی و روانی، چگونه میتواند کلیت زندگی را – اگرچه واجد کلمه عشق باشد- به قهقرا بکشاند. طبع زندگی با شخصیتی چون مجید، شخصیت زن اجتماعی، آزاد، تحصیلکرده و شاغل را نمیطلبد و در مقابل، زندگی با پونه نیز مردی وسواسی، جبری، شکاک و کنترل کننده را برنمیتابد. هر کدام از این دو، پونه و مجید، باید زندگیشان را متناسب با همسری که تناسب رفتاری، عقلانی و اخلاقی بیشتری با آن دارند سر و شکل میدادند و اگر مسیر این گونه میبود، یقیناً به آرامش میرسیدند و نیازی به این حد از برخوردهای سلبی با طرف مقابل نبود.
اگر از این منظر به تماشای فیلم بنشینیم، فیلم به درستی به یکی از مهمترین علل آسیب بزرگ جامعه یعنی طلاق اشاره کرده و نشان داده تناسب میان شخصیت های یک زندگی مشترک، حتی برای جامعه نیز مفید و آرامش بخش خواهد بود. اگر این تناسب وجود داشت به احتمال زیاد مجید در جستوجوی آرامش به سوی اعتیاد متمایل نمیشد. چه بسا با وجود این تناسب مجید همواره احساس عجز نمیکرد. احساسی که در حالات بدن و صورت بازیگر و همچنین در رفتارهای وی به خوبی هویداست؛ مانند جایی که مقابل آینه به گریه میافتد یا آنجا که با چاقو رگ دست خود را میزند.
مفهوم غیرت با تعصب فرق دارد، مانند تفاوت مفهوم آزادی با دروغ و ایجاد تردید. فیلم به خوبی از پس تبیین این مفاهیم برآمده و نشان داده شک و بیاعتمادیهای مجید معلول و وابسته به دروغها و کتمان حقیقتهای مکرر پونه از سر ضعف و ناچاری و ترس در برابر مجید بوده و اگر این دو نفر در برابر هم تا این حد دچار سایش نمیشدند، یقیناً نه شکی بود و نه دروغی.
این فیلم را نه به خاطر فیلمنامه آن با وجود ضعفهای فرمی و فیلمنامه و اشتباهات منطقی آن که به برخی از آنها پرداخته شده و نه به خاطر بازیهای بازیگرانش (که به علت نبود مجال، به بیان آنها نخواهیم پرداخت)، بلکه به دلیل مضمون آن، دلیل اساسی ساخت این فیلم و پیام اصلی آن که همان پرداختن به معضل فراوان این روزهای جامعه یعنی طلاق است، باید تماشا کرد و حیف است که دیده نشود، شاید درمانی باشد بر این زخم نسبتاً کاریِ جامعه امروز ما.