موقع نمازجماعت تنها یک صف با آقا فاصله داشتم. بین دو نماز که ایشان روی صندلی نشستند بلافاصله به عقب برگشتند یکی از همراهان جلو رفت و آقا جملاتی به او گفتند. به جایش که برگشت خطاب به اقای وحید گفت: آقا میگن اون جوانی که میخواست شالش رو بده کجاست؟
به گزارش شهدای ایران، دیروز به همراه هیئات دانشجویی، برای عزاداری روز اربعین و عرض تسلیت به فرزند اباعبدالله (ع) در حسینیه امام خمینی حضور یافتیم. بعد از پایان سخنرانی و در حالی که حاج میثم مطیعی میخواست روضه خودش رو شروع کنه جوانی از میان جمعیت بلند شد، چهره اش رو نمیدیدم، چون پشت سر ما بود، اما صدایش کمی میلرزید، یک بار هم مکث طولانیای کرد و دوباره از اول شروع کرد: "آقاجان سلام. من از طریق الی حسین برگشتم. نایب الزیاره شما بودم و قدم هایمان به یاد شما بود. میخوام این شال رو که به اعتاب مقدسه متبرک شده تقدیم تان کنم" و کلمات آخرش عملا در میان بسم الله گفتن مداح گم شد
موقع نمازجماعت تنها یک صف با آقا فاصله داشتم. بین دو نماز که ایشان روی صندلی نشستند بلافاصله به عقب برگشتند یکی از همراهان جلو رفت و آقا جملاتی به او گفتند. به جایش که برگشت خطاب به اقای وحید گفت: آقا میگن اون جوانی که میخواست شالش رو بده کجاست؟
از مکالمات بیسیمی و جنب و جوش محافظان میشد فهمید که بدنبال اجرای فرمان، ولی هستند که حتی از درخواست ساده، اما متهورانه یک دانشجو هم چشم پوشی نمیکنند
دقایقی بعد که برای نهار میرفتیم "شال سبز متبرک" را در دست یکی از محافظان دیدم که میرفت برای رسیدن به دست فرزند حسین (ع) مهیا شود. جاماندهای که چند روز پیش با حسرت در ورزشگاه آزادی میخواند "ای صباای پیک دور افتادگان/اشک ما بر خاک پاک او رسان