ساعت۸از داخل حسینه جماران خبر رسید که امام حال خوبی نداره وپزشک امام اجازه ملاقات نمیده بچه ها شروع به گریه والتماس به دامن ائمه اطهار شدن که خدایا ما چهل شب و روز پیاده به عشق امام راه اومدیم همه همسنگر ها یمان دعا وسلام به گفته بودن برسانید. حالا ما اومدیم پشت دره حسینه جماران لیاقت زیارت نداریم!
سرویس فرهنگی شهدای ایران:یکی از کاربران اینستاگرام حاج صادق آهنگران آورده است: اوایل مهر ماه بود که با پای پیاده با کاروان از فاو تا جماران امدیم.من جزگروه هزار نفر دوم بودم که باید فردابرویم داخل حسینه جماران چهل روز بود پیاده ازفاو راه افتاده بودیم گروه اول رفتن امام را زیارت کردن.امدن کلا از خصوصیات امام میگفتن به ما میگفتن خوشبحال شما که فردا به دیدار امام می روید.
فردا صبح شد.ساعت۸از داخل حسینه جماران خبر رسید که امام حال خوبی نداره وپزشک امام اجازه ملاقات نمیده بچه ها شروع به گریه والتماس به دامن ائمه اطهار شدن که خدایا ما چهل شب و روز پیاده به عشق امام راه اومدیم همه همسنگر ها یمان دعا وسلام به گفته بودن برسانید. حالا ما اومدیم پشت دره حسینه جماران لیاقت زیارت نداریم!
فردا صبح شد.ساعت۸از داخل حسینه جماران خبر رسید که امام حال خوبی نداره وپزشک امام اجازه ملاقات نمیده بچه ها شروع به گریه والتماس به دامن ائمه اطهار شدن که خدایا ما چهل شب و روز پیاده به عشق امام راه اومدیم همه همسنگر ها یمان دعا وسلام به گفته بودن برسانید. حالا ما اومدیم پشت دره حسینه جماران لیاقت زیارت نداریم!
همه گریه می کردیم که چی جواب دوستان وهمسنگرانمان را بدهیم.درهمین حال بودیم که آقایان کویتی پور حاج صادق آهنگران از حسینه خارج می شدن که گفتند حال امام بهتر شده واجازه ملاقات صادر شده.
همه بچه ها خوشحال شدن و آماده شدیم که بریم داخل حسینه، نفر اول اسم مرا صدا زدن کارت مخصوص زیارت را گرفتم و از بازرسی اول ...دوم..سوم...چهارم رد شدم..پوتین هایمان دربازرسی پنجم دادم پابرهنه بدو بدو رفتم جلوی درب حسینه. هیچ کس به غیرمن نبود فقط پاسداران مخصوص امام که همه ایستاده بودن به من گفتن بهترین جای حسینه روبروی صندلی امام هست.
پشت ستون حسینه که ازدحام زیاد شود تو اصلا تکان نخور.منم پشت ستون نشستم تاجمعیت امد.ماشاالله از این جمعیت حسینیه مملو از جمعیت شد.شعار می دادیم .صلوات می فرستادیم.تا زمانی که امام(ره) وارد شد.
سیل جمعیت وشعارها به اوج خود رسید منم جایم خیلی خوب بود.مردم نشستن واقای شمخانی فرمانده نیروی زمینی ان وقت سپاه بود سخنرانی می کرد.اشک ازچشم همه ما سرازیر می شد.امام هم ارام روی صندلی نشسته بود.من جوان۱۹ساله بودم.فقط امام خمینی(ره) را نگاه می کردم و اشگ از چشمایم سرازیر می شد.واقعا معجزه بود.
یاد امام وشهدا دلها را میبره کربلا...روح امام و شهدا را شاد کنید باصلوات بر محمدوال محمد