آیا میتوان تعبیر دیگری جز ایثار و فداکاری بر این حرکت بزرگمردانی گذاشت که از جان و مال خود گذشتند و اکنون نیز واهمهای از دفاع دوباره از کشور ندارند؟
حسن بهرامفر یکی از جانبازان حاضر در آسایشگاه میگوید: مشکلات برای همه وجود دارد. ذات دنیا سختی و بلا است و اگر مشکل وجود نداشته باشد به معنی مردن است. باید این مشکلات را تحمل کرد که در صورت تحمل این مشکلات میتوان برنده شد. نباید به دشمن اعتماد کرد، این بزرگترین درسی بود که من از جنگ آموختم.
مشکلات زیادی داریم که آن را به زبان نمیآوریم
در ادامه پای صحبت حسین اصغر مقدم داوودی نشستیم. جانبازی که در سال ۶۶ مجروح شیمیایی و در سال ۸۰ نیز حین ماموریت دچار آسیب نخاعی شد و با وجود مشکلات جسمانی توانسته است در رشته حقوق و جزا موفق به اخذ مدرک کارشناسی شود.
وی میگوید: ما برای چهار هدف انقلاب، استقلال، ایران و فرمان عظمای ولایت به میدان نبرد رفتیم. ما نباید تصور کنیم که ایثارگران مشکلاتی ندارند بلکه مشکلات ایثارگران بیشتر از افراد عادی است و حتی جانبازان قطع نخاع و اعصاب و روان مشکلات بیشتری نیز دارند. ما گرفتاری زیادی داریم اما آن را به زبان نمیآوریم. جانباز قطع نخاعی درد و مشکل زیادی دارد و همسرش نیز پا به پای او درد میکشد. همسران ما به دلیل وضعیت جسمی ما شبها چندین بار از خواب بیدار میشوند.عدهای عنوان میکنند که جانبازان در این مملکت خوردند و بردند و تمام امتیازات را گرفتند اما ما امتیاز خاصی نداریم. ما به فکر امتیاز نبوده و نیستیم اما هیچ فردی حاضر نیست که با شرایط ما زندگی کند و حتی یک ساعت هم دوام نمیآورد. ما حتی گاهی میخواهیم که تمام دنیا را از ما بگیرند و سلامتی را به ما برگردانند در حالی که ما آنچه را که در راه خدا دادهایم، پس نخواهیم گرفت، هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست که فدا کردن آن در راه خدا بسیار خوشایند است.
اگر ایثار، جهاد، شهادت، از خودگذشتگی و ارزشهای دفاع مقدس را در جامعه امروز داشته باشیم، مشکلی وجود نخواهد داشت، ما باید به فرهنگ شهادت، جهاد و ایثار بازگردیم که در این صورت جامعه اصلاح خواهد شد.
از خدا خواستم حتی صدام هم قطع نخاع نشود
سید غلامعباس جمسوار جانباز دیگری که در سال ۶۱ در شب آزادی خرمشهر جانباز و اسیر شد.
وی میگوید:باید برای جانبازان اعصاب و روان دعا کرد زیرا دردشان دیده نمیشود. حتی گاهی مردم تصور اشتباهی در مورد آنها و حرکاتشان کرده و با آنها برخورد بدی دارند. آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان را کنار ریل راهآهن ساختهاند در حالی که آنها باید در مکانی آرام باشند.کهولت سن و فشار داروها اعصاب ما را ضعیف کرده است و من حتی نمیتوانم به راحتی از منزل خارج شوم. من زمانی که متوجه شدم جانباز قطع نخاع هستم، از خدا خواستم حتی صدام را نیز قطع نخاعی نکند. قطع نخاع شدن بسیار سخت بوده و بالاتر از آن دردی نیست.
در گوشهای از آسایشگاه جوانی حضور دارد که جانباز مدافع حرم و تبعه کشور افغانستان است. حرفهای علی غلامحسینی به کلی بوی ایمان و عشق به خدا و اهلبیت میدهد. از کاری که کرده بود پشیمان نیست و به کارش اعتقاد کامل دارد. او تنها مشکل خود را این میدانست که با وجود دستور، به او تابعیت ایرانی ندادهاند.
میگوید: اگر از ته دل برای ائمه بجنگید، خودشان راه را نشان داده و آنچه را که لیاقتش را دارید به شما میدهند، لیاقت من شهادت نبود اما جانبازی بود، قطعا اگر نیت پاکی نداشتم نمیتوانستم به این درجه برسم.
جانبازی سخت اما جانباز ماندن سختتر است
در ادامه مشغول گفتوگو با جانبازی شدیم که خود را خاک پای ملت بزرگ ایران و یک جانباز کوچک این آب و خاک معرفی کرد. از روحیه بسیاری بالایی برخوردار بود و افراد زیادی پای صحبتهای او مینشستند و از آن لذت میبردند، او در سال ۷۳ در درگیری با قاچاقچیان موادمخدر در مرز بین ایران و افغانستان در شهرستان مرزی خواف جانباز شده بود.
وی میگوید: برای من اردیبهشت زیباترین ماه سال است زیرا در این ماه جانباز یا به عبارتی دوباره متولد شدم. من با جانبازی به خدا نزدیکتر شدم و خدا، زیبایی و نعمتهایش را بهتر حس کردم. خوشحالم که سلامتی خود را برای دفاع از آب، خاک و ناموسم فدا کردم.یک درس بزرگ جنگ خواستن و توانستن است. استقلال، عزت، سربلندی، ایثار و فداکاری در زمان جنگ در نقطه عطف و اوج خود قرار داشت. من لیاقت شهادت نداشتم اما خداوند امتحان بزرگتری از من گرفت. جانبازی سخت اما جانباز ماندن سختتر است.
محمد کاظم ازغدی نیز در ۲۱ مهر ماه سال ۶۶ در خط پدافند از ناحیه نخاع مجروح شده است.به تعبیر خودش یک جوان دعواگر و یک سرباز فراری بود که بعد از دو ماه آموزش فشرده او را به تنگه چزابه اعزام کرده بودند.
ازغدی میگوید:شب ۲۰ بهمن سال ۶۵، ۷۵ نفر از سربازان فراری را به جبهه آوردند اما در شب ۲۲ بهمن تنها ۵ نفر باقی مانده بودند. من در آن زمان با خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر دزدی وارد خانه من شود، ناموس خود را در اختیار او قرار نمیدهم و تسلیم نمیشوم بلکه جلوی او میایستم بنابراین در جبهه ماندم و به دفاع ادامه دادم.
همه میگویند که جنگ بد است اما به اعتقاد من، جنگ همیشه بد نیست بلکه در مقطعی، تعیینکننده سرنوشت است. بعد از جنگ، جوانان زیادی به ما میگفتند که شما پول میگیرید یا پول گرفتید اما هیچ زمان به ما نگفته بودند که شما در جنگ قطع نخاع خواهید شد و به شما پول میدهند یا زمانی که شهید شوید، خانوادهتان تا پایان عمر تامین خواهند شد. ما به دنبال پول نبودیم. همه افرادی که پای خود را در میدان جنگ میگذاشتند، میدانستند که خطر دارد. ما و هم نسلیهایمان وظیفه خود را انجام دادیم اما نتوانستیم آن را درست ادامه دهیم و بعد از جنگ، انقلاب و آرمانها و اهداف آن را به درستی به نسل بعد منتقل کنیم.
در آسایشگاه مشکلات زیاد است. کنار آسایشگاه در حال ساخت ساختمان جدیدی هستند که برای ما مشکل ایجاد کرده است. چون یکی از مشکلات ما تنفس است و گردوخاک ما را اذیت میکند.
*ایسنا