احساسم این بود که میخواهند هر آنچه که چند هفته قبلتر به آن دست پیدا کرده بودیم را تضعیف کنند.
به گزارش شهدای ایران، «جان کری»، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در کتاب جدیدش بهنام Every Day is Extra (هر روز موهبتی دیگر است) به شرح ماجراهای زندگی خودش از زمانی که فرزند یک دیپلمات بوده تا پایان دورانش در وزارت خارجه آمریکا پرداخته است.
همانطور که انتظار میرفت نیروی محرک بعد از [تفاهم] لوزان فوراریال تحلیل رفت. جمهوریخواهان، تلاشی فوری را برای ارائه طرحی جهت بررسی متن نهایی توافق در کنگره آغاز کردند. با توجه به آنکه چیزهای زیادی نبودند که کنگره از پس تصویب آنها برآید، دولت اوباما میدانست که وارد شدن توافق به روند تأیید در کنگره حکم مرگ [مذاکرات] را داشت. بعد از چند روز مذاکرات فشرده به رهبری "باب کورکر"، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا که یک نماینده جمهوریخواه از تنسی بود، طرحی تصویب شد. ذیل این طرح که رئیسجمهور اوباما ماه می آن را امضا و به قانون تبدیل کرد اگر ما طبق برنامهریزیها توافق را تا 9 جولای به پایان میرساندیم، کنگره یک ماه برای بررسی آن وقت داشت و سناتورها در مرحله بعد میتوانستند به طرحی رأی بدهند که جلوی اوباما برای رفع تحریمها را میگرفت. اگر توافق را بعد از 9 جولای به پایان میرساندیم- که آخر کار هم همین اتفاق میافتاد- کنگره 60 روز برای بررسی توافق فرصت داشت. اگر دو سوم سنا با رد توافق موافقت میکرد میتوانستند جلوی اجرایی شدن توافق را بگیرند.
نکته کلیدی همینجا بود: لازم نبود اکثریت قاطع سناتورها را مجاب کنیم به نفع توافق رأی دهند؛ انجام این کار با توجه به کمپینهای لابیگری پرتب و تاب گروههایی مانند آیپک و گروههای دیگر غیرممکن بود. در عوض، ما 34 سناتور میخواستیم که به رد توافق رأی ندهند تا اختیار رئیسجمهور برای وتو حفظ شود و 41 نفر تا از فیلیباستر طرح که به کلی مانع تصویب طرح میشد، جلوگیری کنند. به دست آوردن این آرا به نوبه خود کاری بسیار دشوار بود، اما این طرح که سنا آن را تقریباً به اتفاق آرا تصویب کرد فرصتی برای مبارزه در اختیار ما قرار داد.
البته هنوز به توافق نهایی دست پیدا نکرده بودیم که از آن دفاع کنیم. اواخر ماه می جلسهای سخت با ایرانیها و اتحادیه اروپا در هتل "اینترکانتینتال" در ژنو داشتیم. با توجه به توافق لوزان و استقبال از آن، آیتالله خامنهای معیارهای تازهای در زمینههای مختلف از محاسبات مربوط به زمان گریز گرفته تا تعداد سانتریفیوژها تعیین کرده بود که از نگاه ما غیرمنتظره تلقی میشد. این را میدانستم که ایرانیها داشتند به طوفان انتقاداتی پاسخ میدادند که در داخل کشور با آن مواجه شده بودند، ولی احساسم این بود که میخواهند هر آنچه که چند هفته قبلتر به آن دست پیدا کرده بودیم را تضعیف کنند. یک جا، آنقدر از شنیدن آنچه گفته میشد عصبانی شدم که دستم را محکم روی میز کوبیدم. خودکاری که در دستم بود تصادفاً از دستم خارج شد و مستقیم به سمت عباس عراقچی حرکت کرد و نزدیک سینهاش فرود آمد. همه برای لحظاتی ساکت شدند؛ بیشترین عصبانیتی بود که تک تک آنها تا آن موقع از من دیده بودند. فوراً از عباس عذرخواهی کردم، اما آن لحظه باعث شگفتزدگی همه ما شد و تلنگری شد تا از نوع شروع کنیم و بار دیگر به گفتوگوهای محترمانه و معقول، اگرچه نه کاملاً سازنده برگردیم. آن جلسه 6 ساعته، در کنار نشست مسقط به صف بدترین گفتوگوهای ما پیوست، اما لازم بود. گاه در دیپلماسی لازم است جلساتی برگزار شود که در آنها هیچ اتفاق مثبتی رخ نمیدهد. این جلسات، همه را مجبور میکنند به خانه بروند، تنفسی بگیرند و بار دیگر دلایل مذاکره را بررسی کنند. به کرات دیدهام جلسههایی که کمتر از همه سازنده هستند مقدمات سازندهترین جلسات را فراهم میکنند.