شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محلّه خیابان آذربایجان تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید.
شهدای ایران:شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محلّه خیابان آذربایجان تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید.
غلامعلی بنا بر راهنمایی ها و تربیت پدر بزرگوارش مدّاحی اهل بیت(علیهم السّلام) را از همان سنین نوجوانی آغاز کرد و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی، استعداد در حفظ شعر و سوز صدا، وی توانست در این عرصه سریع رشد نماید تا بدان جا که از سبک ها و اشعار وی مدّاحان برجسته بسیاری استفاده می نمودند.
شعر معروف :
شعر معروف :
قربون کبوترای حرمت/قربون این همه لطف و کرمت
از نمونه این اشعار است. وی با انتخاب شغل معلّمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدّت عمر کوتاه خود توانست تأثیرات بسزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد. تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه های حق علیه باطل باز نداشت و سرانجام در 5 مرداد سال 1367 در سنّ سی و چهار سالگی در عملیّات مرصاد توسّط گروهک منافقین به شهادت رسید.
دوستان و نزدیکان این شهید بزرگوار که مادحین و سخنوران معروف و مشهوری هستند در خاطره ای از شخصیّت بزرگوار این شهید این گونه می گویند :
-احاطه کاملی روی دانش آموزان داشتند. به بعضی از ما که شناخت بیشتری داشتند مأموریّت می دادند تا روی دیگر دانش آموزان که از لحاظ درسی و اعتقادی ضعیفتر بودند با نظارت و راهنمایی خودشان کار کنیم و واقعاً هم نتیجه می گرفتیم. مثلاً آمار شهدای مدرسه در زمانی که ایشان مدیر بودند، افزایش محسوسی داشت. سیّدفرهاد حسینی
-راضی نبود غذای هیأت حاضری تهیّه شود. می گفت : غذایی که در دیگ امام حسین(علیه السّلام) توسّط نوکر امام حسین(علیه السّلام) و با روضه امام حسین(علیه السّلام) پخته شود کجا، غذای حاضری که معلوم نیست چگونه پخته می شود کجا! توجّه ایشان به ریزترین مسائل نشان معرفت ایشان بود. حاج مهدی توکّلی
-صفات برجسته و ویژه ای داشتند که نتیجه اخلاص ایشان بود. با وجودی که اهل ذوق و اهل فن در ذکر مصیبت اهل بیت(علیهم السّلام) بود؛ ولی در مجالس غالباً مستمع بود. یادم می آید یک بار در منزل یکی از دوستان با اصرار صاحب خانه شروع به خواندن کرد؛ امّا چون مدّاح دیگری در آن مجلس جلوه کرده بود سعی کرد خودش جلوه نکند. به خاطر همین به چند بیت اکتفا و دعا کرد.
با وجودی که با آمادگی کامل به آن مجلس آمده بود. بعد از جلسه صاحب خانه از آقا غلامعلی گلایه کرد که چرا بیشتر و بهتر از فلانی نخواندی؟! ایشان گفتند : هیأت جای کشتی گرفتن مدّاحان نیست؛ بلکه محلّ ادب است. خاطره از مدّاح اهل بیت؛ حاج محسن طاهری
-نمی دانم پول ها را از کجا آورده بود. خودش می گفت : از چند جا وام گرفته ام. به من داد تا بدهم به بچه هایی که مشکل مالی داشتند. وقتی به ایشان گفتم : اگر وام است پس دفترچه اقساط را هم بده؛ در جوابم خندید و گفت : ولش کن، کس دیگری قسط ها را می دهد. ایشان با وجودی که حقوق معلّمی می گرفت؛ ولی به همه کمک می کرد. حاج مصطفی خدایاری
-نمی دانستم به مشهد آمده. در صحن گوهرشاد او را دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی گفت : از امام رضا(علیه السّلام) انشاءالله اذن شهادت را گرفتم. به او گفتم : فعلاً باهات کار داریم، دعای عرفه امسال را باید تو بخوانی...
دو روز مانده به عرفه پیش من آمد و گفت : عملیّاتی در پیش است. گفتم برنامه عرفه و محرّم را چکار می کنی؟ جواب داد : نمی خواهم از جهاد باز بمانم. احتمالاً آخرین عملیّات(مرصاد) است. انشاءالله تا محرّم مرغ از قفس پریده. خطیب ارجمند، حاج شیخ حسین انصاریان
-زمین صبحگاه دوکوهه چند دقیقه ای بود با دعای کمیل آقا غلامعلی صفا می کرد. به آقا غلامعلی خبر دادند که حاج صادق آهنگران آمده تا برای ادامه دعا با ایشان همکاری کند. آقا غلامعلی قبول کرد. حاج صادق کنار آقا غلامعلی نشست. دوربین های صدا و سیما مستقر و آماده ضبط شدند. آقا غلامعلی بلندگو را مقابل حاج صادق گذاشت و رفته رفته در میان جمع پنهان شد. حاج صادق بعد از چند دقیقه به دنبالش گشت؛ ولی خبری از آقا غلامعلی نبود تا ادامه دعا را بخواند. بعد از مراسم از او پرسیدم : کجا رفتی؟ با شوخی جواب داد : به دوربین ها بگو چرا آمدند؟! یا جای من است یا جای دوربین. برادر حسین مؤمن
-قرار بود آن شب حرکت کنیم به سمت اسلام آباد و نزدیک غروب بود که متوجّه شدم آقا غلامعلی برای بچه های دسته، روضه حضرت رقیّه می خواند. آن قدر این روضه را با سوز می خواند که بچه های گردان دور او حلقه می زدند. به یکی از بچه ها گفتم : غلامعلی نوربالا می زنه، بعید می دونم سالم برگرده. بعد از اتمام ذکر مصیبت بچه ها روحیه عجیبی پیدا کرده بودند. قاسم کارگر، فرمانده گردان حضرت مسلم(علیه السّلام)
-شهید غلامعلی از رزمنده های قدیمی تیپ سیّدالشّهدا(علیه السّلام) بود. قبل از عملیّات مقدّماتی در مقرّ چنانه با نفس قدسی اش فضا را معطّر می کرد. این شهید عزیز هر وقت جبهه به او نیاز داشت خودش رو می رسوند.
قبل از عملیّات با صدای گرمش همه را آماده شهادت می کرد و شب عملیّات پا به پای رزمندگان سلاح بر دوش به مصاف دشمن می رفت. شاید خیلی ها ادّعای این رو دارند که اگر کربلا بودند امام حسین(علیه السّلام) را یاری می کردند؛ امّا موقع امتحان میدون را خالی می کنند؛ امّا غلامعلی از امتحان سربلند بیرون اومد.
قبل عملیّات خیبر بود شهید رستگار فرمانده تیپ سیّدالشّهدا برای گردان های عازم عملیّات سخن می گفت. فضا خیلی حماسی شده بود و همه بچه ها منتظر بهانه بودند برای گریه کردن که یک دفعه شهید غلامعلی پشت میکروفون قرار گرفت. صدای گیرایی داشت. قبل از همه خودش گریه می کرد و در چند دقیقه آن قدر فضا را عاشورایی کرد که همه برای حضور در عملیّات از هم سبقت می گرفتند.
شهید غلامعلی در فواصل عملیّات ها چون شغلش معلّمی بود، خودش را به میدان تعلیم و تربیت می رسوند و خدا خیلی دوستش داشت؛ در عملیّات مرصاد در ایّام عرفه و عید قربان و شهادت حضرت مسلم(علیه السّلام) جلودار گردان حضرت مسلم ابن عقیل(علیه السّلام) لشکر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عملیّات شد. و چه زیبا، تأیید نوکریش در عید قربان به دست اربابش امام حسین(علیه السّلام) امضا شد. جعفر طهماسبی
-آشنایی با اولیای خدا توفیقی است که از طرف حضرتش ممکن است برای هر کس مقدّر شود، لذا اهل بیت(علیهم السّلام) همان طور که ما را در محافل خود راه داده اند با دوستان خود نیز آشنا کرده اند. یکی از آن هایی که ما توفیق مجالست و مؤانست با آن بزگوار را داشتیم شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی بود. یادم هست در سال 1355 به همراه مرحوم چمنی به مشهدالرّضا مشرّف شده بودیم که در آن سفر ایشان تا صبح در حرم می خواند و ما هم گریه می کردیم. در همان سفر به من فرمودند : هیأتی هست به نام حسین مظلوم یا دیوانگان حسینی که خیلی از گریه کن های امام حسین(علیه السّلام) در آن جا جمعند و در یکی از حسینیّه های مشهد جا گرفته اند، برویم و استفاده کنیم و واقعاً قبل از انقلاب کمتر هیئتی به این شور و ناله و نوا پیدا می شد.
آن موقع شعری در مورد حضرت زینب (علیها سلام) که از سروده های استاد عزیزم حاج آقا آرام بود حفظ کرده بودم.
وقتی به هیئت دیوانگان حسینی رفتیم آن را خواندم و مجلس عجیبی هم شد، از جمله کسانی که در آن جا بود شهید غلامعلی بود که در آن موقع سنّی هم نداشت.
حال بکاء ایشان و اطرافیانشان سبب آشنایی ما شد و تا سال 1367 که به مشهدالرّضا مشرّف می شدیم از ایشان فیض می بردیم که بعد از آن رفتند و به شهادت رسیدند. خیلی ها در مورد شعر صحبت کرده اند؛ امّا به نظر بنده شاعری که برای اهل بیت شعر می سراید خود باید جزئی از آن شعری که سروده است باشد. یعنی به آن چه نوشته رسیده و اهل آن باشد و ما می بینیم که شهید غلامعلی به آن رسیده و اهل آن بود. او در انتقال حال واقعاً استاد بود و بدون اشک و سوز و آه هرگز نمی خواند و شعر هم نمی گفت. این برای شعرا بسیار مهم است که بسوزند و بگریند و بسرایند. غلامعلی اگر می گفت قربون کبوترای حرمت، منظورش فقط این نبود که فدای کبوترهای ظاهری حرم بشود؛ بلکه او فدایی تمام کسانی بود که به سوی امام رضا(علیه السّلام) پرواز می کردند؛ حالا یا به واسطه تقوا، زیارت و یا حتّی با شهادت. لذا او فدایی نوکران اهل بیت بود تا این که فدایی خدا شد. حرکات و سکنات غلامعلی دم از حسین می زد و فقط این نبود که با زبان مردم را جذب این دستگاه کند؛ یعنی هیچ گاه لباس نوکری را از تن بیرون نمی آورد. وقت گریه اشک می ریخت. وقت خواندن می خواند و هیچ ابایی از ظرف شستن و دیگر کارهایی که باید در هیأت انجام شود نداشت. اگر زیاد جبهه نمی رفت می دانست که باید با معلّمی سنگر فرهنگی جامعه را گرم نگه دارد و با فعّالیّت های مختلفی که داشت، با تهاجم فرهنگی به نحو شایسته ای مبارزه می کرد. تا جایی که از دیر آمدن او به هیأت در دهه اوّل محرّم، پدر بزرگوارش حاج حسن آقای رجبی ناراحت می شوند. بعداً متوجّه می شوند که وقتی به طرف هیأت می آمده از داخل خیمه ای که کودکان برای محل، برای عزاداری آماده کرده بودند، می شنوند که ای کاش غلامعلی می آمد و برای ما می خواند. بعد از شنیدن این جمله هر شب، اوّل به خیمه آن ها می رفته و برای کودکان و نوجوانان نوحه سرایی می کرده و بعد به هیأت خودشان می آمده است. یعنی برایشان فرق نمی کرد که مستمعین و اهل هیأت نوجوان باشند یا یک سری هیأتی قدیمی.
او می گشت و محلّ رضای حضرت زهرا(سلام الله علیها) را پیدا می کرد و در آن جا به انجام وظیفه مشغول می شد. در آن زمان ایشان به همراهی مرحوم قاسم ملکی شعر گفتن به زبان ساده را رسم کردند، که خیلی ها نسبت به این کار ایراد گرفتند و انتقاد وارد کردند؛ امّا این اشعار اوج صفا و صمیمیّت آن ها را با اهل بیت(علیهم السّلام) نشان می داد و واقعاً این نوع شعر جایگاه خود را در میان خوانندگان جوان و رزمنده پیدا کرد. از شاخصه های این بزرگوار این بود که اشعاری را که خود ایشان سروده بودند را اوّل به شخصی دیگر می دادند که او بخواند و بعد خود در هیأت می خواندند.
این شهید بزرگوار هیأت را مرکز مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن قرار داده بود و اگر کسی بخواهد خدمتی به دین حق و مکتب اهل بیت(علیهم السّلام) بکند همین یک حرف برای او کافیست.
از خصوصیّات شهید غلامعلی این بود که با دعای کمیل مأنوس بود و در اجابت خواسته های خود از لسان امیرالمؤمنین(علیه السّلام) موفّق شده بود. در خاتمه باید عرض کنم که شهید غلامعلی رجبی جزو عاشوارائیان شده بود و با شهادتش این را به اثبات رساند و واقعاً در بسیاری از حالات مظهر ارباب بود و در وسع خود در هر زمینه ای که بگوییم الگو و اسوه بود. حاج منصور ارضی
قسمتی از وصیّتنامه شهید
"این جانب غلامعلی جندقی وصیّت می کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر، مادر، بردرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأت ها فراموش نکنید. در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه اباعبدالله(علیه السّلام) خوانده شود...
و شما را هم سفارش می کنم به عزاداری ها که بلا را دفع می کند و اشک بر حسین(علیه السّلام) کلید پیروزی است. اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید، از همه چیز برایم بالاتر است. آن قدر که این یک قطره اشک را به تمام بهشت نمی فروشم. "
به امید دیدار در قیامت غلامعلی جندقی(رجبی) اندیمشک 4/5/67
-احاطه کاملی روی دانش آموزان داشتند. به بعضی از ما که شناخت بیشتری داشتند مأموریّت می دادند تا روی دیگر دانش آموزان که از لحاظ درسی و اعتقادی ضعیفتر بودند با نظارت و راهنمایی خودشان کار کنیم و واقعاً هم نتیجه می گرفتیم. مثلاً آمار شهدای مدرسه در زمانی که ایشان مدیر بودند، افزایش محسوسی داشت. سیّدفرهاد حسینی
-راضی نبود غذای هیأت حاضری تهیّه شود. می گفت : غذایی که در دیگ امام حسین(علیه السّلام) توسّط نوکر امام حسین(علیه السّلام) و با روضه امام حسین(علیه السّلام) پخته شود کجا، غذای حاضری که معلوم نیست چگونه پخته می شود کجا! توجّه ایشان به ریزترین مسائل نشان معرفت ایشان بود. حاج مهدی توکّلی
-صفات برجسته و ویژه ای داشتند که نتیجه اخلاص ایشان بود. با وجودی که اهل ذوق و اهل فن در ذکر مصیبت اهل بیت(علیهم السّلام) بود؛ ولی در مجالس غالباً مستمع بود. یادم می آید یک بار در منزل یکی از دوستان با اصرار صاحب خانه شروع به خواندن کرد؛ امّا چون مدّاح دیگری در آن مجلس جلوه کرده بود سعی کرد خودش جلوه نکند. به خاطر همین به چند بیت اکتفا و دعا کرد.
با وجودی که با آمادگی کامل به آن مجلس آمده بود. بعد از جلسه صاحب خانه از آقا غلامعلی گلایه کرد که چرا بیشتر و بهتر از فلانی نخواندی؟! ایشان گفتند : هیأت جای کشتی گرفتن مدّاحان نیست؛ بلکه محلّ ادب است. خاطره از مدّاح اهل بیت؛ حاج محسن طاهری
-نمی دانم پول ها را از کجا آورده بود. خودش می گفت : از چند جا وام گرفته ام. به من داد تا بدهم به بچه هایی که مشکل مالی داشتند. وقتی به ایشان گفتم : اگر وام است پس دفترچه اقساط را هم بده؛ در جوابم خندید و گفت : ولش کن، کس دیگری قسط ها را می دهد. ایشان با وجودی که حقوق معلّمی می گرفت؛ ولی به همه کمک می کرد. حاج مصطفی خدایاری
-نمی دانستم به مشهد آمده. در صحن گوهرشاد او را دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی گفت : از امام رضا(علیه السّلام) انشاءالله اذن شهادت را گرفتم. به او گفتم : فعلاً باهات کار داریم، دعای عرفه امسال را باید تو بخوانی...
دو روز مانده به عرفه پیش من آمد و گفت : عملیّاتی در پیش است. گفتم برنامه عرفه و محرّم را چکار می کنی؟ جواب داد : نمی خواهم از جهاد باز بمانم. احتمالاً آخرین عملیّات(مرصاد) است. انشاءالله تا محرّم مرغ از قفس پریده. خطیب ارجمند، حاج شیخ حسین انصاریان
-زمین صبحگاه دوکوهه چند دقیقه ای بود با دعای کمیل آقا غلامعلی صفا می کرد. به آقا غلامعلی خبر دادند که حاج صادق آهنگران آمده تا برای ادامه دعا با ایشان همکاری کند. آقا غلامعلی قبول کرد. حاج صادق کنار آقا غلامعلی نشست. دوربین های صدا و سیما مستقر و آماده ضبط شدند. آقا غلامعلی بلندگو را مقابل حاج صادق گذاشت و رفته رفته در میان جمع پنهان شد. حاج صادق بعد از چند دقیقه به دنبالش گشت؛ ولی خبری از آقا غلامعلی نبود تا ادامه دعا را بخواند. بعد از مراسم از او پرسیدم : کجا رفتی؟ با شوخی جواب داد : به دوربین ها بگو چرا آمدند؟! یا جای من است یا جای دوربین. برادر حسین مؤمن
-قرار بود آن شب حرکت کنیم به سمت اسلام آباد و نزدیک غروب بود که متوجّه شدم آقا غلامعلی برای بچه های دسته، روضه حضرت رقیّه می خواند. آن قدر این روضه را با سوز می خواند که بچه های گردان دور او حلقه می زدند. به یکی از بچه ها گفتم : غلامعلی نوربالا می زنه، بعید می دونم سالم برگرده. بعد از اتمام ذکر مصیبت بچه ها روحیه عجیبی پیدا کرده بودند. قاسم کارگر، فرمانده گردان حضرت مسلم(علیه السّلام)
-شهید غلامعلی از رزمنده های قدیمی تیپ سیّدالشّهدا(علیه السّلام) بود. قبل از عملیّات مقدّماتی در مقرّ چنانه با نفس قدسی اش فضا را معطّر می کرد. این شهید عزیز هر وقت جبهه به او نیاز داشت خودش رو می رسوند.
قبل از عملیّات با صدای گرمش همه را آماده شهادت می کرد و شب عملیّات پا به پای رزمندگان سلاح بر دوش به مصاف دشمن می رفت. شاید خیلی ها ادّعای این رو دارند که اگر کربلا بودند امام حسین(علیه السّلام) را یاری می کردند؛ امّا موقع امتحان میدون را خالی می کنند؛ امّا غلامعلی از امتحان سربلند بیرون اومد.
قبل عملیّات خیبر بود شهید رستگار فرمانده تیپ سیّدالشّهدا برای گردان های عازم عملیّات سخن می گفت. فضا خیلی حماسی شده بود و همه بچه ها منتظر بهانه بودند برای گریه کردن که یک دفعه شهید غلامعلی پشت میکروفون قرار گرفت. صدای گیرایی داشت. قبل از همه خودش گریه می کرد و در چند دقیقه آن قدر فضا را عاشورایی کرد که همه برای حضور در عملیّات از هم سبقت می گرفتند.
شهید غلامعلی در فواصل عملیّات ها چون شغلش معلّمی بود، خودش را به میدان تعلیم و تربیت می رسوند و خدا خیلی دوستش داشت؛ در عملیّات مرصاد در ایّام عرفه و عید قربان و شهادت حضرت مسلم(علیه السّلام) جلودار گردان حضرت مسلم ابن عقیل(علیه السّلام) لشکر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عملیّات شد. و چه زیبا، تأیید نوکریش در عید قربان به دست اربابش امام حسین(علیه السّلام) امضا شد. جعفر طهماسبی
-آشنایی با اولیای خدا توفیقی است که از طرف حضرتش ممکن است برای هر کس مقدّر شود، لذا اهل بیت(علیهم السّلام) همان طور که ما را در محافل خود راه داده اند با دوستان خود نیز آشنا کرده اند. یکی از آن هایی که ما توفیق مجالست و مؤانست با آن بزگوار را داشتیم شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی بود. یادم هست در سال 1355 به همراه مرحوم چمنی به مشهدالرّضا مشرّف شده بودیم که در آن سفر ایشان تا صبح در حرم می خواند و ما هم گریه می کردیم. در همان سفر به من فرمودند : هیأتی هست به نام حسین مظلوم یا دیوانگان حسینی که خیلی از گریه کن های امام حسین(علیه السّلام) در آن جا جمعند و در یکی از حسینیّه های مشهد جا گرفته اند، برویم و استفاده کنیم و واقعاً قبل از انقلاب کمتر هیئتی به این شور و ناله و نوا پیدا می شد.
آن موقع شعری در مورد حضرت زینب (علیها سلام) که از سروده های استاد عزیزم حاج آقا آرام بود حفظ کرده بودم.
وقتی به هیئت دیوانگان حسینی رفتیم آن را خواندم و مجلس عجیبی هم شد، از جمله کسانی که در آن جا بود شهید غلامعلی بود که در آن موقع سنّی هم نداشت.
حال بکاء ایشان و اطرافیانشان سبب آشنایی ما شد و تا سال 1367 که به مشهدالرّضا مشرّف می شدیم از ایشان فیض می بردیم که بعد از آن رفتند و به شهادت رسیدند. خیلی ها در مورد شعر صحبت کرده اند؛ امّا به نظر بنده شاعری که برای اهل بیت شعر می سراید خود باید جزئی از آن شعری که سروده است باشد. یعنی به آن چه نوشته رسیده و اهل آن باشد و ما می بینیم که شهید غلامعلی به آن رسیده و اهل آن بود. او در انتقال حال واقعاً استاد بود و بدون اشک و سوز و آه هرگز نمی خواند و شعر هم نمی گفت. این برای شعرا بسیار مهم است که بسوزند و بگریند و بسرایند. غلامعلی اگر می گفت قربون کبوترای حرمت، منظورش فقط این نبود که فدای کبوترهای ظاهری حرم بشود؛ بلکه او فدایی تمام کسانی بود که به سوی امام رضا(علیه السّلام) پرواز می کردند؛ حالا یا به واسطه تقوا، زیارت و یا حتّی با شهادت. لذا او فدایی نوکران اهل بیت بود تا این که فدایی خدا شد. حرکات و سکنات غلامعلی دم از حسین می زد و فقط این نبود که با زبان مردم را جذب این دستگاه کند؛ یعنی هیچ گاه لباس نوکری را از تن بیرون نمی آورد. وقت گریه اشک می ریخت. وقت خواندن می خواند و هیچ ابایی از ظرف شستن و دیگر کارهایی که باید در هیأت انجام شود نداشت. اگر زیاد جبهه نمی رفت می دانست که باید با معلّمی سنگر فرهنگی جامعه را گرم نگه دارد و با فعّالیّت های مختلفی که داشت، با تهاجم فرهنگی به نحو شایسته ای مبارزه می کرد. تا جایی که از دیر آمدن او به هیأت در دهه اوّل محرّم، پدر بزرگوارش حاج حسن آقای رجبی ناراحت می شوند. بعداً متوجّه می شوند که وقتی به طرف هیأت می آمده از داخل خیمه ای که کودکان برای محل، برای عزاداری آماده کرده بودند، می شنوند که ای کاش غلامعلی می آمد و برای ما می خواند. بعد از شنیدن این جمله هر شب، اوّل به خیمه آن ها می رفته و برای کودکان و نوجوانان نوحه سرایی می کرده و بعد به هیأت خودشان می آمده است. یعنی برایشان فرق نمی کرد که مستمعین و اهل هیأت نوجوان باشند یا یک سری هیأتی قدیمی.
او می گشت و محلّ رضای حضرت زهرا(سلام الله علیها) را پیدا می کرد و در آن جا به انجام وظیفه مشغول می شد. در آن زمان ایشان به همراهی مرحوم قاسم ملکی شعر گفتن به زبان ساده را رسم کردند، که خیلی ها نسبت به این کار ایراد گرفتند و انتقاد وارد کردند؛ امّا این اشعار اوج صفا و صمیمیّت آن ها را با اهل بیت(علیهم السّلام) نشان می داد و واقعاً این نوع شعر جایگاه خود را در میان خوانندگان جوان و رزمنده پیدا کرد. از شاخصه های این بزرگوار این بود که اشعاری را که خود ایشان سروده بودند را اوّل به شخصی دیگر می دادند که او بخواند و بعد خود در هیأت می خواندند.
این شهید بزرگوار هیأت را مرکز مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن قرار داده بود و اگر کسی بخواهد خدمتی به دین حق و مکتب اهل بیت(علیهم السّلام) بکند همین یک حرف برای او کافیست.
از خصوصیّات شهید غلامعلی این بود که با دعای کمیل مأنوس بود و در اجابت خواسته های خود از لسان امیرالمؤمنین(علیه السّلام) موفّق شده بود. در خاتمه باید عرض کنم که شهید غلامعلی رجبی جزو عاشوارائیان شده بود و با شهادتش این را به اثبات رساند و واقعاً در بسیاری از حالات مظهر ارباب بود و در وسع خود در هر زمینه ای که بگوییم الگو و اسوه بود. حاج منصور ارضی
قسمتی از وصیّتنامه شهید
"این جانب غلامعلی جندقی وصیّت می کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر، مادر، بردرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأت ها فراموش نکنید. در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه اباعبدالله(علیه السّلام) خوانده شود...
و شما را هم سفارش می کنم به عزاداری ها که بلا را دفع می کند و اشک بر حسین(علیه السّلام) کلید پیروزی است. اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید، از همه چیز برایم بالاتر است. آن قدر که این یک قطره اشک را به تمام بهشت نمی فروشم. "
به امید دیدار در قیامت غلامعلی جندقی(رجبی) اندیمشک 4/5/67