شهدای ایران shohadayeiran.com

این شایعه به قدری در کشور پیچید که حتّی تا مدّت ها بعد و پس از چندین اجرا و مراسم، وقتی به بعضی شهرستان ها و روستاها می رفتم، به محض دیدن من، ضمن تعجّب، مرا در آغوش می گرفتند و بعضی حتّی با دیدنم گریه می کردند و می گفتند : "ما فکر می کردیم شما اسیر شده اید و خیلی ناراحت بودیم. "
سرویس فرهنگی شهدای ایران:در کتاب آهنگران به نقل از حاج صادق آهنگران آمده است: بعد از عملیّات "والفجر مقدّماتی"، جوّ راکد و بی روحیّه ای در جبهه ها حاکم شده بود. به همین دلیل، آقا محسن(رضایی) آمد اردوگاه کرخه و سخنرانی غرایی، در جهت بالا بردن روحیّه و انگیزه رزمندگان انجام داد. خیلی محکم و با صلابت برای آن ها صحبت کرد و گفت : "اگر کسی کربلا می خواهد، باید ماجرا هم داشته باشد، اگر دم از امام حسین می زند، باید ذرّه ای از سختی هایی که امام حسین کشید را بچشد. شما وقتی می گویید ما کربلا می خواهیم، همین طور که به کسی کربلا نمی دهند، این راه سختی و مشقّت و ایثار و از جان گذشتگی دارد و باید برای رسیدن به مقصود همه را تحمّل کرد. "


وقتی رادیو عراق اعلام کرد


در آن مقطع علاوه بر جبهه، در سطح کشور هم روحیّه ها کمی ضعیف شده بود، لذا ستاد تبلیغات جنگ تشکیل جلسه داد و از من خواسته شد، برای از بین بردن این فضا و ایجاد انگیزه و روحیّه بین مردم و رزمندگان، نوحه ای جانانه آماده کنم و بخوانم.
من با توجّه به این قضیّه، رفتم سراغ آقای معلّمی و ضمن تشریح شرایط، مضمون صحبت های آقا محسن را هم دقیقاً به او انتقال دادم و بیشتر روی این قسمت از سخنرانی ایشان تأکید کردم که اگر کسی کربلا می خواهد، باید رنج و سختی بکشد، و از او خواستم با توجّه به این مضامین شعر بگوید.
از طرف دیگر، در همان زمان رادیو عراق اعلام کرده بود : "در عملیّات ناموفّقی که نیروهای ایرانی داشتند، نیروهای عراقی موفّق شدند، ضمن وارد آوردن تلفات بسیار سنگین به دشمن ایرانی، بلبل خمینی را هم به اسارت خود درآورند. "  "بلبل خمینی" لقبی بود که عراقی ها به من داده بودند. ظاهراً آن ها کسی شبیه مرا اسیر کرده و به همین دلیل، شایعه کرده بودند : بلبل خمینی در اسارت ماست. (1)

وقتی رادیو عراق اعلام کرد

پایین بودن روحیّه عمومی خصوصاً در جبهه ها، به دلیل عدم الفتح در عملیّات، صحبت های آقا محسن و دست آخر شایعه اسارتم، باعث شد که تصمیم گرفته شود در نماز جمعه همان هفته تهران مراسمی برگزار شود و من نوحه خوانی کنم. آقای معلّمی هم بعد از سفارشات من، شعر "با درای کاروان" را سروده بود.
سبک این نوحه، برگرفته از نوحه ای بود که چند سال پیش در آبادان اجرا شده بود. وقتی پیش آقای معلّمی رفتم و قضیّه را برایش توضیح دادم، پرسید : "آهنگ و سبکی هم داری؟ " سبک همان نوحه ای که چند سال پیش در آبادان خوانده بودم را به او دادم. آن نوحه در رابطه با حضرت قاسم(صلوات الله علیه) بود :
نوجوانم کشته شد، رعنا جوانم کشته شد
ای آه و واویلا، ای آه و واویلا
این سبک را به آقای معلّمی دادم و او هم شعر "با درای کاروان" را با همین سبک آماده کرد.
وقتی معلّمی شعر را به من داد، با خودم فکر کردم واژه "درا" کمی برای مردم نامأنوس است، به همین خاطر در شعر دست بردم و "درا" را به "نوا" تبدیل کردم وآن را در نماز جمعه اجرا کردم :

با نوای کاروان، بار بندید همرهان
این قافله عزم کرببلا دارد
آقای معلّمی، خیلی به جا صحبت های آقا محسن را در شعر لحاظ کرده بود و آورده بود :

چون کربلا دیدن، بس ماجرا دارد
الحق عجب حالی این جبهه ها دارد

این نوحه را که در نماز جمعه تهران اجرا کردم، ضمن بالا بردن روحیّه رزمندگان، به شایعات پیرامون اسارت خودم هم پایان دادم. از قضا خیلی هم گل کرد و تا مدّت ها ورد زبان مردم بود. البته این را هم عرض کنم که آقای معلّمی همیشه از بابت این که من "درا" را به "نوا" تبدیل کردم، گله مند بود.
محمّد قهرمانی، که آن زمان هماهنگ کننده برنامه های من، خصوصاً در تهران بود، تعریف می کرد : "از فیلم بردار نماز جمعه درخواست کردم وقتی تو می خوانی تصویربرداری کند. (آن موقع فقط از سخنران خطبه ها فیلم گرفته می شد) اوّلش قبول نمی کرد، با کلّی خواهش تمنّا زیر بار رفت و آخرش هم شرط کرد که این فیلم جایی پخش نشود، گفتم : "مشکلی نیست، شما فقط از نوحه خوانی آهنگران فیلم بگیر و فیلم اون رو بده به من. " او این کار رو انجام داد و بعد از مراسم، فیلم رو ازش گرفتم و بردم صدا و سیما و به مسؤول پخش دادم و گفتم : "اینو اگه می تونید پخش کنید، اثر خوبی تو روحیّه مردم داره. " فیلم رو از من گرفتند و گفتند بررسی کنیم. تا شب عید سال 62 چیزی باقی نمانده بود. روز اوّل عید که شد، شب تلویزیون را روشن کردم و منتظر شروع اخبار بودم. اخبار که شروع شد. دیدم آرم اخبار فرق کرده. آرم اخبار شده بود همان نوحه "با نوای کاروان". تا چند وقت اخبار شبکه یک، از این نوحه به عنوان آرم اخبار استفاده می کرد و انصافاً با تصاویری که روی آن انداخته بود، خیلی هم حماسی و انگیزه بخش بود. "
نوحه "با نوای کاروان" یکی از چند نوحه معروفم در سال های جنگ است که شاید با گوش قریب به اتّفاق مردم آشنا باشد.
1. این شایعه به قدری در کشور پیچید که حتّی تا مدّت ها بعد و پس از چندین اجرا و مراسم، وقتی به بعضی شهرستان ها و روستاها می رفتم، به محض دیدن من، ضمن تعجّب، مرا در آغوش می گرفتند و بعضی حتّی با دیدنم گریه می کردند و می گفتند : "ما فکر می کردیم شما اسیر شده اید و خیلی ناراحت بودیم. "

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار