خيال ميكنيم عمليات بيت المقدس تمام شد ديگر جنگ تمام شد، خيال ميكنيم در جنوب، خاكمان را از دست دشمن بيرون آورديم جنگ تمام شد؟ نه! برادرها! ديد شما بايد وسيع باشد، همة دنيا بر عليه شما بسيج هستند، بخواهيد يا نخواهيد.
شهدای ایران:مصطفي رداني پور به سال 1337 شمسي در منطقه«پشت
مسجد امام» شهر اصفهان متولد شد . او تحصيل در هنرستان را نيمه كاره رها
كرد و با مشورت يكي از علما به تحصيل علوم ديني پرداخت .شهيد رداني پور سال
اول طلبگي را در حوزه علميه اصفهان سپري كرد .
پس از آن براي ادامه تحصيل
راهي شهر قم شد و در مدرسه حقاني به درس خود ادامه داد . ايشان حدود شش سال
مشغول كسب علوم ديني بود . با داغ شدن جريان انقلاب اسلامي وي براي تبليغ
به مناطق محروم كهكيلويه و بويراحمد و ياسوج سفر كرد و در آن خطه تلاش
فراواني را ازخود نشان داد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه، شهيد رداني پور به عضويت شوراي
فرماندهي سپاه ياسوج درآمد و به مدت يك سال مسئوليت فرماندهي سپاه ياسوج را
به عهده گرفت.مصطفي كه دو سال از حوزه و درس جدا شده بود با واگذاري
مسئوليت به يكي از برادران حوزه علميه بازگشت .
هنوز چند ماهي از بازگشت او به قم نگذشته بود كه حركتهاي ضد انقلاب در
كردستان شدت گرفت و مصطفي به سوي اين خطه شتافت .
با شروع جنگ تحميلي ، شهيد رداني پور به همراه عدهاي از همرزمان خود از
كردستان عازم جنوب شد و با نيروهاي اعزامي از اصفهان (سپاه منطقه 2) كه در
نزديكي آبادان جبهه دارخوين مستقر بودند شروع به فعاليت كرد . ايشان مدتها
با رزمندگان اسلام در محوري موسوم به «خط شير» معروف بود عليه دشمن بعثي به
جهاد پرداخت .
رداني پور تا لحظه شهادت هرگز جبهه را ترك نكرد و در كمتر از 3سال سطوح
فرماندهي رزمي را تا سطح قرارگاه طي كرد. وي از بنيانگزاران لشكر 14 امام
حسين (صلوات الله عليه) به شمار مي رود و تا زمان حياتش دوشادوش حسين خرازي
به فرماندهي بسيجيان اصفهاني مشغول بود و امروز نيز پيكر پاكش در جوار
مزار حاج حسين خرازي زيارتگاه عاشقان و آزادگان است. آن چه مي خوانيد متن
يكي از خطابه هاي ايشان در جمع رزمندگان اسلام است:
يا ايها الذين آمنوا استقيموا بالصبر و الصلواه ان الله مع الصابرين
ان شاءالله برادرها خسته نيستيد و نبايد هم خسته باشيد، دشمن هر روز به
خاطر انصراف جوانهاي ما از جنگ، نقشههايي ميكشد و دست به كارهاي شوم و
عجيب ميزند كه متأسفانه در بعضي از جاها ما يك مقداري فريب ميخوريم و
مسأله اصلي را كه جنگ با دشمنان اسلام است جنگ با آنهايي است كه كمر
بستهاند براي نابودي انقلاب اسلامي از بين ميبريم.
شما ميدانيد كه انگيزه حملهي اسرائيل به جنوب لبنان هدف اصلي آن نجات
آمريكا و عامل خود فروختة آن ،صدام است و ناخودآگاه ملت ما بر اثر صداقت و
پاكي و حساسيتي كه نسبت به لبنان،مسلمانهاي جنوب لبنان و فلسطينيها دارند
توجهشان از جنگ خودمان منصرف شد به لبنان، درصورتي كه جنگ خود ما، اصل كار
هست. براي رسيدن به لبنان وفلسطين و مرزهاي اسرائيل، بايد اول اين مقدمه
صورت بگيرد و بعد برويم براي جنگ با آنها، فريب خورديم و دير شد، شايد اين
سؤال در ذهن خيلي از برادرها خصوصاً برادرهايي كه سي چهل روز است اينجا
منتظر هستند، طرح بشود كه چرا اين مرتبه اين قدر عمليات دير شده است، علت
اصلي اش همين است كه دشمن با اين كارش يك مقداري ما را به عقب انداخت يعني
نيروهايي كه هميشه به سادگي و آساني بسيجي ميشدند براي جبههها، امروز
خيلي سخت به جبهه آمدند. الحمدلله الان ديگر دارد تكميل ميشود.
پس اينجا يك به اصطلاح ضربهاي از دشمن ما خورديم به خاطر ساده انديشي و
صداقت بيش از حّد و آنها هم اين را ميدانستند كه ملت ما نسبت به لبنان و
فلسطين حساس هستند لذا اين كار را كردند و دشمن هم از آن فرصت استفاده كرد و
نيروهاي خودش را در غرب عقب كشيد، نيروها را از دسترس هجوم شما دور كرد
يعني نيروها را از قصر شيرين و جاهاي ديگر بيرون كشيد وبرد بالاي ارتفاعات
بلند، پدافند كرد و هنوز توي خاك ما هم هست و يك تاكتيك بكار برد براي فريب
ما.
امام مثل هميشه رهبري فرمودند و مسأله را از ديد وسيع و بالايي بررسي كردند
و به ملت هشدار دادند كه مبادا فريب بخوريد كه مسأله اصلي ما صدام وحزب
بعث است و اگر ما بخواهيم به جنگ با اسرائيل برويم تنها راهش عراق است.
امروز ثمره خون هزاران شهيد در اين دو سال دفاع بستگي به حركت و عمليات شما
دارد، آنها ميخواهند انگيزه حركت شما را بگيرند ميگويند ديگر خاكي از
آنها در دست ما نيست كه آنها بخواهند به جبران اينكه خاكشان را رها كنيم،
بيايند در خاك ما، ولي اگر ما بخواهيم حقمان را از اينها بگيريم به قول
آقاي رفسنجاني اينطور نيست كه پشت مرزها بايستيم و دستمان را دراز بكنيم
بلكه بايد با قدرت و زور از اينها حق را گرفت و اين نميشود مگر اينكه وارد
خاك دشمن بشويم و يك مقداري از مناطق آنها را اشغال كنيم و بهشان بگوييم
بدهيد تا رها بكنيم وقدرت اين كار را داريم، درصورتيكه شماها صبر و
واستقامتتان در حد اعلي باشد. الان يك سال دو سال از جنگ ميگذرد: خيلي از
برادرها آمدند، خيليهايشان برگشتند، خيلي هايشان برنگشتند، ما هميشه با
اينها صحبت ميكرديم و ميگفتيم هيچوقت حساسيت زمان به اين اندازهاي كه
الان هست نبود يعني ما ا لان سر دوراهي عجيبي قرار داريم شما يا اين است كه
تمام اين خونها پايمال بشود، تمام اين تلاشها، تمام اين ايثارها و
شهادتها، زيرا صدام همان صدام، حزب بعث همان حزب بعث، حكومت عراق همان
حكومت و آمريكا هر موقع بخواهد باز دومرتبه تحريك بكند يا به واسطه صدام يا
به وسيله ديگري، آنها را بيندازد پيش و ما را در مرزهاي خودمان و در خانه
خودمان درگير بكند و اين نيروي عجيب و با عظمتي كه بايد صرف سازندگي و صدور
انقلاب شود، مشغول اينجا شود و هيچ. اگر بخواهيم اينطور باشد بايد سست
باشيم، بايد بيفكر باشيم بيتفاوت باشيم ولي اگر نه، ميخواهيم خون شهدا
به ثمر برسد ميخواهيم انقلاب ما به عنوان قدرت جهاني در دنيا مطرح شود،
عزت و آبروي اسلام حفظ شود، بايدايثارمان، شجاعتمان، فداكاريمان، بيش از
اينكه الان هست باشد.
فكر نكنيد اينجا نشستهايد و وقتتان دارد تلف ميشود و ميگذرد، نه برادران
ميدانند كه ما عمليات بزرگ و با عظمتي در پيش داريم و نيرو هم همينهايي
هستند كه اينجا هستند يعني نيرويي غير از نيروي مردمي و شما نداريم. لذا
شما بايد روي اين مسأله فكر بكنيد و بعد تصميم بگيريد كه چه بايد كرد، جنگ
يك ماه دو دوماه و سه ماه نيست برادرها! اميرالمؤمنين تا آخرين لحظات،
جنگيدند حتي يك هفته قبل از شهادتشان لشكر جمع آوري ميكردند براي جنگيدن
با معاويه، پيغمبر همين طور، امام حسين تا كجا جنگيدند؟ تا آنجايي كه همه
از بين رفتند و تنها خودشان ماندند و آن وقت خودشان تنها و يكّه به ميدان
جهاد پا گذاشتند و با خونشان اسلام را آبياري كردند و امروز به دست من وشما
سپردند. بنابراين چه ميشود شما دوماه نرويد خانهتان، سه ماه خانهتان
نرويد، پدر و مادرتان را نبينيد اشكالي پيش ميآيد؟ چه ميشود پدر و مادر
را،خانه و زندگي را فداي اسلام كرد؟ امتحان است براي ما. در اين ماه مبارك
رمضان در ست است از روزه گرفتن محروم هستيد ولي از ابعاد ديگر روزه محروم
نيستيد امروز جهاد در راه خدا، حفظ اسلام و قرآن و حفظ مملكت اسلامي اصل
است، روزه فرع است. امام يك روزي فرمودند: حفظ جمهوري و حكومت اسلامي از
حفظ وجود مقدس امام زمان بالاتر است خيلي مسئله مهم است، امام زمان كه همه
چيز بستگي به وجودشان دارد و اگر به اعتقاد ما، آقا نبودند زمين و آسماني
وجودنداشت. آنوقت امام ميفرمايند حفظ اين حكومت واجبتر است، لازم تر است.
خوب كي حفظ ميكند اين حكومت را ؟ شما يعني شما با جهاد و جنگيدنتان! اگر
به دشمن فرصت بدهيد حتي اسرائيل، فرصتش بدهيد و دير برويد سراغش، او ميآيد
در مرزها سراغ شما و با شما ميجنگد. ما ساده هستيم خيال ميكنيم دشمن دست
از سر ما برداشته است! نه، هرچه انقلاب اوج بگيرد، هر چه بالاتر برود، هر
چه شكوفاتر بشود، دشمن نسبت به انقلاب آگاهتر ميشود و توطئههايش را و
نقشههايش را براي از بين و در جا زدن انقلاب زيادتر ميكند.
به همين جهت ما بايد تلاشمان را، جديتمان را بيشتر بكنيم، حالا اگر يك روز
آمديم و حكومت بعث عراق از بين رفت و در عراق جمهوري اسلامي و حكومت اسلامي
برقرار شد كار تمام شده است؟ نه تلاش، كوشش آنها جديت آنها براي از بين
بردن شما و خفه كردن انقلاب در نطفه بيشتر ميشود! شما فكر ميكنيد وقتي
اميرالمؤمنين را به شهادت رساندند تمام شد؟ نه علي را گذاشتند، آمدند سراغ
امام حسن،امام حسن را به شهادت رساندند، آمدند سراغ امام حسين و همينطور،
دشمن دست بردار از اسلام و قرآن و مسلمين نيست.
همينطور كه دشمن جدي است و تا آخر ايستاده است و دست بردار نيست، ما هم
بايد جدّي بشويم، ما هم بايد تا آخر بايستيم ما بايد هر روز كه ميگذرد
نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي حساستر بشويم، نه اينكه سست بشويم. خيال
ميكنيم عمليات بيت المقدس تمام شد ديگر جنگ تمام شد، خيال ميكنيم در
جنوب، خاكمان را از دست دشمن بيرون آورديم جنگ تمام شد نه اگر فرصت به
اينها بدهيم تجديد قوا ميكنند، باز يك روز حمله ميكنند! برادرها، ديد شما
بايد وسيع باشد، همة دنيا بر عليه شما بسيج هستند، بخواهيد يا نخواهيد.
لذا توجهتان را بيشتر بكنيد، به مسائل بيشتر فكر كنيد.
عميق تر نگاه كنيد،
شما نجنگيد هيچ كس نميجنگد، امتحانش ساده است بياييد نيروهاي مردمي را از
خط مرزي بكشيد بيرون، آيا فردا عراقيها ميروند به سراغ كار خودشان يا اگر
اجازهشان بدهيد ميآيند تا فرودگاه نميآيند؟ شما يك كاري ميخواهيد
بكنيد ببينيد اگر همه اين كار را بكنند نتيجهاش چيه؟ اگر نتيجهاش مثبت
بود انجام بدهيد، اگر نتيجهاش منفي بود نبايد انجام بدهيد، نتيجه اينكه يك
نفر از شما حتي جبهه را ترك بكند اگر همه بخواهند اين كار را بكنند به
بهانههاي مختلف، چه ميشود؟ در بيمارستان برادري بود از گردن به پايين فلج
شده بود، در مرحله سوم عمليات بيت المقدس تركش خورده به نخاعش،ايشان
ميگفت: مرا بِبَر، جدّي ميگفت، گفتيم آخر تو آنجا يك عصاكش ميخواهي
ميگفت:نه، ميتوانم بخوابم و با بيسيم كار بكنم آن وقت ما سالم
هستيم،برادرها توجه داشته باشيد برادران عزيز، برادراني هستند، در بين شما
بدون دست و پا، يكسال در سال دو جبهه هستند، همين مسئولين شما از اول جنگ
تا حالا در جبهه بودند، خيليهايشان پنج ، شش بار زخمي شدند و تا دم مرگ
رفتند و دوباره برگشتند به حالت اول اينها حجت هستند براي شما.
يكي از بزرگان، آيت الله حاج ميرزا آقا جواد تهراني شايد شما نشناسيد ولي
يكي از بزرگان مشهد است. ايشان آمده بودند چندين مرتبه جبهه و لباسشان را
در آورده بودند و لباس شما را پوشيده بودند، آنها روي احساس و هوا و هوس
نميآيند، آنها آب خوردنشان هم حساب دارد مثلاً مثل اينكه آيت الله صدوقي
خدا رحمتشان كند، بلند شوند بيايند اينجا لباس بپوشند بگويند اسلحه بدهيد
به من بروم به جنگ، چقدر مهّم است، بعد از ايشان سؤال كردم آقا آمديد چكار
كنيد؟ فرمودند: من آمدم تشرف پيدا بكنم به اين بچهها كه در قيامت به خدا
بگويم»خدايا من هم يك روز رفتم لباس تو را پوشيدم« ديشب بچهها نقل
ميكردند ايشان آمده بودند جبهه نماز جماعت نميخواندند، هر چه برادرها
بهشان اصرار كرده بودند بايستيد جلو، ميگفتند من لياقت ندارم، بعد فرمانده
تيپ امام رضا(ع) به ايشان گفته بود، بايستيد جلو، ايشان گفتند چشم، شما
فرمانده اينجا هستيد من هم بايد از شما اطاعت كنم ما بايد جوري بار بياييم
كه وقتي امام يك حرف را زدند تا رده پايين همان حرف را بزنيم و پايش
بايستيم و توجيه نكنيم، امروز به شما ميگويند اينجا لازم است بمانيد
ميگوييد نه آقا ما ميخواهيم برويم، روزهمان را بگيريم وقتمان تلف
ميشود… شما برويد جاي شما پر ميشود. شما نيستيد ميجنگيد، هيچ كدام از ما
نيستيم كه ميجنگيم همه ما وسيله هستيم، اميرالمؤمنين ميفرمايند: هر
روزي كه يك رزمنده اسلام در حال آماده باش به سر ببرد آن روز را ثواب عبادت
هزار سال يك عابد زاهد را به او عطا ميكنند، مگر نميخواهيد روزه بگيريد،
نماز بخوانيد، ميدهند بهتان، مُفت بهتان ميدهند نه كوپن ازتان ميخواهند
نه پول، هيچي نميخواهند مُفت و مجاني بهتان ميدهند.
برادرها اطاعت كنند از فرماندهانشان در همه ابعاد، اگر كسي بدون اجازه رفت
بيرون كار حرام كرده است. اگر گفتند: نرويد توي رود خانه، رفتيد و خداي
نكرده غرق شديد ميشويد چي؟ نفله، خود كشي حالا درست است كه به عنوان شهيد
ميفرستندتان كه صداي پدر و مادرتان در نيايد ولي نفله شديد، خودتان را گول
زديد توجهداشته باشيد. جنگ هست و شما بايد بجنگيد و از توانتان در مقابل
دشمن استفاده كنيد. خدايا به ما توفيق جهاد فيسبيل الله عنايت بفرما.