به گزارش شهدای ایران ، جواد، ابو جعفر، جهاد، کربلا و حسن، پنج تن از بر و بچه های رزمنده روستای «عیتا الشعب» هستند، که خاطرات جنگ 33 روزه را در این منطقه برای ما نقل کردند.
«عیتا الشعب» روستا یا شهرکی است که خلق حماسه های بی نظیری به دست جوانانش باعث شد که رسانههای عمومی در طول جنگ 33 روزه بر آن متمرکز شوند و به این ترتیب نامش به اسطورهای در فرهنگ مقاومت و پایداری تبدیل شد. در عیتا، بچه ها از دیدن «ارتش شکست ناپذیر» غافلگیر شدند. زیرا بارها پیش آمد که وقتی از اسرائیلیها انتظار واکنشهایی مرگبار داشتند، آنها ترجیح دادند عقبنشینی و فرار کنند.
«آنان به خاطر این که توانستند سالم باز گردند نشان شجاعت گرفتند، نه چیزی دیگر». نبردها در عیتا الشعب از همان 12 جولای آغاز شد. درگیری، ابتدا به ساکن، در ساعت 12 و 5 دقیقه ظهر با ورود یک تانک «میرکاوا» آغاز شد که به سوی مقری متعلق به مقاومت در نزدیکی پایگاه صهیونیستی «راهب» در حرکت بود. تانک «میرکاوا» از مرز گذشت و بعد از مدتی کوتاه پاسخ سخت دریافت کرد. بر اثر انفجار یک مین، تانک منهدم شد و چهار سربازی که خدمه اش بودند همگی کشته شدند. پس از این واقعه، مقاومت اسلامی منطقه ای که سربازان پیاده نظام اسراییلی از آن وارد اراضی لبنان شده بودند، خمپاره باران کردند و برخی از متجاوزین نیز قطعا زخمی شدند.
دشمن تلاش کرد بقایای اجساد سربازان و لاشه تانک خود را عقب بکشد ولی موفق نشد. بنابراین تصمیم گرفت اطراف «عیتا الشعب» و مرکز وابسته به حزبالله را که در داخل شهرک بود گلوله باران کند. در محور «راهب»، درگیریها دست کم تا یک هفته ادامه یافت. دشمن تلاش زیادی کرد «میرکاوا»ی نابود شده و اجساد سوخته سربازان خود را از معرکه خارج کند اما سربازان، کشتهها و زخمی ها حداقل یک هفته در محل درگیری باقی ماندند. همزمان با این تلاش گلولهباران حومه شهرک ادامه داشت. این وضعیت تا روز آتشبس موقت در 31 جولای (1 آگوست) ادامه داشت. این آتش بس کذایی که از دشوارترین ساعات «عیتا» بود چهل و هشت ساعت به طول انجامید.
بامداد چهارشنبه، دوم آگوست، پیشروی اسرائیلیها از جانب کوه «ابوطویل» به سمت غرب «عیتا» و به سوی «مثلث القوزح» آغاز شد. متعاقبا گروهی از پیاده نظام دشمن شبانه در مدرسه کودکان استثنایی در شمال غرب شهرک متمرکز شدند. مقاومت برای هر منطقهای برنامهای دفاعی خاصی تدارک دیده بود. مقاومت تحرکات دشمن را دقیقا زیر نظر داشت. مطابق برنامهریزیشان، دشمن در اغلب اوقات قیچی میشد، در منگنه قرار میگرفت و پس از آن نابود میشد. گروه پیاده نظام اسراییلی هدف قرار گرفت.
دشمن هم سمت و سوی حملاتش را به محله غربی شهرک تغییر داد. رزمندگان مقاومت در منطقه «حدب» با نیروهای پیشرو دشمن درگیر شدند. درگیری از 6/5 صبح آغاز و تا 2/5 بعد از ظهر طول کشید. گاهی اوقات فاصله رزمندگان تا دشمن به کمتر از 30 متر می رسید. سربازان دشمن به گمان این که نقطهای امن پیدا کرده اند در آن تجمع کردند. شمار آن ها بسیار زیاد بود و گاه به 50 تا 60 تن میرسید، اما از رویارویی گریزان بودند و به مناطقی مثل گاراژها موجود در محل پناه میبردند.
یکی از رزمندگان مقاومت به آنها پیشدستی کرد و با شلیک موشکی، شماری از آنان را زخمی کرد و نیروهای دشمن در پی این اقدام دست به عقبنشینی زدند. صبح روز بعد، صهیونیستها تلاش کردند به سمت محله قدیمی شهرک نفوذ کنند. مطابق عادت همیشگی، بمباران مقدماتی آغاز و سپس عملیات با پیشروی گروههایی از پیاده نظام به سوی منازل مسکونی دنبال شد و علی رغم این که از عقبه با توپخانه حمایت میشدند تنها توانستند بر یک منزل مسکونی مسلط شوند.
در ساعات اولیه صبح، صدای پای سربازان صهیونیست روی آسفالت جاده شنیده میشد. رزمنده ای در کمینشان نشسته بود و از فاصلهای نزدیک آنها را به رگبار بست. سر و صدای سربازان به هوا برخاست و عقبنشینی کردند و به یکی از خانهها (منزل ابوقاسم دقدوق در محله غربی) عقب نشینی کرده و دربش را قفل نمودند. درگیری تا ظهر ادامه یافت.
صهیونیست هایی در خانه محاصره و گرفتار شده بودند. بعد ها مشخص شد که فرمانده گردان چتربازان هم در میان سربازان محاصره شده بوده و دشمن در حقیقت برای نجات او منطقه را به گلولههای دودزا بست. سپس بولدوزری از منطقه «خله ورده _ برکه الدرجات» به سوی ورودی محله غربی حرکت کرد و به دنبال آن هم خودرویی زرهی از نوع «اش زیریت» (وسیلهای برای انتقال سربازان که معمولا برای نیروهای ویژه به کار میرود) به راه افتاد. رزمندهای به وسیله یک قبضه خمپاره، از فاصله 40 متری، کابین بولدوزر را هدف قرار داد که باعث قتل راننده آن شد. با این حمله، سربازان دشمن در پوشش آتشبار سنگین توپخانه و حضور هواپیمای شناسایی که معمولا تحت امر فرمانده گردان بودند، عقبنشینی کردند.
با این همه رزمندگان از هدف گیری دشمن دست برنداشتند و حتی یکی از آنان با سلاح ضد زره، نفربر "اش زیریت" را که در حال فرار بود تعقیب کرد ولی چون به جاده فرعی گریخت، آن رزمنده موفق به انهدامش نشد. نیروهای پیشرو دشمن برای ورود به «عیتا» چند معبر را در داخل شهرک یا روستاهای مجاور آزمایش کردند ولی همه تلاش آنها با شکست مواجه شد:
*منطقه «تله الخزان _ جبل ابولبن»:سیطره بر این بلندیها با هدف مسلط شدن بر 60 یا 70 درصد از«عیتا الشعب» و محاصره آن از چند جهت کافی بود.
*معبر «خله الورده»: با هدف تسلط بر دور تا دور منطقه «عیتا».
*معبر «وادی سواده» برای نفوذ به شهرک از طریق نقطه ای موسوم به «دروازه انگلیسی».
تیم هایی از ارتش صهیونیستی با رسیدن به ورزشگاه «الدواویر» که رزمندگان مقاومت قبلا یک تانک و یک لودر را نابود کرده بودند، بر منطقه «الخرزه» مسلط شدند و در خانههایی که در پناه موانع طبیعی بود سنگر گرفته و از این محل هر جنبندهای را در شهرک هدف قرار میدادند. سربازان دشمن با پیشروی از دره "سواده"، به سوی "ابو لبن" (در منطقه المعمور) بالا آمدند. تیم هایی از دشمن هم با هدف تسلط بر همه گذرگاهها در بلندی "الحدب" مستقر شدند. گروهی از مجاهدان مقاومت بعد از خمپاره باران مقدماتی مواضع دشمن، با دو هدف شکستن محاصره شهرک و ممانعت از محدود شدن حوزه مانور رزمندگان دست به پیشروی زدند.
مشتی رزمنده با چند قبضه سلاح در برابر با دهها نظامی. درگیریها آغاز شد و در امتداد محله، از ساعت 3 بعد از ظهر تا صبح روز بعد ادامه پیدا کرد تا اینکه سرانجام در 3 منزل و از اتاقی به اتاق دیگر محدود شد. یکی از رزمندگان مقاومت به نام شهید "یونس یعقوب سرود" در یکی از خانهها با 5 راکت B7، سربازان دشمن را مستقیما هدف قرار داد. پس از آن جنگندهها و بالگردهای اسراییلی وارد عمل شدند و منطقه را با انواع موشک ها گلولهباران کردند. یک بالگرد هم برای تخلیه مجروحان بر زمین نشست.
ساعت 7 صبح، در حالی که مه غلیظی منطقه را فرا گرفته بود، صهیونیستها فرصت را غنیمت شمردند و به سوی منطقه «شمیس» و «الدواویر» عقبنشینی کردند و وارد ویلای "علیرضا" شدند. رزمندگان مقاومت این گروه را تا درون ویلا تعقیب نموده و مستقیما آنان را هدف گرفتند و حتی وقتی که درون اتاقهای ویلا بودند به سویشان تیر اندازی کردند. در همین اثنا خودرویی زرهی برای انتقال باقی سربازان به سرعت خود را به محل رساند اما یک راکت مستقیما به خودرو اصابت کرد و گلوله های خمپاره بر سر سربازان فراری باریدن گرفت.
در همان روز گروهی از پیاده نظام صهیونیست ها از سوی کوه "ابوطویل (در شمال غرب عیتا) به سوی مدرسه کودکان استثنایی پیشروی کردند. از برادرانمان درخواست گشودن آتش و تیراندازی کردیم. ابوحسن میگوید: «تعداد زیادی از سربازان در مدرسه تجمع کردند. اوضاع به همین شکل بود که ناگهان موشک های ما در میان سربازان فرود آمد. فریاد مجروحانشان به وضوح شنیده میشد و باقی هم پا به فرار گذاشتند. در چهارم آگوست، دشمن در گروههای متعدد تلاش کرد در منطقهای به نام "الرجم" بین "عیتا" و "دبل" نفوذ و پیشروی کند.
سربازهای پیشرو وارد قصر بزرگی شدند ولی رزمندگان آنها زیر نظر داشتند و با شلیک مستقیم موشک از جلو و عقب آنان را هدف قرار دادند. بیش از 100 سربازی که روی زمین دراز کشیدند و در جاده عمومی کاملا زیر دید قرار داشتند به سوی گاراژی رفته و در آن پناه گرفتند. در اینجا بود که آن اتفاق جالب رخ داد. پایگاههای اسرائیلی به تصور آن که سربازان پس از لو رفتن، عقبنشینی کرده اند، با خمپارههای 155 میلیمتری منطقه را گلوله باران کرد. برای پایگاههای اسرائیلی بسیار طبیعی بود که توپخانه برای پشتیبانی از سربازانی که عقبنشینی میکنند منطقه را گلولهباران کند. به این ترتیب سربازان دشمن با وجود آن که از هر سو با آتش رزمندگان مقاومت رو به رو بودند، از وارد شدن به خانه ها پرهیز میکردند زیرا ممکن بود با آتش توپخانه خودشان روی سرشان خراب شود.
چند روز بعد (هشتم آگوست) در همان ساعات اولیه صبح، دستهای از نظامیان دشمن در روستای "ابوطویل" مخفی شده بود. تعدادشان آنقدر زیاد بودند که گویی روی هم تلمبار شده بودند. «جواد» درباره آنان میگوید: با تعقیب و رصد قوی، برخی از بچهها توانستند یک "قبضه" موشک انداز ضد زره را در میان نیرو های دشمن کشف کنند. دستور آمد مستقیما شلیک شود. موشک دقیقا به میان سربازان اصابت کرد. داد و هوارشان به آسمان رفت و صدایشان با آن که فاصله زیادی با شهرک داشتند به خوبی شنیده می شد. دسته دیگری که همراه و نزدیک دسته نخست بود برای امدادرسانی به مجروحان وارد عمل شد.
آمار کشته ها و زخمی هایشان به 17 نفر رسیده بود. گروه امداد مجروحان را به طبقه پایین یکی از منازل منتقل کرد که مکانش برای رزمندگان لو رفته بود. یکی از رزمندگان "درمانگاه صحرایی" آنان را نیز هدف قرار داد که موجب زخمی شدن پزشکشان گردید. پس از اتمام درگیری در گوشه کنار همان مکان بقایای اجسادی که پراکنده بود، دیده شد. نتیجه این هجوم برق آسا، عقبنشینی دشمن از بلندی "ابوطویل" بود. یکی از فرماندهان مقاومت که ناظر عملیات «عیتا الشعب» بود تاکید میکند: اسرائیلیها هرگاه درسی فراموش ناشدنی در منطقهای که از آن عقبنشینی کرده باشند، فرا میگیرند، دیگر هرکز به آنجا باز نمیگردند و از آن پس به به شکلی دیوانه وار به بمباران و حمله هوایی با بالگرد و جنگندهها دست میزند.
در 12 آگوست، دشمن تصمیم گرفت با پیشاهنگی بلدوزرهای غول آسای خود، دست به حملهای گسترده بزند. حمله از منطقه "الجبانه" (نزدیک «خله ورده») و "دفش حمزه" آغاز شد، جایی که از آن، 4 بلدوزر به همراه تیم های بزرگی از پیاده نظام به سوی محلههای مسکونی حرکت و اقدام به ویران کردن منازل و خانهها کردند. اسرائیلیها با آتش سنگینی که از پشت سر آنان و از پایگاه مرزی "الراهب" ریخته میشد، غافلگیر شدند. 14 خمپاره به سوی بلدوزرها و سربازان شلیک شد و با سر و صدای سربازانی که مثل کودکان کمک میخواستند، بلوایی برپا شد. هر احتمالی برای آنان وجود داشت: اسارت، کشته شدن و ... و آنگونه که جواد میگفت هیچ مانع بغرنجی در برابر رزمندگان وجود نداشت.
به هنگامی که بلدوزرها مشغول تخریب و نابودی منازل بودند، بچه ها محل های استقرارشان را ترک نکردند و هر زمان بولدوزر به خانه ای می رسید که بچه ها در آن جمع شده بودند، آنان به خانه ای دیگر نقل مکان می کردند و در همین حالت نیز با نیروهای پیشرو دشمن مقابله می نمودند. "جهاد" از شجاعت رزمندگان روایت کرده و نقل می کند: تل بزرگی که از خاک و آوار خانهها تشکیل شده بود در مقابل بلدوزر قرار داشت و چون خاکریزی از آن محافظت میکرد و در حقیقت در مقابل آتش رزمندگان حکم سنگر قابل اطمینانی را داشت. با این وصف، در حالی که بلدوزر مشغول کار بود، یکی از رزمندگان از آن «خاکریز متحرک» بالا رفته و با موشک (B7) به کابین آن شلیک میکند اما زرهبندی بلدوزر جلوی هرگونه تلفاتی را می گیرد.
در جایی دیگر، یکی از بچههای رزمنده از بالکن خانهای که فقط چند متر با بلدوزر فاصله داشت به سوی آن شلیک میکند. در این حملات دو بلدوزر نابود شد و یک تانک هم به دنبال انفجار مهمات درون آن منهدم گردید . در پی این حوادث فرماندهی دشمن اقدام به تعویض نیروهای مستقر در پایگاه «راهب» با نیروهای جدید نمود زیرا روحیه آنان از بین رفته بود. آنان به چشم خود سوختن همرزمانشان و پراکنده شدن اجسادشان را دیده بودند.
در 13 آگوست دشمن به خیال اینکه بیشتر جوانان شهرک را کشته است با بلدوزرهایش اقدام به پیشروی نمود. در این روز رزمندگان موفق شدند یک دستگاه بلدوزر زرهی D11 را نابود نمایند. چنانکه مشخص شده بود تمام تلاش دشمن به این هدف معطوف شده بود که هر طور شده جای پایی هرچند کوچک را در شهر به دست آورد و با نصب پرچم اسراییل در آن وانمود کند که بر «عیتاالشعب» مسلط شده است.
جواد در این خصوص میگوید: ارتش اسرائیل پس از نابود کردن کامل خانههای محله مجبور شد پرچمی را بالا ببرد. او میگوید: پس از آنکه بلدوزرها راه را برای تانکهای «میرکاوا »باز و هموار میکردند، در وضعیتی بسیار مسخره پرچمهایشان بالا رفت تا از این کار بهرهبرداری تبلیغاتی کنند. "ابوحسن" می گوید: این جنگ تجربه ای جدید و "زیبا" بود که ما را با حقیقت اسرائیلیها آشنا کرد و نشان داد که سربازان شکست خورده اسرائیلی حتی به بدیهیترین اصول نظامی نیز پایبند نیست، به طوری که آنان حتی به همه مفاهیم عقیدتی خود که ارتش به او اموزش داده است کافر میشوند. یکی از سادهترین مفاهیم این است که "همرزم خود را در میدان جنگ تنها نگذاری ....". سرباز شکست خورده رفیقش را چه کشته شده باشد چه زخمی ،تنها می گذارد وخود پا به فرار می گذارد تا جانش را نجات بدهد تا خود را استتار کند. چون او از دست رزمندگان حزبالله سالم فرار کرده است و این برایش توفیق کوچکی نیست.
*فارس