تا این که در سال 61 به خدمت نظام وظیفه اعزام گردید و در عملیات بیت المقدس در واحد تخریب فعالیت می کرد و مورد اصابت ترکش خمپاره بعثیون قرار گرفت و مدت بیش از یک ماه در بیمارستان بستری بود.
به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛سید مهدی آل عمران درسال 42در خانواده ای مستضعف از نواده زهرای اطهر که نسبش به علامه و محدث بزرگ سید نعمت الله جزایری که در نزدیکی خرم آباد به نام جایدر مدفون واز نواده امام هفتم حضرت موسی ابن جعفر میباشد،دراهواز متولد شد.
وی به علت این که نتوانست درس را ادامه دهد،در سنین طفولیت به شغل صافکاری پرداخت،تا اینکه در سن 14سالگی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود توانست در انقلاب نقش اجداد طاهرینش را که در دفاع از دین مقدس اسلام بود،خدماتی انجام دهد.
و بعد از کار روزانه بصورت نیروی بسیج در ستاد مقاومت شهید مطهری شبانه از حریم جمهوری اسلامی پاسداری کند.
تااین که درسال 58به فرمان امام امت خمینی کبیر جهاد سازندگی تشکیل شد وبا حضور در جهاد سازندگی خدمت به محروم ترین قشر جامعه یعنی روستاهای ویران ایران بتواند دین خود را به مردم مستضعف انجام دهد،تا این که در سال 59جنگ تحمیلی شروع شد.
جهاد سازندگی که نهادی مردمی و برخواسته از متن انقلاب بود،با بسیج نیروهای جهاد گر جهت یاری رساندن به رزمندگان اسلام و مهندسی جبها ها،وظیفه خود میدانست که در این جنگ، نقش فعال داشته باشدو شهید مهدی آل عمران داوطلب در ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی کربلا مشغول به کار شد.
وی با قبول مسولیت تعمیر ماشین های رزمندگان اسلام را در پشت خط مقدم جبهه ،قبول کرد،که مورد ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و چندین تشویق نامه از فرماندهان نظامی دریافت کرد ودر یک سفر کلیه ی برادران جهاد گر را به زیارت مرقد مطهر امام رضا ع بردند و پس از آن دیداری با رهبر کبیر انقلاب ترتیب داده شد و در دیدار امام خمینی رهبر پوست خود نمی گنجید و به امام امت عشق می ورزید.
تا این که در سال 61بخدمت نظام وظیفه اعزام گردید و در عملیات بیت المقدس در واحد تخریب فعالیت می کرد و مورد اصابت ترکش خمپاره بعثیون قرار گرفت و مدت بیش از یک ماه در بیمارستان بستری بود.
بعد از بهبودی دوباره در عملیات رمضان در واحد آر پی جی 7 به شکار تانک می رفتند و عرصه را بر تانک های دشمن تنگ می کردند.
سپس در والفجر مقدماتی شرکت نموده و در این عملیات مورد اصابت ترکش و موج انفجار قرار گرفت و مدت سه ماه در بیمارستان تهران بستری بودند و ترکش نزدیک نخاع و پشت گردن که بسیار جای حساسی بود و امکان فلج شدن ایشان بود که الحمد لله شفا یافت و توانست در عملیات بعدی که والفجر یک ودو بود شرکت کند.
تا این که مدت دوسال سربازی و شش ماه احتیاط ایشان در تاریخ30/9/63به پایان رسید و هر چه از طرف خانواده به ایشان اصرار شد که مشغول به کار شوند،حاضر نبودند و در پی فرصت بودند تا بتوانند در عملیات آینده شرکت نماید،چون اظهار می کرد در عملیات والفجر مقدماتی سه ماه بعلت موج گرفتگی در بیمارستان بستری بوده،تا اینکه در تاریخ 15/12/63در بسیج ناحیه2 اهواز ثبت نام کرده و آماده ی اعزام شد.
و چون دوره های مختلف رزمی را دیده بود و در عملیات های قبل شرکت نموده بود و با قدرت رزمی ایشان کاملا آشنا بودند در صف خط شکن قرار گرفت، و شب اول حمله حماسه ها آفرید و با همرزمانش به شکار تانک میرفت و بنا به گفته ی دوستانش که همراه او بودندو شاهد دلاوری او بودند، بیش از هشت تانک عراقی را را با آر پی جی7 منهدم و از کار انداخت و کلیه ی خدمه ی این تانک هارا کشت.
تا این که روز دوم از مقابل،مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود نائل گردید.
تیر به قلب ایشان اصابت کرد و توسط امداد گران به پشت جبهه انتقال یافت و پس از پانسمان به یکی از بیمارستان های اهواز حمل گردید و سپس جهت ادامه معالجات به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل و بستری گردید.
پدرش وقتی از مجروح شدن پسرش مطلع گردید،بسرعت خود را به تبریز رساند و توانست در آخرین لحظات حیاتش چند جمله ای صحبت نماید و شخصا اظهار می نمود که پدر جان از من ناراحت نباشید و این تیری که خوردم در مقابل کاری که کردم خیلی ناچیز است و خیلی بیشتر از این ها به دشمن ضربه زده ام و با زبان خودش می گفت که بیش از 8 تانک عراقی را منهدم نموده.
تااین که روز پنجشنبه ساعت 12 شب1/1/64در بیمارستان امام خمینی تبریز،زمانی که پدر بزرگوار ایشان بر بالینشان بودند به لقاء الله پیوستندو حادثه روز عاشورا را که حضرت امام حسین بن علی ع بر سر جسد علی اکبر ع حاضر بودند با فرزند شهید و دلبندش وداع کردند.
ان شاءالله خداوند به ایشان صبر جلیل و توفیق اداه راه شهید را به خانواده اش عطا کند وماهم از زندگی این پاسدار اسلام و جهاد گر شهید و عزیز،درس آموخته بتوانیم ادامه دهنده ی راهش باشیم.
وی به علت این که نتوانست درس را ادامه دهد،در سنین طفولیت به شغل صافکاری پرداخت،تا اینکه در سن 14سالگی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود توانست در انقلاب نقش اجداد طاهرینش را که در دفاع از دین مقدس اسلام بود،خدماتی انجام دهد.
و بعد از کار روزانه بصورت نیروی بسیج در ستاد مقاومت شهید مطهری شبانه از حریم جمهوری اسلامی پاسداری کند.
تااین که درسال 58به فرمان امام امت خمینی کبیر جهاد سازندگی تشکیل شد وبا حضور در جهاد سازندگی خدمت به محروم ترین قشر جامعه یعنی روستاهای ویران ایران بتواند دین خود را به مردم مستضعف انجام دهد،تا این که در سال 59جنگ تحمیلی شروع شد.
جهاد سازندگی که نهادی مردمی و برخواسته از متن انقلاب بود،با بسیج نیروهای جهاد گر جهت یاری رساندن به رزمندگان اسلام و مهندسی جبها ها،وظیفه خود میدانست که در این جنگ، نقش فعال داشته باشدو شهید مهدی آل عمران داوطلب در ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی کربلا مشغول به کار شد.
وی با قبول مسولیت تعمیر ماشین های رزمندگان اسلام را در پشت خط مقدم جبهه ،قبول کرد،که مورد ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و چندین تشویق نامه از فرماندهان نظامی دریافت کرد ودر یک سفر کلیه ی برادران جهاد گر را به زیارت مرقد مطهر امام رضا ع بردند و پس از آن دیداری با رهبر کبیر انقلاب ترتیب داده شد و در دیدار امام خمینی رهبر پوست خود نمی گنجید و به امام امت عشق می ورزید.
تا این که در سال 61بخدمت نظام وظیفه اعزام گردید و در عملیات بیت المقدس در واحد تخریب فعالیت می کرد و مورد اصابت ترکش خمپاره بعثیون قرار گرفت و مدت بیش از یک ماه در بیمارستان بستری بود.
بعد از بهبودی دوباره در عملیات رمضان در واحد آر پی جی 7 به شکار تانک می رفتند و عرصه را بر تانک های دشمن تنگ می کردند.
سپس در والفجر مقدماتی شرکت نموده و در این عملیات مورد اصابت ترکش و موج انفجار قرار گرفت و مدت سه ماه در بیمارستان تهران بستری بودند و ترکش نزدیک نخاع و پشت گردن که بسیار جای حساسی بود و امکان فلج شدن ایشان بود که الحمد لله شفا یافت و توانست در عملیات بعدی که والفجر یک ودو بود شرکت کند.
تا این که مدت دوسال سربازی و شش ماه احتیاط ایشان در تاریخ30/9/63به پایان رسید و هر چه از طرف خانواده به ایشان اصرار شد که مشغول به کار شوند،حاضر نبودند و در پی فرصت بودند تا بتوانند در عملیات آینده شرکت نماید،چون اظهار می کرد در عملیات والفجر مقدماتی سه ماه بعلت موج گرفتگی در بیمارستان بستری بوده،تا اینکه در تاریخ 15/12/63در بسیج ناحیه2 اهواز ثبت نام کرده و آماده ی اعزام شد.
و چون دوره های مختلف رزمی را دیده بود و در عملیات های قبل شرکت نموده بود و با قدرت رزمی ایشان کاملا آشنا بودند در صف خط شکن قرار گرفت، و شب اول حمله حماسه ها آفرید و با همرزمانش به شکار تانک میرفت و بنا به گفته ی دوستانش که همراه او بودندو شاهد دلاوری او بودند، بیش از هشت تانک عراقی را را با آر پی جی7 منهدم و از کار انداخت و کلیه ی خدمه ی این تانک هارا کشت.
تا این که روز دوم از مقابل،مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود نائل گردید.
تیر به قلب ایشان اصابت کرد و توسط امداد گران به پشت جبهه انتقال یافت و پس از پانسمان به یکی از بیمارستان های اهواز حمل گردید و سپس جهت ادامه معالجات به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل و بستری گردید.
پدرش وقتی از مجروح شدن پسرش مطلع گردید،بسرعت خود را به تبریز رساند و توانست در آخرین لحظات حیاتش چند جمله ای صحبت نماید و شخصا اظهار می نمود که پدر جان از من ناراحت نباشید و این تیری که خوردم در مقابل کاری که کردم خیلی ناچیز است و خیلی بیشتر از این ها به دشمن ضربه زده ام و با زبان خودش می گفت که بیش از 8 تانک عراقی را منهدم نموده.
تااین که روز پنجشنبه ساعت 12 شب1/1/64در بیمارستان امام خمینی تبریز،زمانی که پدر بزرگوار ایشان بر بالینشان بودند به لقاء الله پیوستندو حادثه روز عاشورا را که حضرت امام حسین بن علی ع بر سر جسد علی اکبر ع حاضر بودند با فرزند شهید و دلبندش وداع کردند.
ان شاءالله خداوند به ایشان صبر جلیل و توفیق اداه راه شهید را به خانواده اش عطا کند وماهم از زندگی این پاسدار اسلام و جهاد گر شهید و عزیز،درس آموخته بتوانیم ادامه دهنده ی راهش باشیم.