ملاقات هایی که حضرت امام با مرحوم منتظری داشتند بنده شاهد ماجرا بودم. واقعیّت این بود که امام به آقای منتظری احترام می گذاشتند و رعایت حال ایشان را می کردند؛ منتها مع الاسف کار به به آنجا کشید که مطّلع هستید. قبل از استعفای ایشان از قائم مقامی رهبری، در خلال ملاقات هایی که با امام داشتند، بنده حس می کردم که خیلی با امام بلند صحبت می کنند.
سرویس سیاسی شهدای ایران :یکی از محافظان امام با ذکر خاطره ای درباره ماجرای حضرت امام ، منتظری و رساندن رنجنامه حاج احمد آقا به دستمنتظری می گوید:ملاقات هایی که حضرت امام با مرحوم منتظری داشتند بنده شاهد ماجرا بودم. واقعیّت این بود که امام به آقای منتظری احترام می گذاشتند و رعایت حال ایشان را می کردند؛ منتها مع الاسف کار به به آنجا کشید که مطّلع هستید.
قبل از استعفای ایشان از قائم مقامی رهبری، در خلال ملاقات هایی که با امام داشتند، بنده حس می کردم که خیلی با امام بلند صحبت می کنند. من تا قبل از آن ندیده بودم که کسانی خدمت امام برسند و این گونه صحبت کنند. ما از بیرون و از پشت شیشه می دیدیم که دو به دو با هم صحبت می کنند. گاه حاج احمدآقا هم به آن ها می پیوستند.
بعد از دستگیری سیّد مهدی هاشمی، فیلم چند ساعته ای از اقرار های او را آوردند و امام آن را دیدند. تنها بخش ها یی از این فیلم از تلویزیون پخش شد. پرونده سیّد مهدی هاشمی هم بسیار قطور بود.
بعد از این ماجرا، حاج احمدآقا در طول یکی دوهفته رنجنامه ای نوشتند و قبل از انتشار، آن را در اختیار امام گذاشتند که البتّه برخی از قسمت های رنجنامه حذف شد. یک نسخه از این رنجنامه را حاج احمدآقا قبل از چاپ در اختیار من گذاشت که به آقای منتظری بدهم. بنده آن را داخل پاکت گذاشتم. حاج احمدآقا سفارش کردند که رنجنامه را به دست خود آقای منتظری بدهید. چون بیم آن می رفت که به ایشان نرسانند.
بنده به قم رفتم و به دفتر آقای منتظری مراجعه کردم و گفتم نامه ای از حاج احمد آقا دارم که می خواهم به دست آقای منتظری برسانم.
ظاهراً هادی هاشمی هم آنجا بودند و گفتند: نامه را بدهید ما به ایشان می دهیم.
گفتم : به من گفته اند اگر توانستید نامه را به خود آقای منتظری بدهید، وگرنه به دست کسی ندهید و برگردید. (هادی هاشمی قبول کردند) و من به داخل رفتم در اتاق دم در منتظر نشستم تا آقای منتظری بیایند.
ایشان آمدند و به من گفتند : چی آورده اید؟ که حتماً باید به دست خودم برسانید؟
گفتم : نمی دانم چیست ؟متن رنجنامه را دست ایشان دادم. چای هم برایم آورده بودند. حس کردم اگر آقای منتظری نوشته در بسته را باز کنند، ممکن است دوباره بحثی در بگیرد. این بود که برخاستم و گفتم : اگر اجازه بدهید بنده می خواهم به تهران بروم.