به گزارش شهدای ایران، حسین شمسایی شاعر و مداح آیینی و صاحب کتاب شعر «غماهنگ» در گفتوگو با فارس درباره مرحوم «حمید سبزواری» اظهار داشت: فردا دومین سالگرد رحلت شاعر پرآوازه و بزرگوار انقلاب و به عبارتی پدر شعر انقلاب حسین ممتحنی «استاد حمید سبزواری» است.
وی ضمن اشاره به آشنایی خود با مرحوم سبزواری خاطر نشان کرد: زمان آشنایی و سابقه آن به سالهای پیش از انقلاب باز میگردد. بنده از سال 54 افتخار آشنایی با ایشان را دارم. همان دورانی که به مسجد هدایت میرفتم، من در زمان دانشجوییام پس از اتمام کلاسها به مسجد میرفتم و برنامه اجرا میکردم و گه گاه اشعار ایشان را دکلمه کرده و میخواندم.
به گفته شمسایی، یک شب شعری از استاد سبزواری را پشت تریبون خواندم، شعر مملو از آگاهی بخشی و شور انقلابی بود، پس از آن که نشستم، مرد میانسالی با موهای جوگندمی کنارم نشست، احوالپرسی کردیم و پرسید: میدانید این شعر از کیست؟ گفتم بله: حمید سبزواری، پرسید: تاکنون او را دیدهاید؟ می شناسید؟ گفتم نه تاکنون ایشان را ندیدهام میگویند در سبزوار است، او بلافاصله گفت: من حمید سبزواری هستم.
این شاعر ادامه داد: ما در آن زمان دوست مشترکی داشتیم او هم آقای بهجتی اردکانی امام جمعه فقید اردکان بود، ایشان از همدرسیهای رهبر انقلاب در زمان پیش از انقلاب بودند، تخلصشان شفق بود و هر هفته برایمان سخنرانی میکرد. هماهنگی انجام شد تا به منزل حمید برویم و این سرآغاز دوستی مان شد، ما سه نفر به تبادل شعر میپرداختیم.
شمسایی با بیان اینکه استاد سبزواری برای وقایع پیش از انقلاب شعر میگفت تصریح کرد: او در روزهای حساس سال 56 هم شعر میگفت، روزهایی که آقا مصطفی به شهادت رسیده بود وارد میدان شد و برای هر مناسبتی غزل فوق العاده میسرود. برای حوادث قم، تبریز، اصفهان، یزد و تهران شعر گفت و هرگز سکوت نمیکرد. مدام برای چهلمها اشعاری میسرود و بنده نیز آنها را در محافل میخواندم. اکنون هم نوار جلسات موجود است.
به گفته این مداح، دوستی ما ادامه یافت تا اینکه حضرت امام به پاریس در سال 57 رفتند، مصاحبهای را با روزنامه لوموند انجام دادند که بسیار تکاندهنده و حرکتزا بود، این مصاحبه را سریع نشر دادیم و نسخهای از آن را خدمت آقای سبزواری بردم او هم بر مبنای آن مصاحبه قصیده مفصلی سرود. با این مطلع: «بنازم برآن پیر و فکر جوانش/که عاجز بود خامه از داستانش»
وی گفت: یادم هست وقتی شعر را گفت من آن را مخفیانه در جلسات میخواندم. امام آن روزها در پاریس بودند. آقای بهشتی برای دیدن امام رفتند و پس از آنکه به کشور بازگشتند به آقای سبزواری گفتم میخواهم به دیدار آقای بهشتی بروم. به اتفاق ایشان به دیدار او رفتیم، چند تن از انقلابیون هم در آن دیدار بودند، من آقای سبزواری را شاعری انقلابی معرفی کردم و سپس از قصیدهای که پس از مصاحبه امام با لوموند سروده بود اشاره کردم. اجازه خواستم که سبزواری شعر را بخواند که آقای بهشتی هم موافقت کرد.
این شاعر بیان داشت: پس از اتمام شعر آقای بهشتی بلند شدند و پیشانی استاد سبزواری را بوسیدند و فرمودند: "بروید برای جمهوری شعر بگویید.» آقای سبزواری گفت: زمان زیادی تا جمهوری مانده است! اما شهید بهشتی فرمودند: به جدم پیروزی نزدیک است و بزودی جمهوری اسلامی را ایجاد میکنیم.
شمسایی گفت: مرحوم سبزواری شاعری صریحاللهجه، درد آشنا و به معنای واقعی کلمه اصولگرای واقعی بود که حق را بر همه چیز ترجیح میداد و در مورد برخی مسایل سکوت نمی کرد. اگر شعری خلاف آمد مسیر انقلاب بود بدون تعارف واکنش نشان میداد و بر می آشفت.
وی در پایان اضافه کرد: حقیقتا استاد سبزواری نمونه بی بدیلی بود و فقدان ایشان برای شعرا و جامعه ادبی ما جبران ناپذیر است. من توصیه میکنم شاعران جوان دو کتاب «سرود درد» سرودههای پیش از انقلاب ایشان و «سرود سپیده» سرودههای پس از انقلاب ایشان را بخوانند و انقلاب را در آنها پیدا کنند، چرا که در هر بیت این دو کتاب انقلاب موج میزند.