شهدای ایران:"مرحوم کافی" از مصادیق وعاظ و خطبایی بود که خط قرمزهای ابلاغشده ساواک را درنوردیده بود. دائماً علیه یهود و صهیونیسم نیز با صراحت تمام موضعگیری میکرد.
اگرچه در زمان حیات و پس از آن در کتابهای مطرح در مورد سرگذشت او،[1] عناوین و القابی همچون واعظ شهیر یا خطیب و سخنران برجسته برایش به کار میبردند ولی با تمام این اوصاف دنیوی، او خود را یک روضهخوان ساده مینامید که تنها عشقش روضهخوانی برای ائمه، مرثیه برای امام حسین(ع) و دعای فرج حضرت ولیعصر(عج) بود.[2]
کسوت روضهخوانی کوچکترین بهانه او برای نزدیک شدن به مردم، خوب شدن خود و دیگران بود. اصل بر این بود که در دستگاه اهل بیت علیهمالسلام بماند و همه را به آن فراخواند، تا از آن طریق به خدا نزدیک شود و نزدیک گرداند و بسیار زیاد دغدغه این را داشت که مردم با وجود زمینه و فضای فراوان فساد از هر نوع، گناه نکنند.
او شدیداً از هر طریق و به هر شکلی به مسببین ظلم و فساد در جامعه نیز میتاخت و با هنرمندی تمام، آدرس دقیقی از دشمنان داخلی و خارجی دین به دست مخاطب خود میداد که برخی در لفافه و برخی با صراحت مورد هجمه او قرار میگرفتند؛ و در سخنان او صهیونیسم و یهود از جمله دشمنان اصلی دین عنوان میشد که همواره به اشکال مختلف با رفتار، عملکرد، اهداف و موجودیت آنها از سوی این روضهخوان پر مخاطب برخورد میشد.
این مقال بر آن است تا با مرور مختصری از زندگی، فعالیت، آثار وجودی و در نهایت شهادت او، به نحوه نگرش و برخوردش با یهود و صهیونیسم و موضوع فلسطین بپردازد؛ موضوعاتی که سخن راندن از آن در دوره طاغوت سختیها و پیامدهای ناگواری داشت و اتفاقاً اکثر علما، خطبا و روشنفکران آزاده، سلامت راه خود را در صراحت علیه صهیونیسم و ضرورت آزادی فلسطین و حمایت از فلسطینیان میدانستند و بر آن تأکید میکردند و به همین دلیل از خطوط قرمز حکومت طاغوت فراتر رفته، مبارزات خود با شاه را در ابعاد فراملی، تعریف میکردند.
زندگینامه
شیخ احمد ضیافتی کافی یزدی معروف به کافی خراسانی و کافی تهرانی، متولد اول خرداد 1315 (مقارن با روز جمعه اول ربیعالاول 1355 هجری قمری) در مشهد، فرزند حاج میرزا محمد کافی و زهرا غفورپور.[3]
میرزا احمد کافی امامی از علمای معروف یزد، در پی مسافرت به مشهد و شفا یافتن چشمهایش در جوار حرم حضرت امام رضا علیهالسلام، اسکان دائمی مییابد.[4] او پدر بزرگ شیخ احمد کافی بود و در سال 1333 او را برای ادامه تحصیل در نجف، همراهی میکند.[5]
تحصیلات کافی از دبستان ایمانی مشهد با مدیریت حجتالاسلام حاج سید حسن مؤمنزاده آغاز شد و در سال 1327 با ورود به مدرسه علمیه نواب ادامه یافت،[6] تا اینکه به قصد تکمیل منجر به سفر به نجف همراه پدربزرگ شد. اساتیدی در نجف همچون سید ابوالقاسم خویی، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، حسین راستی کاشانی و شهید سید اسدالله مدنی تربیت[7] این طلبه علاقهمند را برعهده میگیرند که از آن میان شهید مدنی نقش خاصی در پرورش روحی این جوان ایفا مینماید.
توفیق همجواری از مشهد تا نجف با پیادهرویهای کافی تا کربلا[8] و زیارتهای مداوم او از کاظمین و سامرا، عشق او به ائمه و اهل بیت را دو چندان میکند ضمن آنکه تحصیل 5 تا 6 ساله او خارج از ایران، زمینه آشنایی او با تحولات سیاسی مذهبی جهان اسلام را فراهم میکند و او را علاقهمند به فعالیت برای شناسایی مشکلات مسلمین و تلاش جهت حل آن مینماید.
در سال 1338 به توصیه آیتالله مدنی از نجف به مشهد بازگشته[9] و ضمن رسیدگی به مسائل خانوادگی تبلیغ دین را به صورت جدی آغاز مینماید.
در همین سالها با صبیه ارشد آیتالله سید حسین موسوی خراسانی (شاهرودی) به نام خانم طاهره موسوی[10] خراسانی ازدواج کرده[11] و برای ادامه تبلیغ و تحصیل در قم رحل اقامت میگزیند و از علمایی همچون شیخ محمد یزدی بهره میجوید. او در سال 1342 میزان تحصیلات خود را خارج فقه و اصول عنوان نموده است.[12]
در اواخر سال 1342 به صورت جدی وارد عرصه تبلیغ شده در تهران محله امیریه جنوبی ساکن میشود.[13] ابتدا در خانه خود مجالس مذهبی و دعای ندبه را برپا میکرد و سپس با رونق گرفتن این جلسات و افزایش جمعیت مخاطبین، اقدام به تأسیس مهدیه در اواخر سال 1347 با کمک خیرین و بزرگان محله در همان اطراف مینماید.[14]
از این زمان به بعد کافی در این پایگاه و مهدیههایی که در سایر شهرها افتتاح میکند،[15] تبدیل به خطیبی میشود که دیگر به زحمت بتوان زمان خالی در برنامههای کشوری او پیدا کرد.[16] به گفته خودش با سفر به 100 شهر یا بیشتر از آن، مجالس 10 شبه خود را در همه شهرها برپا مینمود و در صورت قرار گرفتن روز جمعه در خلال این مجالس، به تهران برمیگشت و دعای ندبه را در صبح جمعه در مهدیه تهران برپا نموده و دوباره به مجلس خود در شهرها باز میگشت.
او در سخنرانیهای خود نسبت به تحولات سیاسی، مذهبی و اجتماعی واکنش خاص خود را داشت و بارها بابت آن به زندان افتاد و آزاد شد و پس از تعهد دوباره بازداشت میشد.[17]
عملکرد کافی فقط در وعظ و خطابه خلاصه نمیشود. همانطور که در ادامه به صورت مشروحتر بدان خواهیم پرداخت، به فعالیتهای عمرانی برای مردم محروم، مبارزه با فساد، فعالیتهای بهداشتی- درمانی، اسکان بیسرپناهان، امداد راندهشدگان[18] و... کشیده میشود.
چنین عنصری یقیناً برای رژیم خطرساز بود؛ به ویژه اینکه با سران نهضت ضد شاهنشاهی هم پیوندها و حرفشنویهایی داشت.
آخرین حرکت انقلابی کافی در تبعیت از نهضت حضرت امام، سفر به مشهد برای عدم برپایی جشن نیمه شعبان در تهران بود که حضرت امام آن را تحریم کرده بودند.[19] بدینترتیب این سفر تبدیل به سفر آخرت گشت و در سیام تیرماه 1357 منجر به ملکوتی شدن وی شد.
شیخ احمد کافی با تنها 42 سال سن، مصداق بارزی از یک روحانی و آخوند آگاه، فعال، مؤثر و مفید بود که بر دل بسیاری از مخاطبان خود حکومت میکرد و دوست و دشمن بر این اقتدار معنوی که ظرف 10 سال از زمان تأسیس مهدیه در تهران، سیر تکاملی به خود گرفته بود، اذعان میکردند. الگویی که به زحمت بتوان ظرف 50 سال اخیر از میان وعاظ و خطبا و به قول خودش منبریها، با همان مشخصات به جامعه، کسی را معرفی کرد.
کارکردهای ویژه
کافی صرفاً یک آخوند روضهخوان نبود. او علاوه بر مدیریت مرکز فرماندهی خود در مهدیه برای کارهای مذهبی و دینی، کارهای آموزشی همچون فن سخنوری میکرد، کلاسهای اصول عقاید و احکام و آموزش قرآن دایر میکرد، مبلغ اعزام میکرد، مراسم عمامهگذاری برپا مینمود، داروخانه و مرکز درمانی تأسیس میکرد، به عیادت بیماران میرفت، به کمک معاودین میشتافت، سرپرستی ایتام را بر عهده میگرفت، مراکز فساد و سینما را به مسجد تبدیل میکرد، از مشروبفروشیها کتابفروشی میساخت، گمراهان و توابین زن و مرد آغشته به فساد و تباهی را هدایت میکرد، مدرسه و کتابخانه میساخت.[20]
و به عبارت صحیحتر خودش یک تنه هم کمیته امداد بود، هم بهزیستی، هم هلال احمر و هم حتی بسیج و جهاد سازندگی و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، وقتی هنوز هیچ کدام این نهادها تأسیس نشده بودند.[21]
در واقع این کارکردهای ویژه کافی، حکایت از مردمی بودن او داشت. در لابهلای مردم بود و از جنس مردم و مسئلهاش مردم بود.[22]
او یک آخوند اجتماعی بود و خوب میدانست از یک روحانی مردمی و محبوب، خیلی کارها برمیآید؛[23] ضمن آنکه معمولی بود نه پیچیده و مخصوص[24] که نتوان با او ارتباط برقرار کرد. اصلاً دین در نظرش آن قدرها چیز پیچیده و عجیب و غریبی نبود، استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی و نویسنده و پژوهشگر فاضل نبود. رئیس اداره و مدیرکل سازمان و وزیر و وکیل هم؛ آخوندی بود که آخوندی میکرد و میدانست همین آخوندی قدرتی دارد که هیچ دکتر و مدیرکل و وکیل و وزیری ندارد.[25]
کافی یک آخوند مردمپسند بود؛ به همین سادگی مردم معمولی میپسندیدندش چون مثل خودشان، با زبان خودشان، همان زبان کوچه و بازار، همان زبان بیتکلف دمدستی کف خیابانی حرف میزد... مثل شهرزاد قصهگو، قصه میگفت... چندان هم در قید و بند این که روایات تاریخی یا روضههایش با مستندات تطابق کامل داشته باشد، نبود. لابهلای همین قصهها حدیثش را هم میگفت مسئله اخلاقیاش را هم میگفت با جوک و خنده، نهی از منکرش را هم میکرد. تذکر لسانیاش را هم میداد. به وقتش هم میگریاند، گریاندنی؟[26]
دغدغهمندی سراسر وجود او را در برگرفته بود، دغدغهاش تخته کردن در کابارهها، کازینوها و مشروبفروشیها و سینماها بود. دغدغهاش این بود که مردم گوشت یخی نخرند، چون حرام است، پپسیکولا و جنرالاستیل و بخاری ارج نخرند چون مال ثابت پاسال بهایی [یهودیالاصل] است. معتاد نشوند، زنها باحیا و با حجاب باشند. مردها با غیرت باشند و ریششان را نتراشند. جوانها به بلوغ که رسیدند ازدواج کنند و بروند سر خانه زندگیشان، مردم گناه نکنند. چشمچرانی نکنند، دزدی نکنند، غیبت نکنند، دروغ نگویند، نزول نخورند، ربا نگیرند، رشوه ندهند، قمار نکنند، صلهرحم کنند. به داد فقرا برسند. مشکلاتشان را ببرند در خانه امام زمان(عج)؛ به ائمه متوسل شوند. به روضه امام حسین(ع) متوسل بشوند. اهل نماز و روزه و خمس و زکات باشند. مال حرام نبرند سر سفره زن و بچهشان. دغدغههایش اغلب از همین جنس بودند. برای همین با بهائیها و وهابیها و کمونیستهای بیخدا[27] و یهودیها دشمن بود.
کافی مکرر در سخنرانیهای خود بر این نکته تأکید میکرد که من به عنوان یک آخوند وظیفه دارم که با اراده و اشتیاق برای درست کردن ناراستیها مستقیماً به سراغ افراد بروم. اینکه در منزل و مسجد بنشینم تا منکرین پیش من آیند، مشکلات و ناهنجاریها حل نمیشود. هیچ یک از انبیاء و اولیاء الهی نبودند جز اینکه مستقیم و مکرر به سراغ مردم میرفتند و رودررو از آنها دعوت به معروف و نهی از منکر میکردند و با آنها ارتباط برقرار میکردند. مشکلات آنها را حل میکردند یا حداقل میشنیدند، و به عبارت خلاصهتر خود فعال بودند و نه اینکه از مردم انتظار فعالیت داشته باشند.
ویژگیهای مبارزاتی
کافی از مصادیق وعاظ و خطبایی بود که خط قرمزهای ابلاغشده ساواک را درنوردیده بود. دائم از اقدامات ضد دینی و غیر اسلامی رژیم در منبر سخن میراند. از شاه به بهانهها و اشکال مختلف انتقاد میکرد و بر او میتاخت و دائماً علیه یهود و صهیونیسم نیز با صراحت تمام موضعگیری میکرد. در عین حال عدهای بر این اعتقاد بودند که او یک آخوند غیر سیاسی است[28] ولی اسناد ساواک این برداشت را تأیید نمیکند.
کافی اولین بازداشت خود توسط ساواک را در سال 41 و به دنبال سخنرانی علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در منزل آقای قمی تجربه میکند[29] و دومین تصمیم برای بازداشت وی باز هم به دلیل سخنرانی در منزل آقای قمی و در پی حمله ددمنشانه رژیم شاه به فیضیه در فروردین 42، اتخاذ میشود که وی مخفی شده[30] از دست مأموران میگریزد. و بدین منوال و در مقاطع گوناگون از نهضت امام(ره) به شرح ذیل به شیوه خود با رژیم در مبارزه بوده است:
- حضور فعال در اعتراض به واقعه 15خرداد[31]
- اعتراض و مخالفت با انتخابات فرمایشی دوره 21 مجلس شورای ملی در مهر 1342 در قالب سخنرانی[32]
- تلاش رژیم برای اعزام او به خدمت سربازی[33]
- واکنش معترضانه که به تعطیلی مدرسه طلاب در پی شهادت آیتالله سعیدی انجامید و منجر به تصمیم رژیم برای تبعید وی به سراوان شد و با بازداشت موقت وی، این تصمیم متوقف گردید.[34]
- زندانی شدن در قزلقلعه به دلیل تجلیل از حضرت امام(ره) در 2 مرحله[35]
- تبعید به ایلام به دلیل حمله به رژیم صهیونیستی و یهودیان در سخنرانی[36]
- و...
ساواک در قبال فعالیتهای ضد رژیم کافی اقدامات ذیل را به مرحله اجرا در میآورد:
1. کنترل دقیق جلسات[37]
2. کنترل مکاتبات[38]
3. احضار و تذکر و بازجویی که حداقل 20 مورد از اسناد ساواک مؤید آن است.[39]
4. ممنوعالمنبر کردن که بارها اتفاق افتاده است و یا عدم صدور اسناد مربوط به سفر حج[40]
5. تلاش برای جلب همکاری[41]
کافی نیز در برخورد با ساواک رویهای اتخاذ میکند که هم فعالیتهایش تعطیل نشود و هم با آنها همکاری نکند و هم مبارزهاش ادامه یابد. او معتقد بود در زندان بودنش کمکی به کسی نمیکند. میگفت اگر بیرون باشم و منبر بروم مفیدترم. برای همین هر وقت به پست پلیس و ساواک میخورد، از هر شگردی برای خلاص شدن و زندان نرفتن استفاده میکرد. از اعتراف و اقرار تا نامهنگاری و تقاضای وساطت از افراد «ذینفوذ[42] و وقتی آزاد میشد دوباره کارهای خود را از سر میگرفت. گویی نه تعهدی داده و نه اقراری کرده و به همین دلیل در گزارش ساواک آمده است که نامبرده بالا تاکنون هیچگونه همکاری با ساواک ننموده است.»[43]
دیدار با روحانیون تبعیدی از جمله آیتالله مکارم در چابهار یا سیدعلی غیوری در سیرجان[44] از جمله شیوههای مبارزاتی کافی بود و در کنار سایر فعالیتها انجام میشد که بخشی از آن در اسناد ساواک مضبوط است. دیدار او با زندانیان سیاسی از جمله مهندس بازرگان، شیخ انواری و طالقانی[45] هم حاکی از این بود که او در قبال مبارزان ضد شاه احساس مسئولیت میکرد و حتی در عمل به بهانههای مختلف به خانواده آنها کمک مینمود؛ به طوری که ساواک در برخی موارد فعالیتهای کمکرسانی کافی به خانوادههای مستمند را به دلیل کمکرسانی به خانواده زندانیان در این پوشش، تعطیل نمود.[46]
ذکر از اسرا و زندانیان شیعه در خطابهها و دعاها برای آزادی سریع آنها[47] به صراحت یا در لفافه، نشانگر این بود که کافی در قول و عمل در جریان مبارزه و در میان مبارزین بوده است. ضمن آنکه از تجربه خود در زندان هم برای مخاطبین میگفت و با ذکر سختیهای زندان[48] به بهانههای مختلف، این حس را منتقل میکرد که هم اکنون خیلی از بیگناهان شیعه در بند رژیم هستند و رژیم در حق آنها ظلم روا داشته و محکوم است.
گریز به تاریخ، به ویژه تاریخ ظلم و استبداد بنیامیه، بنیعباس یا تاریخ انبیاء و مبارزه امامان و پیامبران با دستگاه جور در کنار اشارات و کنایههای معاصر، شیوه کافی بود تا هم حرف خود را بزند و هم بهانه به دست رژیم ندهد و هم مخاطب را متوجه اصل قصه نماید. شیوهای که بارها ساواک در رمزگشایی کنایههای کافی به این مهم پی برده و بر آن تصریح میکند.[49]
کافی و حضرت امام(ره)
کافی همواره نسبت به علماء و مراجع احترام خاصی قائل بود و در دعاهای خود از آنها یاد میکرد و در این میان برای حضرت امام(ره) به عنوان یک مرجع دینی جایگاه والایی قائل بود و بر آن اعتقاد داشت.[50]
در وهله دوم نسبت به مبارزات حضرت امام(ره) از همان ابتدا و بدون هرگونه تردید و درنگی، موضعی شفاف و قاطع داشت و در تمام مراحل مبارزه از جمله مخالفتهای حضرت امام(ره) با اقدامات رژیم از جمله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی،[51] اصلاحات ارضی،[52] جشنهای دو هزار و پانصد ساله،[53] حمله به فیضیه،[54] دستگیری و بعداً تبعید امام،[55] اشغالگری صهیونیستها،[56] مقاله توهینآمیز استعمار سرخ و سیاه،[57] ترور منصور، واقعه پانزده خرداد،[58] شهادت حاج آقا مصطفی[59] و... موضعگیری کرده، در مورد آن مراسم برپا کرده و برای اعلام موضع صریح، سخنرانی کرده و بعضاً تحت تعقیب قرار گرفته و حتی بازداشت و زندانی شده است.
از جمله موارد اشاره شده از اسناد ساواک میخوانیم:
1. کافی: خداوندا پرچمدار اسلام، پیشوای شیعیان جهان، حضرت آیتالله خمینی را در پناه خود از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسایل خلاصی زندانیان بیگناهی که به جرم طرفداری از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شدهاند فراهم نما...[60]
2. کافی: من نمیدانم خیلی از چیزهاست که نمیشود گفت دامن مراجع را رها نکنید امیدوارم که نتیجه بگیرید. کافی در پایان منبر خود گفت سلام بر مکه و نجف
نظریه شنبه: طبق قراری که بین بعضیها مرسوم است. سلام بر نجف یعنی سلام به [امام] خمینی[ره][61]
3. کافی: آن مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتاللهالعظمی خمینی (سه بار صلوات مردم) از گوشه نجف ناله میکند، کسی نالهاش را نمیشنود (گریه حضار) آی نسیم هوا، نالههای دوستان این مرجع تقلید را به گوشش برسان. آیتاللهالعظمی خمینی، بزرگ مرجع شیعه، افتخار قرآن، افتخار اسلام، افتخار اهل بیت، افتخار دین، افتخار روحانیت، مدافع حریم اسلام و شیعه، با توام آقا، قربانت بشوم آقاجان[62]...
از اینکه کافی با حضرت امام(ره) در ایران دیداری داشته باشد سندی وجود ندارد. فقط در سال 46 یکبار در خانه ایشان سخنرانی کرده است[63] و پس از آن حداقل در منابع آمده است که در سالهای 46 و 55 با امام در نجف دیدار داشتهاند.[64] که عدهای دیدار دوم را در ارتباط با اختلافات شدید کافی با شریعتی ارزیابی میکنند:
کسی نمیداند در آن دیدار خصوصی میان آن دو چه گذشت هر چه بود در برگشت از آن سفر، لحن کافی در انتقاد از شریعتی ملایم شد. این را اطرافیانش خوب حس میکردند.[65]
در واقع حضرت امام(ره) در جریان این اختلاف بود[66] و حتی با ارسال نامه به شیخ محمد یزدی[67] و حاج سید عبدالرضا حجازی،[68] از آنها خواست که در این مورد ورود کرده و مانع از گسترش این اختلاف که به ضرر جامعه مسلمین و به نفع دستگاه پهلوی است، بشوند.
و کافی نیز با توجه به روحیه ولایتپذیری، در عین حفظ خطوط و دلایل مخالفت با شریعتی، آنگونه که در گفتار و اقدامش، مشهود بود، وفق نظر حضرت امام(ره) عمل کردند. ولی ظاهراً این رویه از سوی طرف مقابل حتی تا پس از درگذشت کافی رعایت نشده و اسباب وقوع ناملایماتی بود.[69]
به نظر میرسد که نامه حضرت امام(ره) به کافی در 23/6/1350[70] به شرح ذیل و در زمانی که کافی تنها 35 سال سن داشته است، گویای خیلی از حقایق باشد:
بسمهتعالی
خدمت جناب حجهالاسلام عماد الاعلام و ثقهالاسلام آقای حاج شیخ احمد کافی دامتافاضاته مرقوم محترم واصل و از مطالبش مطلع شدم راجع به ترویجات جنابعالی و اشتغال به تربیت طبقه جوان جناب حجهالاسلام آقای مدنی شرحی تذکر دادند. از غیر ایشان هم شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه میکنید. ارزش خدمتهای صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم بیش از عصور سابقه است. امید است خداوند تعالی بیش از پیش به جنابعالی توفیق خدمت به شرع مطاع داده و خدمات شما منظور نظر ولی امر عجلاللهتعالیفرجهالشریف بوده باشد.
جنابعالی مجازید سهم سادات را تا حدود قلمهای هزار تومانی یا به خود اشخاص اجازه دهید بدهند یا خودتان به محال مقرره شرعیه برسانید زائد بر آن را نصف به همان نحو و نصف دیگر را ایصال فرمایند برای اقامه حوزههای علمیه از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم[71]
روحالله الموسوی الخمینی
مبارزات ضد صهیونیستی
در کنار سایر کارکردهای ویژه کافی، لحن و بیان او علیه یهود و صهیونیسم کفایت میکند که او را تنها یک آخوند معمولی و روضهخوان عادی ندانیم. کافی با وجود اینکه خود را یک روضهخوان معرفی میکرد، عمق و ورود ویژهای به مسئله یهود در ایران و صهیونیسم در جهان اسلام داشت و گویی اخبار و تحولات حوزه فلسطین را مو به مو و روز به روز رصد کرده و در مقابل آن یک موضعگیری قاطع اتخاذ میکرد؛ در حالی که دیگر خطبا و وعاظ مدعی، با وجود انتظار جامعه از آنها در این مورد، کاملاً منفعل، بیاطلاع و بعضاً ساکت بودند.
روشنگری کافی در این حوزه با توجه به حساسیت و بعداً منع رژیم و خفقان حاکمه، به طرق مختلف صورت میگرفت. بسیاری از اوقات با روایت داستان بنیاسراییل و انبیاء مبعوثشده در میان آنها، حرف خود را میزد. از داستان گاو بنیاسراییل، حضرت موسی علیهالسلام، حضرت یحیی علیهالسلام و اینکه قوم بنیاسراییل از کشته شدن او خشنود شدند و خداوند از طریق بختالنصر در زمان ارمیاء نبی، سزای این خشنودی را با اشغال اورشلیم و اسارت آنها در بابل داد.[72] یا از داستان قارون[73] و ثروت او میگفت و در خلال این داستانها به ویژگیهای یهود میپرداخت.
علاوه بر آن گریز کافی به نقش و عملکرد یهود در تاریخ اسلام و نسبت آنها با مسلمانان فراز مهمی از اظهارات کافی در مورد یهود و صهیونیسم را تشکیل میداد؛ در زمانی که به نقل از حضرت پیامبر بیان مینمود که هیچکس به قدر یهود وجود مقدس ایشان را اذیت نکرده است.[74] در جای دیگر به داستان آزار یک یهودی با خالی کردن شکمبه شتر بر سر مبارک پیامبر (ص) میپردازد[75] و اینکه چگونه حضرت در هنگام بیمار شدن آن یهودی، با وی رفتاری انسانی داشته و او را متنبه کرده است. به داستان فتح خیبر و ویژگی قلعهها و استحکامات یهود در شبه جزیره، مقابل مسلمانان میپرداخت[76] و اینکه چگونه این قلعه به دست حضرت علی علیهالسلام و رهبری حضرت پیامبر(ص) فتح گردید و یهودیان ذلیل شدند. به داستان عبداللهابنسلام با معاویه میپرداخت که چگونه یک یهودی تازه مسلمان شده با سستعنصری خود ملعبه دست معاویه میشود.[77]
کافی در هر فرازی از تاریخ اسلام، خط به خط دنبال یهود و عملکرد ناصواب آن مقابل اسلام، ائمه و پیامبر است و حتی از کوچکترین مورد آن نیز دریغ ندارد. به عنوان مثال شاید یکی از گیراترین روضههای ایشان در مورد ائمه، مربوط به حضرت بابالحوائج امام موسی کاظم(ع) و نقش افرادی همچون سندی ابن شاهک، داروغه یهودی بغداد و عامل اصلی شهادت حضرت باشد که با جزئیات مثالزدنی برای مخاطب بیان میشود.
در واقع کافی با بیان تاریخ به مصادیق عملکرد یهود و اوضاع فعلی فلسطین میپردازد و آدرس امروزی از آموزه دیرینه آنها علیه دین و بشریت را ارایه میکند.
کافی علاوه بر مطرح کردن علت این معضل در جهان اسلام و بشریت امروز، راه حل نیز ارایه میکند. او بدون داشتن امکان و ابزاری برای مقابله با صهیونیسم، وسیله تحریم کالاها و همکاری با صهیونیسم و بهائیان که هم اکنون در یک کالبد مشغول ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند را به عنوان راه چاره، مطرح و مکرر بر آن تأکید میکند. از جمله:
ای مردم این گوشت یخزده حرام است آن را نخورید. مرغ منجمد که میگویند از آلمان آوردهاند. دروغ است، آنها را از اسراییل آوردهاند و حرام است. ای مسلمانان نخورید...[78]
کارخانه جنرالاستیل محصولاتش مال کلیمیهاست، نخرید مسلمانها جنس خودتان را بخرید و بفروشید...[79]
آدامس خروسنشان که اینقدر بچههاتون میخرند مال یهودیهاست. ای آنهایی که میفروشید، کمک به یهودیها میکنید.
ای آنهایی که میخرید کمک به آنها میکنید.[80]
و...
کافی در کنار تحریم کالاهای اسراییلی و یهودی، از مسلمین میخواهد که با هم متحد باشند و به کمک مبارزان ضد اسراییلی بشتابند. از جمله در خلال جنگ 1967 میگوید:
مردم مسلمان وظیفه شما است که اتحاد داشته و از قرآن حمایت کنید. در این جهت با برادران اعراب همآهنگ و همصدا باشید و یهودیان نفرینشده پیغمبر هستند و باید از بین بروند.[81]
در جای دیگر با ابراز تأسف از انفعال دولت در قبال مسئله فلسطین میگوید:
اگر دولت ایران پشتیبانی فوری خود را از برادران عرب ما اعلام نکند، ما مسلمانان ایران سرشکسته خواهیم بود. من از روی این منبر با صدای بلند به دولت و مسئولین مملکت اعلام مینمایم که هر چه زودتر به کمک برادران مسلمان ما بشتابند و شر مردم یهود را از سر آنان کوتاه کنند.[82]
کافی همچنین در منابر خود به حامیان یهود و صهیونیسم هم میتازد و به نحوی بیان میکند که اگر حمایت آنها نباشد، چه بسا صهیونیسم زودتر از این مضمحل شود. وی در قالب دعا به این مهم پرداخته و میگوید:
دیشب در روزنامه نوشته شده بود که در امریکا یهودیان مبلغ پنج میلیون دلار جمعآوری و برای اسراییل فرستادهاند و یهودیان تهران نیز جمع شدند و برای اسراییل دعا کردند. میدانید یعنی چه[؟] برای از بین رفتن قرآن و اسلام.[83]
ملت یهود سه روز است که روزه میگیرند تا در مقابل قرآن پیروز شوند. آنها برای نابودی قرآن میجنگند.[84]
... مهدی جان به فریاد ما برس. کار ما به جایی کشیده که مسیحیها، بهائیها و یهودیها آزادند و هر بلایی که میخواهند به سر ما مسلمانان میآورند.[85]
... خدایا دین اسلام را نصرت بده، آنهایی که به دین کمک میکنند یاری کن- آن دستهایی که یهود و اسراییل را کمک میکنند از سر ملت شیعه کوتاه فرما.[86]
کافی در خلال این دعاها به صورت غیر مستقیم همانطور که اشاره شد حکومت پهلوی را مشمول این حمایتها از اسراییل دانسته و میگوید:
خدایا به حق امام زمان تو را قسمت میدهیم که هر کس از یهودیان علنی و یا در خفا حمایت میکند ذلیل گردان.[87]
و جالب اینجاست که ساواک نیز در نظریه خود بر این دعا مینویسد:
نظریه شنبه: تعدادی که از مردم پای منبر او بودند عقیده داشتند که ایران در خفا از اسراییل حمایت میکند و نیز نامبرده در وعظ خود همیشه اشاره و کنایههایی دارد که مورد تفسیر مردم است.[88]
کافی در فرصتهای دیگر این رویه خود را بدینگونه ادامه میدهد:
پروردگارا آن کس را که به وسیله پول، سرباز، اسلحه و... به یهودیان اسراییل کمک میکند، دودمانش را ریشهکن کن.[89]
... خدایا به جان امام زمان هر کس ظاهراً یا باطناً جلوی مردم یا زیر زیرکی کمک به یهودیها میکند، به حق امام زمان ذلیلش کن.[90]
... خدایا به آبروی امام زمان هر کس به یهودیها کمک میکند، تو کمکش نکن.[91]
... خدایا با نابودی دشمنها و کمک آنها به دشمنای مسلمانها. خدایا هر کس زیر جلکی [پنهانی] کمک میکند به دشمنای مسلمانها و دشمنای مسلمانها را نابود کن.[92]
... خدایا هر کس هم کمک به این یهودیها میکند. رسواش کن[93]
... خدایا هر که یهودیها را تقویت میکند و کمکشون میکند، بر هر عنوانی به حق زهرا ذلیلش کن.[94]
کافی در آخرین مرحله از برخورد خود با یهود ضمن معرفی عقیده، مرام، عملکرد و خصلت یهودیان با دعا خواستار نابودی اسراییل و صهیونیسم میشود از جمله:
... خدایا فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان بگردان و هر دستی به یهودیها کمک میکند خودت آنان را نابود کن و هر دستی مسلمانان را یاری میکند خودت یاری بفرما.[95]
به برادران مسلمان اردنی دعا بکنید که یهودیها ریختهاند هفت مسجد آنها را خراب کرده و چند نفر از زن و بچههایشان را کشتهاند.[96]
... خائنین به دین اسلام و مذهب شیعه را در هر لباسی و در هر مقامی که هستند ذلیل بگردان. کسانی که در هر کجا جدایی و تفرقه بین مسلمین را فراهم مینمایند. مخصوصاً این دو تا یهود را نابود کن...[97]
... خدایا هر کس در هر کجا برای برادرهای مسلمان ما ناراحتی ایجاد میکند نابودشان کن. ملتهای اجنبی مخصوصاً چهار تا یهودی که باعث ناراحتی برادران عرب ما میشوند، نابود و ریشه این چهار تا یهودی را از روی زمین بکن.[98]
در یک گزارش ساواک پیرامون عملکرد یهود در فلسطین به نقل از کافی میخوانیم:
مسجد در اطراف بیتالمقدس را تخریب و به فاحشهخانه تبدیل نمودهاند و در این هنگام به کشورهای اسلامی و نابود شدن یهودیان دعا کرد.[99]
کافی در باب این شیوه رفتاری یهود علیه مساجد مسلمانان در جای دیگر میگوید:
... روزنامهها نوشته بودند که یهودیان اسراییل از 11 مسجد سه باب آن را خراب کرده و در آنجا مشروبفروشی باز کردهاند البته این کارها را برای آزار روحی مسلمانان میکنند. خدا نکند یهودیها بر مسلمانان مسلط شوند، دمار از روزگار آنها درمیآورند. الان که نزدیک افطار است، یک مشت از جوانهای مسلمان با زبان روزه در حال جنگ با یهودیان میباشند و وظیفه ماست که برای آنها دعا کنیم. خدایا ریشه یهود را بکن و هر کس به آنها کمک میکند نابودش کن.[100]
کافی در جای دیگر در مورد ماهیت یهودیان که عمدتاً با تشکیل دولت یهود بروز یافته میگوید:
بهتون بگم این یهودیها به جان شما، مسلمان هم بشوند، مسلمان نمیشوند. اصلاً... جنسشون خرابه، خرابه.[101]
خدایا به حق امام حسین قسم ریشه این یهودیها را مخصوصاً اسراییلیها را از دنیا بکن.[102]
کافی در یک سخنرانی به دو نمونه از عملکرد یهود در اسراییل اشاره کرده و میگوید:
به حق پیغمبر اکرم ریشه این یهودیها رو تو دنیا بکن. آی اینقدر این یهودیها مرموزند و بدجنس و اذیت کن. چطور؟
دو تا از کاراشونو بگم که تو روزنامههاشون هم نوشتند: اینایی که دیگه تو روزنامههاشون نوشتند که گفتنش طوری نیست که نوشته بود در شهر اورشلیم که الان اسراییلیهای نانجیب گرفتن از مسلمانها، یازده تا مسجد تو این شهر اورشلیم بود. این نانجیبا این یازده تا مسجد را شرابفروشی کردند... جا داشتند برای شرابفروشی اما برای اینکه ما رو اذیت کنند مسجدامون رو شرابفروشی کردند. این یکی؛ یکی هم وقتی مسلمانها ریخته بودند با اینا یه خرده پنجه نرم کنند 54 تا از این بچه مسلمونا از سه، چهار ساله تا ده ساله، را توی یک خونه کرده بودند... سر این 54 تا بچه را بریدند... طفلکا مثل مرغ بال زدند و مردند.[103]
موضع کافی در قبال یهود، اسراییل و صهیونیسم آنقدر صریح، شفاف و قاطع بود که در نهایت با واکنش یوسف کهن نماینده یهودیان در مجلس مواجه شد. او یکی از نوارهای کافی[104] که به صراحت، موضع کافی در آن بیان شده بود را به ساواک تحویل داده و طی آن درخواستی مبنی بر برخورد با کافی مطرح کرده بود. در نوار مذکور واقعه قتلعام این 54 کودک مسلمان مطرح شده بود که پیش از این ذکر گردید.
عکس شماره 1 یا 2 هر کدام بهتر است در این قسمت کار شود
یوسف کهن که خود از منابع رسمی و کددار ساواک بود، در انجمن کلیمیان ایران نیز عضویت داشت. در حزب ایران نوین بود و به عنوان فراماسون در کلوپ روتاری هم عضو بود. او در انتخابات دوره 24 مجلس با تخلف و تقلب به نمایندگی از اقلیت یهودی به مجلس راه یافت.[105]
یوسف کهن که احتمالاً دچار فراموشی شده است یا قصد دیگری از طرح اینگونه داستان دارد، در خاطرات خود در این مورد میگوید که:
در اواخر سال 1356 نشانههایی از تهدید حیات جامعه یهود ایران به نظر میرسید. در پارهای از مساجد بعضی از اهل منبر، صهیونیسم که یهودیت را به صورت مطلق مورد حمله قرار میدادند، شهادت حضرت علی و حسینبنعلی را به یهودیان منتسب میکردند و مدعی بودند که حضرت محمد را یهودیان مسموم کردهاند. این تهدید به تدریج از طریق بعضی از سخنرانیهای تلویزیونی هم ادامه یافت تا بدانجا که به خاطر دارم که در شب عاشورا، یکی از سخنرانان به یهودیان توهینهایی نمود...[106]
یوسف کهن در ادامه خاطرات خود به جریان همان کاست میپردازد و اینکه نیمه شب آن را با مقامات مسئول در میان گذارده است و حتی آن را در پنجم دیماه 1356 با جمشید آموزگار نیز مطرح کرده است.[107]
اگرچه تاریخ مطرحشده یوسف کهن با اسناد ساواک منطبق نیست ولی به غیر از سخنرانی و سند ساواک مبنی بر اظهارات کافی در سال 1354، مطلبی که با موضوع یوسف کهن مطابق باشد، سخنرانی شهید مطهری در روز عاشورا مورخ 27 اسفند 1348 است که در آن مدعی شده بودند که «والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد»[108] و این مطلب در کتاب حماسه خمینی جلد دوم به مناسبت تحریفات عزاداری حضرت سیدالشهدا ذکر شده است.
به هر حال یوسف کهن با واکنش شدید خود، ساواک را با یک تصمیم مبنی بر تبعید سه ساله کافی به ایلام رهنمون شد و بدینترتیب روضهخوان برجسته ایران در دوره پهلوی نه به دلیل توهین به شاه و نه به دلیل احساس خطر برای اسلام، بلکه به دلیل بیان حقایق در مورد یهود و اسراییل، توسط سردمداران یهودی ایران، محکوم به تبعید شد؛[109] اگرچه کافی هم با گذراندن یک سال زمان تبعید با نامهنگاری[110] و تحریک خاص خود از تبعید بازگشت و کارهای خود را بر منوال گذشته تا زمان شهادت ادامه داد.
درگذشت کافی
دلایل بسیار قابل تأمل و زیادی وجود دارد که نمیگذارد یک ناظر بیطرف از نحوه درگذشت کافی به سادگی عبور کند و در واقع درگذشت کافی آنقدر که نحوه درگذشت او قابل تأمل است، برجسته و درنگپذیر نیست؛ و به همین دلیل باید به حوادث و وقایع منتهی به واقعه تصادف ماشین کافی اشارهای ولو مختصر داشته باشیم.
داستان از تحریم برپایی جشنهای نیمه شعبان آغاز میشود؛ زمانی که حضرت امام(ره) با اوجگیری جنایات پهلوی در آخرین سالهای حکومت خود، برپایی جشن و شادمانی را حسب روال گذشته مناسب ندیده و اعلام میدارند:
در حال حاضر ملت عزیز در عزای عزیزان خود نشسته. چگونه ممکن است کسی نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند؟ شادمانی بر روی اجساد به خون خفته فرزندان اسلام؟! ما که هنوز مادرهای داغدار جوانانمان سیاهپوشاند. ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامی هستیم. جشنی نداریم. ما که در هر فرصت مدارس و مساجد و دانشگاههایمان مورد هجوم مأمورین شاه است، چطور ممکن است چراغانی کنیم؟!... اکنون لازم است در این اعیادی که در سلطنت این دودمان ستمگر برای ملت ما عزا شده است، بدون هیچگونه تشریفات که نشانگر عید و شادمانی باشد، در تمام ایران، در مراکز عمومی مثل مساجد بزرگ اجتماعات عظیم به پا کنند و گویندگان شجاع محترم، مصایب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند.[111]
رهنمود امام(ره) در این برهه حساس با شکل و شیوه کاملاً متفاوت که امروزه از آن به عنوان مبارزه منفی یاد میشود، عدهای را متقاعد و تابع کرد و کافی در عین عشق فراوان به حضرت مهدی(عج) و ضرورت برپایی جشن به ویژه با توجه به جولان بهائیت در ایران آن زمان، بر این رهنمود راهبردی گردن نهاد و همچون عدهای دیگر چون حجتیهایها اقدام نکرد که هم در قبل و هم در بعد از انقلاب آزمونی بسیار بد و رسوا دادند. کافی در پاسخ به احضار صبح روز پنجشنبه سرهنگ ازغندی رئیس کلانتری محله و در مقابل سه راه پیشنهادی او از جمله:
- مثل هر سال چراغانی کنی یا مهدیه را تعطیل کنی و بسپاریش به مأموران ما که چراغانی کنند یا همین امروز از تهران بروی مشهد و نیمه شعبان اینجا نباشی.[112]
گزینه سوم را انتخاب کرد و همان روز در تبعیت از ولیامر خود، دست همسر و فرزندان خود را گرفت و با پژوی شخصی به سمت مشهد، راهی شد.
این اقدام کافی یعنی مخالفت صریح با خواست دستگاه حاکم؛ و این غیر قابل اغماض بود. آن هم در سالی که دیگر مماشات با انقلابیون و سردسته جریانهای مردمی و انقلابی بیش از این امکان ندارد. سیاست پهلوی در این برهه حساس همراهی ظاهری با افکار عمومی دنیا مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی است و از سوی دیگر خاموش ساختن غیر رسمی رهبران جریانساز نهضت. در این میان رهبران فکری فرهنگی از اولویت برخورد رژیم با آنها برخوردار هستند. در واقع در این زمان اضافه شدن افرادی بر فهرست مرگهای مشکوک همچون تختی، آلاحمد، شریعتی،[113] حاج آقا مصطفی و ربوده شدن امام موسی صدر بیدلیل و اتفاقی نیست.
و اما اتفاقاتی که بر این حدس و گمان میافزاید و منجر به اضافه کردن نام کافی به این سیاهه میشود از آن جمله است:
1. کافی با تجربه فراوان در سفرهای متعدد به شهرستانها و به ویژه مشهد همواره از هواپیما استفاده میکرد[114] و دلیلی وجود نداشت که در این فقره با توجه به مسافت راه و همراهی خانواده، این زحمت را متحمل شود.
2. راننده او به نام عنابستانی که با اصرار و وساطت دیگران دوباره به کار گمارده میشود،[115] در طول سفر و قبل از تصادف رفتار مشکوک و غیر قابل دفاعی دارد و سرعت غیر مطمئنه او از دلایل قطعی مبنی بر مشکوک بودن حادثه است. به ویژه اینکه پس از تصادف تاکنون هیچ ردی از او پیدا نیست[116] و کاملاً ناپدید شده است. و تعجبآور اینکه در روبهرو شدن با ماشین مقابل احتمال صدمه دیدن او قاعدتاً باید بیشتر باشد چرا که از لحاظ فنی راننده در یک رویارویی با خودروی مقابل ضربهپذیرتر است. ولی در جریان تصادف طرف کمک راننده به خودروی جلو اثبات کرده و مرحوم کافی صدمه میبیند.
3. از اتفاقات حین تصادف و پس از آن و انتقال مجروحین به بیمارستان هیچ گزارش قابل اتقانی وجود ندارد؛ به طوری که حتی این شایعه مطرح میشود که کافی را در آمبولانس به شهادت رساندهاند.[117]
4. حرکت شتابزده و غیر قابل توجیه دستگاه حاکمه در خلال تشییع در مشهد، انتقال به تهران و دوباره انتقال به مشهد و به خاک سپردن شبانه آن در مقبره خواجه ربیع آن هم با تدابیر ویژه، حس مردم در مشکوک بودن کل ماجرا را بیشتر و حساستر کرد و حتی بیطرفترین ناظران از میان مردم نیز نسبت به کل ماجرا دچار ابهام و سردرگمی شدند.
عروج شهادتگونه کافی در 42 سالگی تنها چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، هم مردم را مصمم به ادامه مسیر خود کرد و هم رژیم را با لرزش دوباره مواجه ساخت و هم نشاندهنده آسیب جدی در بدنه فکری و فرهنگی رژیم بود که این گونه نخبگان علمی و مذهبی آن قربانی مطامع صهیونی، بهائی و استبدادی میشوند.
آنکه یک عمر گفت مهدی جان داد در روز عید مهدی جان[118]
یک ارزیابی
بدون شک کمتر جریان و جنبشی بتوان پیدا کرد که در مسیر اسلام یا مبارزه تمام معیارهای اخلاقی، دینی و عقلانی را رعایت کند؛ یا اینکه تمام مخاطبین از شیوه و سیره مبارزه و مبارزان آن ابراز رضایت نمایند.
در مورد کافی و جریان او ارزیابیها و قضاوتهای متعدد و متنوعی صورت گرفت که پس از انقلاب منجر به انزوای آن در یک سطح نیز گردید و هم اکنون پس از نزدیک به 40 سال از آن جریان، بسته به شرایط زمانی نمیتوان برخی گفتارها، رویکردها و رفتارهای کافی را توجیه نمود و حتی برای استفاده از آن، نسخه امروزی پیچید. به عنوان مثال صراحت بیان علیه بزرگان برادران اهل سنت در حال حاضر به هیچ عنوان و بهانهای به ویژه از منابر و رسانههای رسمی و غیر رسمی ستوده و قابل دفاع نیست و معلوم نیست که کافی در آن زمان با چه منطق و شرایطی، این صراحت را داشتهاند.
صراحت کافی در مواجهه با قشر نسوان نیز، از ملاحظات مطرح در منابر ایشان بود تا جایی که در برخی موارد شکل اهانت به خود میگرفت؛ مثل جایی که از جهت علمی اثبات میکرد که چون وزن مغز زنان کمتر از مردان است، عقل آنها نیز به همین نسبت کم است.[119]
کافی در بیان مفاهیم اخلاقی و آسیبهای اجتماعی از جمله مصرف مشروبات الکلی، شیوع منکراتی همچون مراکز فحشا، صراحت عجیبی داشت که استفاده امروزی از نوارهای ایشان به ویژه برای خانوادهها را سخت مینماید.[120]
گذشته از این برخی مذهبیون و روشنفکران متدین نیز نسبت به نحوه برخورد کافی با برخی مقدسات، انتقادات سختی وارد میکردند. از جمله اینکه کافی خود را سگ حضرت مهدی(عج) خوانده و به آن افتخار میکند.[121]
در واقع صراحت کافی در بیان اعتقاد و احساس خود نسبت به مقدسات، پدیدههای اجتماعی و دشمنان و حتی یهود به حدی است که طرفداران او را از سایرین متمایز کرده و به عنوان یکی از مهمترین دلایل انزوای او پس از انقلاب ارزیابی میشود. در حالی که هیچ کس نسبت به اصالت یا اشتباه این مواضع سخن نمیگوید و تنها این انتقاد وارد است که مکان طرح این مباحث با این شفافیت شاید اینقدر صلاح نباشد.
به هر حال با تمام آسیبهای مطرح در خصوص پدیدهای به نام کافی، باید اذعان کرد که منبر کافی و عملکرد او فراتر از منبر و تأثیرگذاری او بر جوانان و مواضع او در قبال مسائل سیاسی اجتماعی روز در سطح داخلی و بینالمللی، در نوع خود بینظیر بود و جامعه اسلامی ایران با تمام ظرفیتها و زمینهها کمتر تجربهای در سطح و تعریف کافی ظرف 50 سال اخیر به خود دیده است. همچنین ویژگیهای مثالزدنی با تأثیرات ماندگار روحی، مثالی از کافی ساخته بود که جز با اخلاص و عشق به اهل بیت علیهمالسلام و اعتقاد و علاقه به راهی که میرفت حاصل نشود.
کافی نشان داد که در عین توجه به مسائل دینی و اعتقادی جامعه در سطح فردی و اجتماعی باید به عرصه بینالمللی توجه داشت و نسبت به خطرات بزرگی که جهان اسلام را همچون یهود تهدید میکند، حساس بود؛ یهودی که کافی در آن زمان به آن میتاخت واجد تمام شرایط صهیونیسم با تمام صفات منفی و مخرب آن بود؛ نه پیروان واقعی و راستین حضرت موسی علیهالسلام و انبیاء عزیز بنیاسراییل که خود قصههایشان را تعریف میکرد و چه بسا توسط صهیونیستهای همان زمان به قتل رسیدند و دل حضرت موسی علیهالسلام را با بهانهها و جنایتهای خود خون کردند و هم اکنون دل مسلمین را خون کرده، موجب ناامنی و خرابی جوامع اسلامی شدهاند.
لطفاً این سوتیترها به ترتیب در مقاله حاضر کار شوند:
این مقال بر آن است تا با مرور مختصری از زندگی، فعالیت، آثار وجودی و در نهایت شهادت کافی، به نحوه نگرش و برخوردش با یهود و صهیونیسم و موضوع فلسطین بپردازد
تحصیل 5 تا 6 ساله او خارج از ایران، زمینه آشنایی او با تحولات سیاسی- مذهبی جهان اسلام را فراهم میکند و او را علاقهمند به فعالیت برای شناسایی مشکلات مسلمین و تلاش جهت حل آن مینماید
او در سخنرانیهای خود نسبت به تحولات سیاسی، مذهبی و اجتماعی واکنش خاص خود را داشت و بارها بابت آن به زندان افتاد و آزاد شد و پس از تعهد دوباره بازداشت میشد
شیخ احمد کافی با تنها 42 سال سن، مصداق بارزی از یک روحانی و آخوند آگاه، فعال، مؤثر و مفید بود که بر دل بسیاری از مخاطبان خود حکومت میکرد
کافی یک تنه هم کمیته امداد بود، هم بهزیستی، هم هلال احمر و هم حتی بسیج و جهاد سازندگی و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر؛ وقتی هنوز هیچ کدام این نهادها تأسیس نشده بودند
کافی از مصادیق وعاظ و خطبایی بود که خط قرمزهای ابلاغشده ساواک را درنوردیده بود. دائم از اقدامات ضد دینی و غیر اسلامی رژیم در منبر سخن میراند. از شاه به بهانهها و اشکال مختلف انتقاد میکرد و بر او میتاخت و دائماً علیه یهود و صهیونیسم نیز با صراحت تمام موضعگیری میکرد
کافی همواره نسبت به علماء و مراجع احترام خاصی قائل بود و در دعاهای خود از آنها یاد میکرد و در این میان برای حضرت امام(ره) به عنوان یک مرجع دینی جایگاه والایی قائل بود و بر آن اعتقاد داشت
گریز کافی به نقش و عملکرد یهود در تاریخ اسلام و نسبت آنها با مسلمانان فراز مهمی از اظهارات کافی در مورد یهود و صهیونیسم را تشکیل میداد
در واقع کافی با بیان تاریخ به مصادیق و عملکرد یهود و اوضاع فعلی فلسطین میپردازد و آدرس امروزی از آموزه دیرینه آنها علیه دین و بشریت را ارایه میکند
کافی بدون داشتن امکان و ابزاری برای مقابله با صهیونیسم، وسیله تحریم کالاها و همکاری با صهیونیسم و بهائیان که هم اکنون در یک کالبد مشغول ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند را به عنوان راه چاره، مطرح و مکرر بر آن تأکید میکند.
کافی در کنار تحریم کالاهای اسراییلی و یهودی، از مسلمین میخواهد که با هم متحد باشند و به کمک مبارزان ضد اسراییلی بشتابند
موضع کافی در قبال یهود، اسراییل و صهیونیسم آنقدر صریح، شفاف و قاطع بود که در نهایت با واکنش یوسف کهن نماینده یهودیان در مجلس مواجه شد. او یکی از نوارهای کافی که به صراحت، موضع کافی در آن بیان شده بود را به ساواک تحویل داده و طی آن درخواستی مبنی بر برخورد با کافی مطرح کرده بود
روضهخوان برجسته ایران در دوره پهلوی نه به دلیل توهین به شاه و نه به دلیل احساس خطر برای اسلام، بلکه به دلیل بیان حقایق در مورد یهود و اسراییل، توسط سردمداران یهودی ایران، محکوم به تبعید شد
دلایل بسیار قابل تأمل و زیادی وجود دارد که نمیگذارد یک ناظر بیطرف از نحوه درگذشت کافی به سادگی عبور کند و در واقع درگذشت کافی آنقدر که نحوه درگذشت او قابل تأمل است، برجسته و درنگپذیر نیست
با تمام آسیبهای مطرح در خصوص پدیدهای به نام کافی، باید اذعان کرد که منبر کافی و عملکرد او فراتر از منبر و تأثیرگذاری او بر جوانان و مواضع او در قبال مسائل سیاسی اجتماعی روز در سطح داخلی و بینالمللی، در نوع خود بینظیر بود و جامعه اسلامی ایران با تمام ظرفیتها و زمینهها کمتر تجربهای در سطح و تعریف کافی ظرف 50 سال اخیر به خود دیده است./۸۴۱/د۱۰۱/س
علیرضا رضوی
منبع: فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، شماره ۵۱، بهار ۱۳۹۶
پی نوشت
[1]. دو عنوان کتاب مطرح در این عرصه: 1. واعظ شهیر؛ به روایت اسناد ساواک حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1383؛ 2. مهدی کافی، کافی واعظ شهیر، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
[2]. چهار حلقه CD از سخنرانیهای مرحوم کافی به نام نورالمنابر که توسط مؤسسه نورالزهرا تولید شده است، یکی از مهمترین منابع این تحقیق است که با مرور نزدیک به 120 سخنرانی از آن، مطالبی از متن به آن ارجاع میشود.
[3]. واعظ شهیر، همان، ص11.
[4]. همان.
[5]. همان، ص12.
[6]. همان، ص11.
[7]. همان، ص12.
[8]. همان.
[9]. همان. ص13.
[10]. همان.
[11]. «ثمره این ازدواج شش فرزند به نامهای: رضا، محسن، ملیحه، مهدی، هادی و سعیده است که فرزند دوم ایشان حجتالاسلام حاج شیخ محسن کافی در کسوت روحانیت و در حوزه علمیه قم به فعالیت مشغول است. لازم به ذکر است که حجتالاسلام کافی از ازدواج دوم خود نیز صاحب یک فرزند به نام مجتبی میباشد.» (همان).
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. مهدی کافی، همان، ص32.
[15]. محسن حسام مظاهری، کتاب کافی (روایت زندگی حجتالاسلام شیخ احمد کافی)، تهران، خیمه، 1394، ص74.
[16]. همان، ص77-75.
[17]. همان، ص47.
[18]. مهدی کافی، همان، ص89-29.
[19]. همان، ص143-142.
[20]. همان، ص91-37.
[21]. همان، ص11.
[22]. همان. ص8.
[23]. همان، ص10.
[24]. همان، ص11.
[25]. همان، ص12.
[26]. همان، ص13.
[27]. همان، ص14.
[28]. همان.
[29]. واعظ شهیر؛ به روایت اسناد ساواک، همان، ص13.
[30]. همان، ص14.
[31]. همان، ص15.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34].همان، ص17.
[35]. همان. ص16.
[36]. همان. ص18.
[37]. همان. ص20.
[38]. همان. ص21.
[39]. همان. ص23-21.
[40]. همان. ص24.
[41]. همان.
[42]. مهدی کافی، همان، ص47.
[43]. واعظ شهیر؛ به روایت اسناد ساواک، همان، ص25؛ - در اسناد ساواک آمده است نامبرده در بالا قبلاً هم دو مرتبه از طرف این اداره کل احضار و ضمن اظهار ندامت از گذشته خود قول همه گونه همکاری داده و حتی اخلاقاً تعهد سپرده چنانچه به منبر موافقت گردد، مستمعین را با اقدامات مترقیانه و اساسی کشور آشنا خواهد ساخت و در راه خدمت به شاهنشاه آریامهر و میهن گام برخواهد داشت. لکن عملاً مشاهده شده که به هیچ وجه پایبند به قول و تعهدات خود نبوده و همچنان به رویه ناصواب و خلاف مصالح ادامه میدهد. (محسن حسام مظاهری، همان، ص54-53)
[44]. همان، ص33.
[45]. همان.
[46]. همان، ص78.
[47]. واعظ شهیر، همان، ص65-64.
[48]. نورالمنابر، 4 نسخه CD از سخنرانیهای مرحوم کافی، مؤسسه نورالزهرا.
[49]. واعظ شهیر، همان، ص45-42.
[50]. محسن حسام مظاهری، همان، ص139.
[51]. واعظ شهیر، همان، ص13.
[52]. همان، ص27.
[53]. همان، ص28-27.
[54]. همان، ص14.
[55]. همان، ص15.
[56]. همان، ص25.
[57]. همان، ص34.
[58]. همان، ص15.
[59]. همان، ص34.
[60]. همان، ص26.
[61]. همان، ص26-27.
[62]. همان.
[63]. همان، ص89: این سخنرانی در 21/3/46 ایراد شده است و همزمان با جنگ 1967 موسوم به جنگ 6 روزه است و اتفاقاً کافی در این سخنرانی به یهودیان میتازد و خود را دشمن سرسخت یهودیان مینامد و اینکه هیچکس به اندازه یهود پیامبر را آزار نداده است.
[64]. همان، ص33.
[65]. محسن حسام مظاهری، همان، ص131. این اثر سال دیدار کافی با حضرت امام(ره) را 1354 ذکر میکند.
[66]. در 17 تیر 1358 حضرت امام طی یک سخنرانی به شرح بخشی از این اختلافات پرداخته. (همان، ص122)
[67]. همان، ص119.
[68]. همان، ص120.
[69]. مجلس اولین سالگرد در مهدیه برگزار شد. اما بدون سخنرانی فلسفی. هر چه جمعیت فراوان علاقهمندان کافی منتظر ماندند، خبری از فلسفی نشد. تماس گرفت و گفت طرفدارهای دکتر شریعتی تلفنی تهدیدم کردهاند که نیایم. (همان، ص156)
[70]. یعنی دقیقاً میانه 8 سال از اولین و دومین دیدار.
[71]. واعظ شهیر، همان، ص89.
[72]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک هفتم.
[73]. همان، CD دوم، ترک 10.
[74]. واعظ شهیر، همان، ص420.
[75]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک 18.
[76]. همان، CD سوم، ترک 14.
[77]. همان، ترک سوم.
[78]. واعظ شهیر، همان، ص376.
[79]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک هفتم.
[80]. همان.
[81]. واعظ شهیر، همان، ص87.
[82]. همان، ص88.
[83]. همان، ص87.
[84]. همان، ص88.
[85]. همان، ص147.
[86]. همان، ص330.
[87]. همان، ص342-341.
[88]. همان.
[89]. همان، ص347.
[90]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک 18.
[91]. همان، CD سوم، ترک 21.
[92]. همان، CD دوم، ترک 10.
[93]. همان، CD اول، ترک اول.
[94]. همان، ترک چهارم.
[95]. واعظ شهیر، همان، ص89.
[96]. همان، ص142.
[97]. همان، ص150.
[98]. همان، ص154.
[99]. همان، ص178.
[100]. همان، ص223-222.
[101]. همان، CD سوم، ترک سوم.
[102]. همان.
[103]. همان، CD اول، ترک دوم.
[104]. واعظ شهیر، همان، ص394.
[105]. همان.
[106]. گزارش و خاطرات فعالیتهای سیاسی و اجتماعی یوسف کهن، ایالات متحده، 1993، ص300.
[107]. همان.
[108]. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، صدرا، ج2. (ایشان در ادامه میفرمایند: والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم به خدا قسم ما غافل هستیم. والله قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است.)
[109]. واعظ شهیر، همان، ص403.
[110]. همان، ص421-420.
[111]. محسن حسام مظاهری، همان، ص142.
[112]. همان، ص144.
[113]. همان، ص146.
[114]. مهدی کافی، همان، ص117.
[115]. محسن حسام مظاهری، همان، ص144.
[116]. در باب مشکوک بودن این حادثه و راننده آن در کتاب کافی، ص148 میخوانیم: چند ساعت بعد از تصادف، مأموران پلیس، لاشه پژوی کافی را به کنار جاده منتقل میکنند. اما خبری از ریوی ارتشی نیست [که مستقیماً با سرعت فراوان به سمت ماشین کافی حرکت کرده بود] در گزارش پلیس راه مشهد، سرعت غیر مجاز و خوابآلودگی راننده کافی، علت سانحه اعلام میشود. بلافاصله عنابستانی را دستگیر میکنند و میبرند زندان قوچان و نمیگذارند کسی برود ملاقاتش. چند ماه بعد که هیجان انقلاب، در زندانها را میگشاید، عنابستانی هم از زندان فرار میکند. معلوم نمیشود به کجا. دیگر کسی ردپایی ازش پیدا نمیکند.
[117]. همان، ص146.
[118]. این قطعه شعر در همان زمان پس از این واقعه میان مردم پخش شد.
[119]. مجموعه CD چهار نسخهای نورالمنابر دربرگیرنده بیش از 120 سخنرانی از کافی، مؤسسه نورالزهرا.
[120]. واعظ شهیر، همان، ص370، 286، 236 و...
[121]. همان، ص161 و 167.
کسوت روضهخوانی کوچکترین بهانه او برای نزدیک شدن به مردم، خوب شدن خود و دیگران بود. اصل بر این بود که در دستگاه اهل بیت علیهمالسلام بماند و همه را به آن فراخواند، تا از آن طریق به خدا نزدیک شود و نزدیک گرداند و بسیار زیاد دغدغه این را داشت که مردم با وجود زمینه و فضای فراوان فساد از هر نوع، گناه نکنند.
او شدیداً از هر طریق و به هر شکلی به مسببین ظلم و فساد در جامعه نیز میتاخت و با هنرمندی تمام، آدرس دقیقی از دشمنان داخلی و خارجی دین به دست مخاطب خود میداد که برخی در لفافه و برخی با صراحت مورد هجمه او قرار میگرفتند؛ و در سخنان او صهیونیسم و یهود از جمله دشمنان اصلی دین عنوان میشد که همواره به اشکال مختلف با رفتار، عملکرد، اهداف و موجودیت آنها از سوی این روضهخوان پر مخاطب برخورد میشد.
این مقال بر آن است تا با مرور مختصری از زندگی، فعالیت، آثار وجودی و در نهایت شهادت او، به نحوه نگرش و برخوردش با یهود و صهیونیسم و موضوع فلسطین بپردازد؛ موضوعاتی که سخن راندن از آن در دوره طاغوت سختیها و پیامدهای ناگواری داشت و اتفاقاً اکثر علما، خطبا و روشنفکران آزاده، سلامت راه خود را در صراحت علیه صهیونیسم و ضرورت آزادی فلسطین و حمایت از فلسطینیان میدانستند و بر آن تأکید میکردند و به همین دلیل از خطوط قرمز حکومت طاغوت فراتر رفته، مبارزات خود با شاه را در ابعاد فراملی، تعریف میکردند.
زندگینامه
شیخ احمد ضیافتی کافی یزدی معروف به کافی خراسانی و کافی تهرانی، متولد اول خرداد 1315 (مقارن با روز جمعه اول ربیعالاول 1355 هجری قمری) در مشهد، فرزند حاج میرزا محمد کافی و زهرا غفورپور.[3]
میرزا احمد کافی امامی از علمای معروف یزد، در پی مسافرت به مشهد و شفا یافتن چشمهایش در جوار حرم حضرت امام رضا علیهالسلام، اسکان دائمی مییابد.[4] او پدر بزرگ شیخ احمد کافی بود و در سال 1333 او را برای ادامه تحصیل در نجف، همراهی میکند.[5]
تحصیلات کافی از دبستان ایمانی مشهد با مدیریت حجتالاسلام حاج سید حسن مؤمنزاده آغاز شد و در سال 1327 با ورود به مدرسه علمیه نواب ادامه یافت،[6] تا اینکه به قصد تکمیل منجر به سفر به نجف همراه پدربزرگ شد. اساتیدی در نجف همچون سید ابوالقاسم خویی، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، حسین راستی کاشانی و شهید سید اسدالله مدنی تربیت[7] این طلبه علاقهمند را برعهده میگیرند که از آن میان شهید مدنی نقش خاصی در پرورش روحی این جوان ایفا مینماید.
توفیق همجواری از مشهد تا نجف با پیادهرویهای کافی تا کربلا[8] و زیارتهای مداوم او از کاظمین و سامرا، عشق او به ائمه و اهل بیت را دو چندان میکند ضمن آنکه تحصیل 5 تا 6 ساله او خارج از ایران، زمینه آشنایی او با تحولات سیاسی مذهبی جهان اسلام را فراهم میکند و او را علاقهمند به فعالیت برای شناسایی مشکلات مسلمین و تلاش جهت حل آن مینماید.
در سال 1338 به توصیه آیتالله مدنی از نجف به مشهد بازگشته[9] و ضمن رسیدگی به مسائل خانوادگی تبلیغ دین را به صورت جدی آغاز مینماید.
در همین سالها با صبیه ارشد آیتالله سید حسین موسوی خراسانی (شاهرودی) به نام خانم طاهره موسوی[10] خراسانی ازدواج کرده[11] و برای ادامه تبلیغ و تحصیل در قم رحل اقامت میگزیند و از علمایی همچون شیخ محمد یزدی بهره میجوید. او در سال 1342 میزان تحصیلات خود را خارج فقه و اصول عنوان نموده است.[12]
در اواخر سال 1342 به صورت جدی وارد عرصه تبلیغ شده در تهران محله امیریه جنوبی ساکن میشود.[13] ابتدا در خانه خود مجالس مذهبی و دعای ندبه را برپا میکرد و سپس با رونق گرفتن این جلسات و افزایش جمعیت مخاطبین، اقدام به تأسیس مهدیه در اواخر سال 1347 با کمک خیرین و بزرگان محله در همان اطراف مینماید.[14]
از این زمان به بعد کافی در این پایگاه و مهدیههایی که در سایر شهرها افتتاح میکند،[15] تبدیل به خطیبی میشود که دیگر به زحمت بتوان زمان خالی در برنامههای کشوری او پیدا کرد.[16] به گفته خودش با سفر به 100 شهر یا بیشتر از آن، مجالس 10 شبه خود را در همه شهرها برپا مینمود و در صورت قرار گرفتن روز جمعه در خلال این مجالس، به تهران برمیگشت و دعای ندبه را در صبح جمعه در مهدیه تهران برپا نموده و دوباره به مجلس خود در شهرها باز میگشت.
او در سخنرانیهای خود نسبت به تحولات سیاسی، مذهبی و اجتماعی واکنش خاص خود را داشت و بارها بابت آن به زندان افتاد و آزاد شد و پس از تعهد دوباره بازداشت میشد.[17]
عملکرد کافی فقط در وعظ و خطابه خلاصه نمیشود. همانطور که در ادامه به صورت مشروحتر بدان خواهیم پرداخت، به فعالیتهای عمرانی برای مردم محروم، مبارزه با فساد، فعالیتهای بهداشتی- درمانی، اسکان بیسرپناهان، امداد راندهشدگان[18] و... کشیده میشود.
چنین عنصری یقیناً برای رژیم خطرساز بود؛ به ویژه اینکه با سران نهضت ضد شاهنشاهی هم پیوندها و حرفشنویهایی داشت.
آخرین حرکت انقلابی کافی در تبعیت از نهضت حضرت امام، سفر به مشهد برای عدم برپایی جشن نیمه شعبان در تهران بود که حضرت امام آن را تحریم کرده بودند.[19] بدینترتیب این سفر تبدیل به سفر آخرت گشت و در سیام تیرماه 1357 منجر به ملکوتی شدن وی شد.
شیخ احمد کافی با تنها 42 سال سن، مصداق بارزی از یک روحانی و آخوند آگاه، فعال، مؤثر و مفید بود که بر دل بسیاری از مخاطبان خود حکومت میکرد و دوست و دشمن بر این اقتدار معنوی که ظرف 10 سال از زمان تأسیس مهدیه در تهران، سیر تکاملی به خود گرفته بود، اذعان میکردند. الگویی که به زحمت بتوان ظرف 50 سال اخیر از میان وعاظ و خطبا و به قول خودش منبریها، با همان مشخصات به جامعه، کسی را معرفی کرد.
کارکردهای ویژه
کافی صرفاً یک آخوند روضهخوان نبود. او علاوه بر مدیریت مرکز فرماندهی خود در مهدیه برای کارهای مذهبی و دینی، کارهای آموزشی همچون فن سخنوری میکرد، کلاسهای اصول عقاید و احکام و آموزش قرآن دایر میکرد، مبلغ اعزام میکرد، مراسم عمامهگذاری برپا مینمود، داروخانه و مرکز درمانی تأسیس میکرد، به عیادت بیماران میرفت، به کمک معاودین میشتافت، سرپرستی ایتام را بر عهده میگرفت، مراکز فساد و سینما را به مسجد تبدیل میکرد، از مشروبفروشیها کتابفروشی میساخت، گمراهان و توابین زن و مرد آغشته به فساد و تباهی را هدایت میکرد، مدرسه و کتابخانه میساخت.[20]
و به عبارت صحیحتر خودش یک تنه هم کمیته امداد بود، هم بهزیستی، هم هلال احمر و هم حتی بسیج و جهاد سازندگی و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، وقتی هنوز هیچ کدام این نهادها تأسیس نشده بودند.[21]
در واقع این کارکردهای ویژه کافی، حکایت از مردمی بودن او داشت. در لابهلای مردم بود و از جنس مردم و مسئلهاش مردم بود.[22]
او یک آخوند اجتماعی بود و خوب میدانست از یک روحانی مردمی و محبوب، خیلی کارها برمیآید؛[23] ضمن آنکه معمولی بود نه پیچیده و مخصوص[24] که نتوان با او ارتباط برقرار کرد. اصلاً دین در نظرش آن قدرها چیز پیچیده و عجیب و غریبی نبود، استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی و نویسنده و پژوهشگر فاضل نبود. رئیس اداره و مدیرکل سازمان و وزیر و وکیل هم؛ آخوندی بود که آخوندی میکرد و میدانست همین آخوندی قدرتی دارد که هیچ دکتر و مدیرکل و وکیل و وزیری ندارد.[25]
کافی یک آخوند مردمپسند بود؛ به همین سادگی مردم معمولی میپسندیدندش چون مثل خودشان، با زبان خودشان، همان زبان کوچه و بازار، همان زبان بیتکلف دمدستی کف خیابانی حرف میزد... مثل شهرزاد قصهگو، قصه میگفت... چندان هم در قید و بند این که روایات تاریخی یا روضههایش با مستندات تطابق کامل داشته باشد، نبود. لابهلای همین قصهها حدیثش را هم میگفت مسئله اخلاقیاش را هم میگفت با جوک و خنده، نهی از منکرش را هم میکرد. تذکر لسانیاش را هم میداد. به وقتش هم میگریاند، گریاندنی؟[26]
دغدغهمندی سراسر وجود او را در برگرفته بود، دغدغهاش تخته کردن در کابارهها، کازینوها و مشروبفروشیها و سینماها بود. دغدغهاش این بود که مردم گوشت یخی نخرند، چون حرام است، پپسیکولا و جنرالاستیل و بخاری ارج نخرند چون مال ثابت پاسال بهایی [یهودیالاصل] است. معتاد نشوند، زنها باحیا و با حجاب باشند. مردها با غیرت باشند و ریششان را نتراشند. جوانها به بلوغ که رسیدند ازدواج کنند و بروند سر خانه زندگیشان، مردم گناه نکنند. چشمچرانی نکنند، دزدی نکنند، غیبت نکنند، دروغ نگویند، نزول نخورند، ربا نگیرند، رشوه ندهند، قمار نکنند، صلهرحم کنند. به داد فقرا برسند. مشکلاتشان را ببرند در خانه امام زمان(عج)؛ به ائمه متوسل شوند. به روضه امام حسین(ع) متوسل بشوند. اهل نماز و روزه و خمس و زکات باشند. مال حرام نبرند سر سفره زن و بچهشان. دغدغههایش اغلب از همین جنس بودند. برای همین با بهائیها و وهابیها و کمونیستهای بیخدا[27] و یهودیها دشمن بود.
کافی مکرر در سخنرانیهای خود بر این نکته تأکید میکرد که من به عنوان یک آخوند وظیفه دارم که با اراده و اشتیاق برای درست کردن ناراستیها مستقیماً به سراغ افراد بروم. اینکه در منزل و مسجد بنشینم تا منکرین پیش من آیند، مشکلات و ناهنجاریها حل نمیشود. هیچ یک از انبیاء و اولیاء الهی نبودند جز اینکه مستقیم و مکرر به سراغ مردم میرفتند و رودررو از آنها دعوت به معروف و نهی از منکر میکردند و با آنها ارتباط برقرار میکردند. مشکلات آنها را حل میکردند یا حداقل میشنیدند، و به عبارت خلاصهتر خود فعال بودند و نه اینکه از مردم انتظار فعالیت داشته باشند.
ویژگیهای مبارزاتی
کافی از مصادیق وعاظ و خطبایی بود که خط قرمزهای ابلاغشده ساواک را درنوردیده بود. دائم از اقدامات ضد دینی و غیر اسلامی رژیم در منبر سخن میراند. از شاه به بهانهها و اشکال مختلف انتقاد میکرد و بر او میتاخت و دائماً علیه یهود و صهیونیسم نیز با صراحت تمام موضعگیری میکرد. در عین حال عدهای بر این اعتقاد بودند که او یک آخوند غیر سیاسی است[28] ولی اسناد ساواک این برداشت را تأیید نمیکند.
کافی اولین بازداشت خود توسط ساواک را در سال 41 و به دنبال سخنرانی علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در منزل آقای قمی تجربه میکند[29] و دومین تصمیم برای بازداشت وی باز هم به دلیل سخنرانی در منزل آقای قمی و در پی حمله ددمنشانه رژیم شاه به فیضیه در فروردین 42، اتخاذ میشود که وی مخفی شده[30] از دست مأموران میگریزد. و بدین منوال و در مقاطع گوناگون از نهضت امام(ره) به شرح ذیل به شیوه خود با رژیم در مبارزه بوده است:
- حضور فعال در اعتراض به واقعه 15خرداد[31]
- اعتراض و مخالفت با انتخابات فرمایشی دوره 21 مجلس شورای ملی در مهر 1342 در قالب سخنرانی[32]
- تلاش رژیم برای اعزام او به خدمت سربازی[33]
- واکنش معترضانه که به تعطیلی مدرسه طلاب در پی شهادت آیتالله سعیدی انجامید و منجر به تصمیم رژیم برای تبعید وی به سراوان شد و با بازداشت موقت وی، این تصمیم متوقف گردید.[34]
- زندانی شدن در قزلقلعه به دلیل تجلیل از حضرت امام(ره) در 2 مرحله[35]
- تبعید به ایلام به دلیل حمله به رژیم صهیونیستی و یهودیان در سخنرانی[36]
- و...
ساواک در قبال فعالیتهای ضد رژیم کافی اقدامات ذیل را به مرحله اجرا در میآورد:
1. کنترل دقیق جلسات[37]
2. کنترل مکاتبات[38]
3. احضار و تذکر و بازجویی که حداقل 20 مورد از اسناد ساواک مؤید آن است.[39]
4. ممنوعالمنبر کردن که بارها اتفاق افتاده است و یا عدم صدور اسناد مربوط به سفر حج[40]
5. تلاش برای جلب همکاری[41]
کافی نیز در برخورد با ساواک رویهای اتخاذ میکند که هم فعالیتهایش تعطیل نشود و هم با آنها همکاری نکند و هم مبارزهاش ادامه یابد. او معتقد بود در زندان بودنش کمکی به کسی نمیکند. میگفت اگر بیرون باشم و منبر بروم مفیدترم. برای همین هر وقت به پست پلیس و ساواک میخورد، از هر شگردی برای خلاص شدن و زندان نرفتن استفاده میکرد. از اعتراف و اقرار تا نامهنگاری و تقاضای وساطت از افراد «ذینفوذ[42] و وقتی آزاد میشد دوباره کارهای خود را از سر میگرفت. گویی نه تعهدی داده و نه اقراری کرده و به همین دلیل در گزارش ساواک آمده است که نامبرده بالا تاکنون هیچگونه همکاری با ساواک ننموده است.»[43]
دیدار با روحانیون تبعیدی از جمله آیتالله مکارم در چابهار یا سیدعلی غیوری در سیرجان[44] از جمله شیوههای مبارزاتی کافی بود و در کنار سایر فعالیتها انجام میشد که بخشی از آن در اسناد ساواک مضبوط است. دیدار او با زندانیان سیاسی از جمله مهندس بازرگان، شیخ انواری و طالقانی[45] هم حاکی از این بود که او در قبال مبارزان ضد شاه احساس مسئولیت میکرد و حتی در عمل به بهانههای مختلف به خانواده آنها کمک مینمود؛ به طوری که ساواک در برخی موارد فعالیتهای کمکرسانی کافی به خانوادههای مستمند را به دلیل کمکرسانی به خانواده زندانیان در این پوشش، تعطیل نمود.[46]
ذکر از اسرا و زندانیان شیعه در خطابهها و دعاها برای آزادی سریع آنها[47] به صراحت یا در لفافه، نشانگر این بود که کافی در قول و عمل در جریان مبارزه و در میان مبارزین بوده است. ضمن آنکه از تجربه خود در زندان هم برای مخاطبین میگفت و با ذکر سختیهای زندان[48] به بهانههای مختلف، این حس را منتقل میکرد که هم اکنون خیلی از بیگناهان شیعه در بند رژیم هستند و رژیم در حق آنها ظلم روا داشته و محکوم است.
گریز به تاریخ، به ویژه تاریخ ظلم و استبداد بنیامیه، بنیعباس یا تاریخ انبیاء و مبارزه امامان و پیامبران با دستگاه جور در کنار اشارات و کنایههای معاصر، شیوه کافی بود تا هم حرف خود را بزند و هم بهانه به دست رژیم ندهد و هم مخاطب را متوجه اصل قصه نماید. شیوهای که بارها ساواک در رمزگشایی کنایههای کافی به این مهم پی برده و بر آن تصریح میکند.[49]
کافی و حضرت امام(ره)
کافی همواره نسبت به علماء و مراجع احترام خاصی قائل بود و در دعاهای خود از آنها یاد میکرد و در این میان برای حضرت امام(ره) به عنوان یک مرجع دینی جایگاه والایی قائل بود و بر آن اعتقاد داشت.[50]
در وهله دوم نسبت به مبارزات حضرت امام(ره) از همان ابتدا و بدون هرگونه تردید و درنگی، موضعی شفاف و قاطع داشت و در تمام مراحل مبارزه از جمله مخالفتهای حضرت امام(ره) با اقدامات رژیم از جمله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی،[51] اصلاحات ارضی،[52] جشنهای دو هزار و پانصد ساله،[53] حمله به فیضیه،[54] دستگیری و بعداً تبعید امام،[55] اشغالگری صهیونیستها،[56] مقاله توهینآمیز استعمار سرخ و سیاه،[57] ترور منصور، واقعه پانزده خرداد،[58] شهادت حاج آقا مصطفی[59] و... موضعگیری کرده، در مورد آن مراسم برپا کرده و برای اعلام موضع صریح، سخنرانی کرده و بعضاً تحت تعقیب قرار گرفته و حتی بازداشت و زندانی شده است.
از جمله موارد اشاره شده از اسناد ساواک میخوانیم:
1. کافی: خداوندا پرچمدار اسلام، پیشوای شیعیان جهان، حضرت آیتالله خمینی را در پناه خود از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسایل خلاصی زندانیان بیگناهی که به جرم طرفداری از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شدهاند فراهم نما...[60]
2. کافی: من نمیدانم خیلی از چیزهاست که نمیشود گفت دامن مراجع را رها نکنید امیدوارم که نتیجه بگیرید. کافی در پایان منبر خود گفت سلام بر مکه و نجف
نظریه شنبه: طبق قراری که بین بعضیها مرسوم است. سلام بر نجف یعنی سلام به [امام] خمینی[ره][61]
3. کافی: آن مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتاللهالعظمی خمینی (سه بار صلوات مردم) از گوشه نجف ناله میکند، کسی نالهاش را نمیشنود (گریه حضار) آی نسیم هوا، نالههای دوستان این مرجع تقلید را به گوشش برسان. آیتاللهالعظمی خمینی، بزرگ مرجع شیعه، افتخار قرآن، افتخار اسلام، افتخار اهل بیت، افتخار دین، افتخار روحانیت، مدافع حریم اسلام و شیعه، با توام آقا، قربانت بشوم آقاجان[62]...
از اینکه کافی با حضرت امام(ره) در ایران دیداری داشته باشد سندی وجود ندارد. فقط در سال 46 یکبار در خانه ایشان سخنرانی کرده است[63] و پس از آن حداقل در منابع آمده است که در سالهای 46 و 55 با امام در نجف دیدار داشتهاند.[64] که عدهای دیدار دوم را در ارتباط با اختلافات شدید کافی با شریعتی ارزیابی میکنند:
کسی نمیداند در آن دیدار خصوصی میان آن دو چه گذشت هر چه بود در برگشت از آن سفر، لحن کافی در انتقاد از شریعتی ملایم شد. این را اطرافیانش خوب حس میکردند.[65]
در واقع حضرت امام(ره) در جریان این اختلاف بود[66] و حتی با ارسال نامه به شیخ محمد یزدی[67] و حاج سید عبدالرضا حجازی،[68] از آنها خواست که در این مورد ورود کرده و مانع از گسترش این اختلاف که به ضرر جامعه مسلمین و به نفع دستگاه پهلوی است، بشوند.
و کافی نیز با توجه به روحیه ولایتپذیری، در عین حفظ خطوط و دلایل مخالفت با شریعتی، آنگونه که در گفتار و اقدامش، مشهود بود، وفق نظر حضرت امام(ره) عمل کردند. ولی ظاهراً این رویه از سوی طرف مقابل حتی تا پس از درگذشت کافی رعایت نشده و اسباب وقوع ناملایماتی بود.[69]
به نظر میرسد که نامه حضرت امام(ره) به کافی در 23/6/1350[70] به شرح ذیل و در زمانی که کافی تنها 35 سال سن داشته است، گویای خیلی از حقایق باشد:
بسمهتعالی
خدمت جناب حجهالاسلام عماد الاعلام و ثقهالاسلام آقای حاج شیخ احمد کافی دامتافاضاته مرقوم محترم واصل و از مطالبش مطلع شدم راجع به ترویجات جنابعالی و اشتغال به تربیت طبقه جوان جناب حجهالاسلام آقای مدنی شرحی تذکر دادند. از غیر ایشان هم شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه میکنید. ارزش خدمتهای صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم بیش از عصور سابقه است. امید است خداوند تعالی بیش از پیش به جنابعالی توفیق خدمت به شرع مطاع داده و خدمات شما منظور نظر ولی امر عجلاللهتعالیفرجهالشریف بوده باشد.
جنابعالی مجازید سهم سادات را تا حدود قلمهای هزار تومانی یا به خود اشخاص اجازه دهید بدهند یا خودتان به محال مقرره شرعیه برسانید زائد بر آن را نصف به همان نحو و نصف دیگر را ایصال فرمایند برای اقامه حوزههای علمیه از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم[71]
روحالله الموسوی الخمینی
مبارزات ضد صهیونیستی
در کنار سایر کارکردهای ویژه کافی، لحن و بیان او علیه یهود و صهیونیسم کفایت میکند که او را تنها یک آخوند معمولی و روضهخوان عادی ندانیم. کافی با وجود اینکه خود را یک روضهخوان معرفی میکرد، عمق و ورود ویژهای به مسئله یهود در ایران و صهیونیسم در جهان اسلام داشت و گویی اخبار و تحولات حوزه فلسطین را مو به مو و روز به روز رصد کرده و در مقابل آن یک موضعگیری قاطع اتخاذ میکرد؛ در حالی که دیگر خطبا و وعاظ مدعی، با وجود انتظار جامعه از آنها در این مورد، کاملاً منفعل، بیاطلاع و بعضاً ساکت بودند.
روشنگری کافی در این حوزه با توجه به حساسیت و بعداً منع رژیم و خفقان حاکمه، به طرق مختلف صورت میگرفت. بسیاری از اوقات با روایت داستان بنیاسراییل و انبیاء مبعوثشده در میان آنها، حرف خود را میزد. از داستان گاو بنیاسراییل، حضرت موسی علیهالسلام، حضرت یحیی علیهالسلام و اینکه قوم بنیاسراییل از کشته شدن او خشنود شدند و خداوند از طریق بختالنصر در زمان ارمیاء نبی، سزای این خشنودی را با اشغال اورشلیم و اسارت آنها در بابل داد.[72] یا از داستان قارون[73] و ثروت او میگفت و در خلال این داستانها به ویژگیهای یهود میپرداخت.
علاوه بر آن گریز کافی به نقش و عملکرد یهود در تاریخ اسلام و نسبت آنها با مسلمانان فراز مهمی از اظهارات کافی در مورد یهود و صهیونیسم را تشکیل میداد؛ در زمانی که به نقل از حضرت پیامبر بیان مینمود که هیچکس به قدر یهود وجود مقدس ایشان را اذیت نکرده است.[74] در جای دیگر به داستان آزار یک یهودی با خالی کردن شکمبه شتر بر سر مبارک پیامبر (ص) میپردازد[75] و اینکه چگونه حضرت در هنگام بیمار شدن آن یهودی، با وی رفتاری انسانی داشته و او را متنبه کرده است. به داستان فتح خیبر و ویژگی قلعهها و استحکامات یهود در شبه جزیره، مقابل مسلمانان میپرداخت[76] و اینکه چگونه این قلعه به دست حضرت علی علیهالسلام و رهبری حضرت پیامبر(ص) فتح گردید و یهودیان ذلیل شدند. به داستان عبداللهابنسلام با معاویه میپرداخت که چگونه یک یهودی تازه مسلمان شده با سستعنصری خود ملعبه دست معاویه میشود.[77]
کافی در هر فرازی از تاریخ اسلام، خط به خط دنبال یهود و عملکرد ناصواب آن مقابل اسلام، ائمه و پیامبر است و حتی از کوچکترین مورد آن نیز دریغ ندارد. به عنوان مثال شاید یکی از گیراترین روضههای ایشان در مورد ائمه، مربوط به حضرت بابالحوائج امام موسی کاظم(ع) و نقش افرادی همچون سندی ابن شاهک، داروغه یهودی بغداد و عامل اصلی شهادت حضرت باشد که با جزئیات مثالزدنی برای مخاطب بیان میشود.
در واقع کافی با بیان تاریخ به مصادیق عملکرد یهود و اوضاع فعلی فلسطین میپردازد و آدرس امروزی از آموزه دیرینه آنها علیه دین و بشریت را ارایه میکند.
کافی علاوه بر مطرح کردن علت این معضل در جهان اسلام و بشریت امروز، راه حل نیز ارایه میکند. او بدون داشتن امکان و ابزاری برای مقابله با صهیونیسم، وسیله تحریم کالاها و همکاری با صهیونیسم و بهائیان که هم اکنون در یک کالبد مشغول ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند را به عنوان راه چاره، مطرح و مکرر بر آن تأکید میکند. از جمله:
ای مردم این گوشت یخزده حرام است آن را نخورید. مرغ منجمد که میگویند از آلمان آوردهاند. دروغ است، آنها را از اسراییل آوردهاند و حرام است. ای مسلمانان نخورید...[78]
کارخانه جنرالاستیل محصولاتش مال کلیمیهاست، نخرید مسلمانها جنس خودتان را بخرید و بفروشید...[79]
آدامس خروسنشان که اینقدر بچههاتون میخرند مال یهودیهاست. ای آنهایی که میفروشید، کمک به یهودیها میکنید.
ای آنهایی که میخرید کمک به آنها میکنید.[80]
و...
کافی در کنار تحریم کالاهای اسراییلی و یهودی، از مسلمین میخواهد که با هم متحد باشند و به کمک مبارزان ضد اسراییلی بشتابند. از جمله در خلال جنگ 1967 میگوید:
مردم مسلمان وظیفه شما است که اتحاد داشته و از قرآن حمایت کنید. در این جهت با برادران اعراب همآهنگ و همصدا باشید و یهودیان نفرینشده پیغمبر هستند و باید از بین بروند.[81]
در جای دیگر با ابراز تأسف از انفعال دولت در قبال مسئله فلسطین میگوید:
اگر دولت ایران پشتیبانی فوری خود را از برادران عرب ما اعلام نکند، ما مسلمانان ایران سرشکسته خواهیم بود. من از روی این منبر با صدای بلند به دولت و مسئولین مملکت اعلام مینمایم که هر چه زودتر به کمک برادران مسلمان ما بشتابند و شر مردم یهود را از سر آنان کوتاه کنند.[82]
کافی همچنین در منابر خود به حامیان یهود و صهیونیسم هم میتازد و به نحوی بیان میکند که اگر حمایت آنها نباشد، چه بسا صهیونیسم زودتر از این مضمحل شود. وی در قالب دعا به این مهم پرداخته و میگوید:
دیشب در روزنامه نوشته شده بود که در امریکا یهودیان مبلغ پنج میلیون دلار جمعآوری و برای اسراییل فرستادهاند و یهودیان تهران نیز جمع شدند و برای اسراییل دعا کردند. میدانید یعنی چه[؟] برای از بین رفتن قرآن و اسلام.[83]
ملت یهود سه روز است که روزه میگیرند تا در مقابل قرآن پیروز شوند. آنها برای نابودی قرآن میجنگند.[84]
... مهدی جان به فریاد ما برس. کار ما به جایی کشیده که مسیحیها، بهائیها و یهودیها آزادند و هر بلایی که میخواهند به سر ما مسلمانان میآورند.[85]
... خدایا دین اسلام را نصرت بده، آنهایی که به دین کمک میکنند یاری کن- آن دستهایی که یهود و اسراییل را کمک میکنند از سر ملت شیعه کوتاه فرما.[86]
کافی در خلال این دعاها به صورت غیر مستقیم همانطور که اشاره شد حکومت پهلوی را مشمول این حمایتها از اسراییل دانسته و میگوید:
خدایا به حق امام زمان تو را قسمت میدهیم که هر کس از یهودیان علنی و یا در خفا حمایت میکند ذلیل گردان.[87]
و جالب اینجاست که ساواک نیز در نظریه خود بر این دعا مینویسد:
نظریه شنبه: تعدادی که از مردم پای منبر او بودند عقیده داشتند که ایران در خفا از اسراییل حمایت میکند و نیز نامبرده در وعظ خود همیشه اشاره و کنایههایی دارد که مورد تفسیر مردم است.[88]
کافی در فرصتهای دیگر این رویه خود را بدینگونه ادامه میدهد:
پروردگارا آن کس را که به وسیله پول، سرباز، اسلحه و... به یهودیان اسراییل کمک میکند، دودمانش را ریشهکن کن.[89]
... خدایا به جان امام زمان هر کس ظاهراً یا باطناً جلوی مردم یا زیر زیرکی کمک به یهودیها میکند، به حق امام زمان ذلیلش کن.[90]
... خدایا به آبروی امام زمان هر کس به یهودیها کمک میکند، تو کمکش نکن.[91]
... خدایا با نابودی دشمنها و کمک آنها به دشمنای مسلمانها. خدایا هر کس زیر جلکی [پنهانی] کمک میکند به دشمنای مسلمانها و دشمنای مسلمانها را نابود کن.[92]
... خدایا هر کس هم کمک به این یهودیها میکند. رسواش کن[93]
... خدایا هر که یهودیها را تقویت میکند و کمکشون میکند، بر هر عنوانی به حق زهرا ذلیلش کن.[94]
کافی در آخرین مرحله از برخورد خود با یهود ضمن معرفی عقیده، مرام، عملکرد و خصلت یهودیان با دعا خواستار نابودی اسراییل و صهیونیسم میشود از جمله:
... خدایا فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان بگردان و هر دستی به یهودیها کمک میکند خودت آنان را نابود کن و هر دستی مسلمانان را یاری میکند خودت یاری بفرما.[95]
به برادران مسلمان اردنی دعا بکنید که یهودیها ریختهاند هفت مسجد آنها را خراب کرده و چند نفر از زن و بچههایشان را کشتهاند.[96]
... خائنین به دین اسلام و مذهب شیعه را در هر لباسی و در هر مقامی که هستند ذلیل بگردان. کسانی که در هر کجا جدایی و تفرقه بین مسلمین را فراهم مینمایند. مخصوصاً این دو تا یهود را نابود کن...[97]
... خدایا هر کس در هر کجا برای برادرهای مسلمان ما ناراحتی ایجاد میکند نابودشان کن. ملتهای اجنبی مخصوصاً چهار تا یهودی که باعث ناراحتی برادران عرب ما میشوند، نابود و ریشه این چهار تا یهودی را از روی زمین بکن.[98]
در یک گزارش ساواک پیرامون عملکرد یهود در فلسطین به نقل از کافی میخوانیم:
مسجد در اطراف بیتالمقدس را تخریب و به فاحشهخانه تبدیل نمودهاند و در این هنگام به کشورهای اسلامی و نابود شدن یهودیان دعا کرد.[99]
کافی در باب این شیوه رفتاری یهود علیه مساجد مسلمانان در جای دیگر میگوید:
... روزنامهها نوشته بودند که یهودیان اسراییل از 11 مسجد سه باب آن را خراب کرده و در آنجا مشروبفروشی باز کردهاند البته این کارها را برای آزار روحی مسلمانان میکنند. خدا نکند یهودیها بر مسلمانان مسلط شوند، دمار از روزگار آنها درمیآورند. الان که نزدیک افطار است، یک مشت از جوانهای مسلمان با زبان روزه در حال جنگ با یهودیان میباشند و وظیفه ماست که برای آنها دعا کنیم. خدایا ریشه یهود را بکن و هر کس به آنها کمک میکند نابودش کن.[100]
کافی در جای دیگر در مورد ماهیت یهودیان که عمدتاً با تشکیل دولت یهود بروز یافته میگوید:
بهتون بگم این یهودیها به جان شما، مسلمان هم بشوند، مسلمان نمیشوند. اصلاً... جنسشون خرابه، خرابه.[101]
خدایا به حق امام حسین قسم ریشه این یهودیها را مخصوصاً اسراییلیها را از دنیا بکن.[102]
کافی در یک سخنرانی به دو نمونه از عملکرد یهود در اسراییل اشاره کرده و میگوید:
به حق پیغمبر اکرم ریشه این یهودیها رو تو دنیا بکن. آی اینقدر این یهودیها مرموزند و بدجنس و اذیت کن. چطور؟
دو تا از کاراشونو بگم که تو روزنامههاشون هم نوشتند: اینایی که دیگه تو روزنامههاشون نوشتند که گفتنش طوری نیست که نوشته بود در شهر اورشلیم که الان اسراییلیهای نانجیب گرفتن از مسلمانها، یازده تا مسجد تو این شهر اورشلیم بود. این نانجیبا این یازده تا مسجد را شرابفروشی کردند... جا داشتند برای شرابفروشی اما برای اینکه ما رو اذیت کنند مسجدامون رو شرابفروشی کردند. این یکی؛ یکی هم وقتی مسلمانها ریخته بودند با اینا یه خرده پنجه نرم کنند 54 تا از این بچه مسلمونا از سه، چهار ساله تا ده ساله، را توی یک خونه کرده بودند... سر این 54 تا بچه را بریدند... طفلکا مثل مرغ بال زدند و مردند.[103]
موضع کافی در قبال یهود، اسراییل و صهیونیسم آنقدر صریح، شفاف و قاطع بود که در نهایت با واکنش یوسف کهن نماینده یهودیان در مجلس مواجه شد. او یکی از نوارهای کافی[104] که به صراحت، موضع کافی در آن بیان شده بود را به ساواک تحویل داده و طی آن درخواستی مبنی بر برخورد با کافی مطرح کرده بود. در نوار مذکور واقعه قتلعام این 54 کودک مسلمان مطرح شده بود که پیش از این ذکر گردید.
عکس شماره 1 یا 2 هر کدام بهتر است در این قسمت کار شود
یوسف کهن که خود از منابع رسمی و کددار ساواک بود، در انجمن کلیمیان ایران نیز عضویت داشت. در حزب ایران نوین بود و به عنوان فراماسون در کلوپ روتاری هم عضو بود. او در انتخابات دوره 24 مجلس با تخلف و تقلب به نمایندگی از اقلیت یهودی به مجلس راه یافت.[105]
یوسف کهن که احتمالاً دچار فراموشی شده است یا قصد دیگری از طرح اینگونه داستان دارد، در خاطرات خود در این مورد میگوید که:
در اواخر سال 1356 نشانههایی از تهدید حیات جامعه یهود ایران به نظر میرسید. در پارهای از مساجد بعضی از اهل منبر، صهیونیسم که یهودیت را به صورت مطلق مورد حمله قرار میدادند، شهادت حضرت علی و حسینبنعلی را به یهودیان منتسب میکردند و مدعی بودند که حضرت محمد را یهودیان مسموم کردهاند. این تهدید به تدریج از طریق بعضی از سخنرانیهای تلویزیونی هم ادامه یافت تا بدانجا که به خاطر دارم که در شب عاشورا، یکی از سخنرانان به یهودیان توهینهایی نمود...[106]
یوسف کهن در ادامه خاطرات خود به جریان همان کاست میپردازد و اینکه نیمه شب آن را با مقامات مسئول در میان گذارده است و حتی آن را در پنجم دیماه 1356 با جمشید آموزگار نیز مطرح کرده است.[107]
اگرچه تاریخ مطرحشده یوسف کهن با اسناد ساواک منطبق نیست ولی به غیر از سخنرانی و سند ساواک مبنی بر اظهارات کافی در سال 1354، مطلبی که با موضوع یوسف کهن مطابق باشد، سخنرانی شهید مطهری در روز عاشورا مورخ 27 اسفند 1348 است که در آن مدعی شده بودند که «والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد»[108] و این مطلب در کتاب حماسه خمینی جلد دوم به مناسبت تحریفات عزاداری حضرت سیدالشهدا ذکر شده است.
به هر حال یوسف کهن با واکنش شدید خود، ساواک را با یک تصمیم مبنی بر تبعید سه ساله کافی به ایلام رهنمون شد و بدینترتیب روضهخوان برجسته ایران در دوره پهلوی نه به دلیل توهین به شاه و نه به دلیل احساس خطر برای اسلام، بلکه به دلیل بیان حقایق در مورد یهود و اسراییل، توسط سردمداران یهودی ایران، محکوم به تبعید شد؛[109] اگرچه کافی هم با گذراندن یک سال زمان تبعید با نامهنگاری[110] و تحریک خاص خود از تبعید بازگشت و کارهای خود را بر منوال گذشته تا زمان شهادت ادامه داد.
درگذشت کافی
دلایل بسیار قابل تأمل و زیادی وجود دارد که نمیگذارد یک ناظر بیطرف از نحوه درگذشت کافی به سادگی عبور کند و در واقع درگذشت کافی آنقدر که نحوه درگذشت او قابل تأمل است، برجسته و درنگپذیر نیست؛ و به همین دلیل باید به حوادث و وقایع منتهی به واقعه تصادف ماشین کافی اشارهای ولو مختصر داشته باشیم.
داستان از تحریم برپایی جشنهای نیمه شعبان آغاز میشود؛ زمانی که حضرت امام(ره) با اوجگیری جنایات پهلوی در آخرین سالهای حکومت خود، برپایی جشن و شادمانی را حسب روال گذشته مناسب ندیده و اعلام میدارند:
در حال حاضر ملت عزیز در عزای عزیزان خود نشسته. چگونه ممکن است کسی نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند؟ شادمانی بر روی اجساد به خون خفته فرزندان اسلام؟! ما که هنوز مادرهای داغدار جوانانمان سیاهپوشاند. ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامی هستیم. جشنی نداریم. ما که در هر فرصت مدارس و مساجد و دانشگاههایمان مورد هجوم مأمورین شاه است، چطور ممکن است چراغانی کنیم؟!... اکنون لازم است در این اعیادی که در سلطنت این دودمان ستمگر برای ملت ما عزا شده است، بدون هیچگونه تشریفات که نشانگر عید و شادمانی باشد، در تمام ایران، در مراکز عمومی مثل مساجد بزرگ اجتماعات عظیم به پا کنند و گویندگان شجاع محترم، مصایب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند.[111]
رهنمود امام(ره) در این برهه حساس با شکل و شیوه کاملاً متفاوت که امروزه از آن به عنوان مبارزه منفی یاد میشود، عدهای را متقاعد و تابع کرد و کافی در عین عشق فراوان به حضرت مهدی(عج) و ضرورت برپایی جشن به ویژه با توجه به جولان بهائیت در ایران آن زمان، بر این رهنمود راهبردی گردن نهاد و همچون عدهای دیگر چون حجتیهایها اقدام نکرد که هم در قبل و هم در بعد از انقلاب آزمونی بسیار بد و رسوا دادند. کافی در پاسخ به احضار صبح روز پنجشنبه سرهنگ ازغندی رئیس کلانتری محله و در مقابل سه راه پیشنهادی او از جمله:
- مثل هر سال چراغانی کنی یا مهدیه را تعطیل کنی و بسپاریش به مأموران ما که چراغانی کنند یا همین امروز از تهران بروی مشهد و نیمه شعبان اینجا نباشی.[112]
گزینه سوم را انتخاب کرد و همان روز در تبعیت از ولیامر خود، دست همسر و فرزندان خود را گرفت و با پژوی شخصی به سمت مشهد، راهی شد.
این اقدام کافی یعنی مخالفت صریح با خواست دستگاه حاکم؛ و این غیر قابل اغماض بود. آن هم در سالی که دیگر مماشات با انقلابیون و سردسته جریانهای مردمی و انقلابی بیش از این امکان ندارد. سیاست پهلوی در این برهه حساس همراهی ظاهری با افکار عمومی دنیا مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی است و از سوی دیگر خاموش ساختن غیر رسمی رهبران جریانساز نهضت. در این میان رهبران فکری فرهنگی از اولویت برخورد رژیم با آنها برخوردار هستند. در واقع در این زمان اضافه شدن افرادی بر فهرست مرگهای مشکوک همچون تختی، آلاحمد، شریعتی،[113] حاج آقا مصطفی و ربوده شدن امام موسی صدر بیدلیل و اتفاقی نیست.
و اما اتفاقاتی که بر این حدس و گمان میافزاید و منجر به اضافه کردن نام کافی به این سیاهه میشود از آن جمله است:
1. کافی با تجربه فراوان در سفرهای متعدد به شهرستانها و به ویژه مشهد همواره از هواپیما استفاده میکرد[114] و دلیلی وجود نداشت که در این فقره با توجه به مسافت راه و همراهی خانواده، این زحمت را متحمل شود.
2. راننده او به نام عنابستانی که با اصرار و وساطت دیگران دوباره به کار گمارده میشود،[115] در طول سفر و قبل از تصادف رفتار مشکوک و غیر قابل دفاعی دارد و سرعت غیر مطمئنه او از دلایل قطعی مبنی بر مشکوک بودن حادثه است. به ویژه اینکه پس از تصادف تاکنون هیچ ردی از او پیدا نیست[116] و کاملاً ناپدید شده است. و تعجبآور اینکه در روبهرو شدن با ماشین مقابل احتمال صدمه دیدن او قاعدتاً باید بیشتر باشد چرا که از لحاظ فنی راننده در یک رویارویی با خودروی مقابل ضربهپذیرتر است. ولی در جریان تصادف طرف کمک راننده به خودروی جلو اثبات کرده و مرحوم کافی صدمه میبیند.
3. از اتفاقات حین تصادف و پس از آن و انتقال مجروحین به بیمارستان هیچ گزارش قابل اتقانی وجود ندارد؛ به طوری که حتی این شایعه مطرح میشود که کافی را در آمبولانس به شهادت رساندهاند.[117]
4. حرکت شتابزده و غیر قابل توجیه دستگاه حاکمه در خلال تشییع در مشهد، انتقال به تهران و دوباره انتقال به مشهد و به خاک سپردن شبانه آن در مقبره خواجه ربیع آن هم با تدابیر ویژه، حس مردم در مشکوک بودن کل ماجرا را بیشتر و حساستر کرد و حتی بیطرفترین ناظران از میان مردم نیز نسبت به کل ماجرا دچار ابهام و سردرگمی شدند.
عروج شهادتگونه کافی در 42 سالگی تنها چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، هم مردم را مصمم به ادامه مسیر خود کرد و هم رژیم را با لرزش دوباره مواجه ساخت و هم نشاندهنده آسیب جدی در بدنه فکری و فرهنگی رژیم بود که این گونه نخبگان علمی و مذهبی آن قربانی مطامع صهیونی، بهائی و استبدادی میشوند.
آنکه یک عمر گفت مهدی جان داد در روز عید مهدی جان[118]
یک ارزیابی
بدون شک کمتر جریان و جنبشی بتوان پیدا کرد که در مسیر اسلام یا مبارزه تمام معیارهای اخلاقی، دینی و عقلانی را رعایت کند؛ یا اینکه تمام مخاطبین از شیوه و سیره مبارزه و مبارزان آن ابراز رضایت نمایند.
در مورد کافی و جریان او ارزیابیها و قضاوتهای متعدد و متنوعی صورت گرفت که پس از انقلاب منجر به انزوای آن در یک سطح نیز گردید و هم اکنون پس از نزدیک به 40 سال از آن جریان، بسته به شرایط زمانی نمیتوان برخی گفتارها، رویکردها و رفتارهای کافی را توجیه نمود و حتی برای استفاده از آن، نسخه امروزی پیچید. به عنوان مثال صراحت بیان علیه بزرگان برادران اهل سنت در حال حاضر به هیچ عنوان و بهانهای به ویژه از منابر و رسانههای رسمی و غیر رسمی ستوده و قابل دفاع نیست و معلوم نیست که کافی در آن زمان با چه منطق و شرایطی، این صراحت را داشتهاند.
صراحت کافی در مواجهه با قشر نسوان نیز، از ملاحظات مطرح در منابر ایشان بود تا جایی که در برخی موارد شکل اهانت به خود میگرفت؛ مثل جایی که از جهت علمی اثبات میکرد که چون وزن مغز زنان کمتر از مردان است، عقل آنها نیز به همین نسبت کم است.[119]
کافی در بیان مفاهیم اخلاقی و آسیبهای اجتماعی از جمله مصرف مشروبات الکلی، شیوع منکراتی همچون مراکز فحشا، صراحت عجیبی داشت که استفاده امروزی از نوارهای ایشان به ویژه برای خانوادهها را سخت مینماید.[120]
گذشته از این برخی مذهبیون و روشنفکران متدین نیز نسبت به نحوه برخورد کافی با برخی مقدسات، انتقادات سختی وارد میکردند. از جمله اینکه کافی خود را سگ حضرت مهدی(عج) خوانده و به آن افتخار میکند.[121]
در واقع صراحت کافی در بیان اعتقاد و احساس خود نسبت به مقدسات، پدیدههای اجتماعی و دشمنان و حتی یهود به حدی است که طرفداران او را از سایرین متمایز کرده و به عنوان یکی از مهمترین دلایل انزوای او پس از انقلاب ارزیابی میشود. در حالی که هیچ کس نسبت به اصالت یا اشتباه این مواضع سخن نمیگوید و تنها این انتقاد وارد است که مکان طرح این مباحث با این شفافیت شاید اینقدر صلاح نباشد.
به هر حال با تمام آسیبهای مطرح در خصوص پدیدهای به نام کافی، باید اذعان کرد که منبر کافی و عملکرد او فراتر از منبر و تأثیرگذاری او بر جوانان و مواضع او در قبال مسائل سیاسی اجتماعی روز در سطح داخلی و بینالمللی، در نوع خود بینظیر بود و جامعه اسلامی ایران با تمام ظرفیتها و زمینهها کمتر تجربهای در سطح و تعریف کافی ظرف 50 سال اخیر به خود دیده است. همچنین ویژگیهای مثالزدنی با تأثیرات ماندگار روحی، مثالی از کافی ساخته بود که جز با اخلاص و عشق به اهل بیت علیهمالسلام و اعتقاد و علاقه به راهی که میرفت حاصل نشود.
کافی نشان داد که در عین توجه به مسائل دینی و اعتقادی جامعه در سطح فردی و اجتماعی باید به عرصه بینالمللی توجه داشت و نسبت به خطرات بزرگی که جهان اسلام را همچون یهود تهدید میکند، حساس بود؛ یهودی که کافی در آن زمان به آن میتاخت واجد تمام شرایط صهیونیسم با تمام صفات منفی و مخرب آن بود؛ نه پیروان واقعی و راستین حضرت موسی علیهالسلام و انبیاء عزیز بنیاسراییل که خود قصههایشان را تعریف میکرد و چه بسا توسط صهیونیستهای همان زمان به قتل رسیدند و دل حضرت موسی علیهالسلام را با بهانهها و جنایتهای خود خون کردند و هم اکنون دل مسلمین را خون کرده، موجب ناامنی و خرابی جوامع اسلامی شدهاند.
لطفاً این سوتیترها به ترتیب در مقاله حاضر کار شوند:
این مقال بر آن است تا با مرور مختصری از زندگی، فعالیت، آثار وجودی و در نهایت شهادت کافی، به نحوه نگرش و برخوردش با یهود و صهیونیسم و موضوع فلسطین بپردازد
تحصیل 5 تا 6 ساله او خارج از ایران، زمینه آشنایی او با تحولات سیاسی- مذهبی جهان اسلام را فراهم میکند و او را علاقهمند به فعالیت برای شناسایی مشکلات مسلمین و تلاش جهت حل آن مینماید
او در سخنرانیهای خود نسبت به تحولات سیاسی، مذهبی و اجتماعی واکنش خاص خود را داشت و بارها بابت آن به زندان افتاد و آزاد شد و پس از تعهد دوباره بازداشت میشد
شیخ احمد کافی با تنها 42 سال سن، مصداق بارزی از یک روحانی و آخوند آگاه، فعال، مؤثر و مفید بود که بر دل بسیاری از مخاطبان خود حکومت میکرد
کافی یک تنه هم کمیته امداد بود، هم بهزیستی، هم هلال احمر و هم حتی بسیج و جهاد سازندگی و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر؛ وقتی هنوز هیچ کدام این نهادها تأسیس نشده بودند
کافی از مصادیق وعاظ و خطبایی بود که خط قرمزهای ابلاغشده ساواک را درنوردیده بود. دائم از اقدامات ضد دینی و غیر اسلامی رژیم در منبر سخن میراند. از شاه به بهانهها و اشکال مختلف انتقاد میکرد و بر او میتاخت و دائماً علیه یهود و صهیونیسم نیز با صراحت تمام موضعگیری میکرد
کافی همواره نسبت به علماء و مراجع احترام خاصی قائل بود و در دعاهای خود از آنها یاد میکرد و در این میان برای حضرت امام(ره) به عنوان یک مرجع دینی جایگاه والایی قائل بود و بر آن اعتقاد داشت
گریز کافی به نقش و عملکرد یهود در تاریخ اسلام و نسبت آنها با مسلمانان فراز مهمی از اظهارات کافی در مورد یهود و صهیونیسم را تشکیل میداد
در واقع کافی با بیان تاریخ به مصادیق و عملکرد یهود و اوضاع فعلی فلسطین میپردازد و آدرس امروزی از آموزه دیرینه آنها علیه دین و بشریت را ارایه میکند
کافی بدون داشتن امکان و ابزاری برای مقابله با صهیونیسم، وسیله تحریم کالاها و همکاری با صهیونیسم و بهائیان که هم اکنون در یک کالبد مشغول ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند را به عنوان راه چاره، مطرح و مکرر بر آن تأکید میکند.
کافی در کنار تحریم کالاهای اسراییلی و یهودی، از مسلمین میخواهد که با هم متحد باشند و به کمک مبارزان ضد اسراییلی بشتابند
موضع کافی در قبال یهود، اسراییل و صهیونیسم آنقدر صریح، شفاف و قاطع بود که در نهایت با واکنش یوسف کهن نماینده یهودیان در مجلس مواجه شد. او یکی از نوارهای کافی که به صراحت، موضع کافی در آن بیان شده بود را به ساواک تحویل داده و طی آن درخواستی مبنی بر برخورد با کافی مطرح کرده بود
روضهخوان برجسته ایران در دوره پهلوی نه به دلیل توهین به شاه و نه به دلیل احساس خطر برای اسلام، بلکه به دلیل بیان حقایق در مورد یهود و اسراییل، توسط سردمداران یهودی ایران، محکوم به تبعید شد
دلایل بسیار قابل تأمل و زیادی وجود دارد که نمیگذارد یک ناظر بیطرف از نحوه درگذشت کافی به سادگی عبور کند و در واقع درگذشت کافی آنقدر که نحوه درگذشت او قابل تأمل است، برجسته و درنگپذیر نیست
با تمام آسیبهای مطرح در خصوص پدیدهای به نام کافی، باید اذعان کرد که منبر کافی و عملکرد او فراتر از منبر و تأثیرگذاری او بر جوانان و مواضع او در قبال مسائل سیاسی اجتماعی روز در سطح داخلی و بینالمللی، در نوع خود بینظیر بود و جامعه اسلامی ایران با تمام ظرفیتها و زمینهها کمتر تجربهای در سطح و تعریف کافی ظرف 50 سال اخیر به خود دیده است./۸۴۱/د۱۰۱/س
علیرضا رضوی
منبع: فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، شماره ۵۱، بهار ۱۳۹۶
پی نوشت
[1]. دو عنوان کتاب مطرح در این عرصه: 1. واعظ شهیر؛ به روایت اسناد ساواک حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1383؛ 2. مهدی کافی، کافی واعظ شهیر، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
[2]. چهار حلقه CD از سخنرانیهای مرحوم کافی به نام نورالمنابر که توسط مؤسسه نورالزهرا تولید شده است، یکی از مهمترین منابع این تحقیق است که با مرور نزدیک به 120 سخنرانی از آن، مطالبی از متن به آن ارجاع میشود.
[3]. واعظ شهیر، همان، ص11.
[4]. همان.
[5]. همان، ص12.
[6]. همان، ص11.
[7]. همان، ص12.
[8]. همان.
[9]. همان. ص13.
[10]. همان.
[11]. «ثمره این ازدواج شش فرزند به نامهای: رضا، محسن، ملیحه، مهدی، هادی و سعیده است که فرزند دوم ایشان حجتالاسلام حاج شیخ محسن کافی در کسوت روحانیت و در حوزه علمیه قم به فعالیت مشغول است. لازم به ذکر است که حجتالاسلام کافی از ازدواج دوم خود نیز صاحب یک فرزند به نام مجتبی میباشد.» (همان).
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. مهدی کافی، همان، ص32.
[15]. محسن حسام مظاهری، کتاب کافی (روایت زندگی حجتالاسلام شیخ احمد کافی)، تهران، خیمه، 1394، ص74.
[16]. همان، ص77-75.
[17]. همان، ص47.
[18]. مهدی کافی، همان، ص89-29.
[19]. همان، ص143-142.
[20]. همان، ص91-37.
[21]. همان، ص11.
[22]. همان. ص8.
[23]. همان، ص10.
[24]. همان، ص11.
[25]. همان، ص12.
[26]. همان، ص13.
[27]. همان، ص14.
[28]. همان.
[29]. واعظ شهیر؛ به روایت اسناد ساواک، همان، ص13.
[30]. همان، ص14.
[31]. همان، ص15.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34].همان، ص17.
[35]. همان. ص16.
[36]. همان. ص18.
[37]. همان. ص20.
[38]. همان. ص21.
[39]. همان. ص23-21.
[40]. همان. ص24.
[41]. همان.
[42]. مهدی کافی، همان، ص47.
[43]. واعظ شهیر؛ به روایت اسناد ساواک، همان، ص25؛ - در اسناد ساواک آمده است نامبرده در بالا قبلاً هم دو مرتبه از طرف این اداره کل احضار و ضمن اظهار ندامت از گذشته خود قول همه گونه همکاری داده و حتی اخلاقاً تعهد سپرده چنانچه به منبر موافقت گردد، مستمعین را با اقدامات مترقیانه و اساسی کشور آشنا خواهد ساخت و در راه خدمت به شاهنشاه آریامهر و میهن گام برخواهد داشت. لکن عملاً مشاهده شده که به هیچ وجه پایبند به قول و تعهدات خود نبوده و همچنان به رویه ناصواب و خلاف مصالح ادامه میدهد. (محسن حسام مظاهری، همان، ص54-53)
[44]. همان، ص33.
[45]. همان.
[46]. همان، ص78.
[47]. واعظ شهیر، همان، ص65-64.
[48]. نورالمنابر، 4 نسخه CD از سخنرانیهای مرحوم کافی، مؤسسه نورالزهرا.
[49]. واعظ شهیر، همان، ص45-42.
[50]. محسن حسام مظاهری، همان، ص139.
[51]. واعظ شهیر، همان، ص13.
[52]. همان، ص27.
[53]. همان، ص28-27.
[54]. همان، ص14.
[55]. همان، ص15.
[56]. همان، ص25.
[57]. همان، ص34.
[58]. همان، ص15.
[59]. همان، ص34.
[60]. همان، ص26.
[61]. همان، ص26-27.
[62]. همان.
[63]. همان، ص89: این سخنرانی در 21/3/46 ایراد شده است و همزمان با جنگ 1967 موسوم به جنگ 6 روزه است و اتفاقاً کافی در این سخنرانی به یهودیان میتازد و خود را دشمن سرسخت یهودیان مینامد و اینکه هیچکس به اندازه یهود پیامبر را آزار نداده است.
[64]. همان، ص33.
[65]. محسن حسام مظاهری، همان، ص131. این اثر سال دیدار کافی با حضرت امام(ره) را 1354 ذکر میکند.
[66]. در 17 تیر 1358 حضرت امام طی یک سخنرانی به شرح بخشی از این اختلافات پرداخته. (همان، ص122)
[67]. همان، ص119.
[68]. همان، ص120.
[69]. مجلس اولین سالگرد در مهدیه برگزار شد. اما بدون سخنرانی فلسفی. هر چه جمعیت فراوان علاقهمندان کافی منتظر ماندند، خبری از فلسفی نشد. تماس گرفت و گفت طرفدارهای دکتر شریعتی تلفنی تهدیدم کردهاند که نیایم. (همان، ص156)
[70]. یعنی دقیقاً میانه 8 سال از اولین و دومین دیدار.
[71]. واعظ شهیر، همان، ص89.
[72]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک هفتم.
[73]. همان، CD دوم، ترک 10.
[74]. واعظ شهیر، همان، ص420.
[75]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک 18.
[76]. همان، CD سوم، ترک 14.
[77]. همان، ترک سوم.
[78]. واعظ شهیر، همان، ص376.
[79]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک هفتم.
[80]. همان.
[81]. واعظ شهیر، همان، ص87.
[82]. همان، ص88.
[83]. همان، ص87.
[84]. همان، ص88.
[85]. همان، ص147.
[86]. همان، ص330.
[87]. همان، ص342-341.
[88]. همان.
[89]. همان، ص347.
[90]. نورالمنابر، همان، CD چهارم، ترک 18.
[91]. همان، CD سوم، ترک 21.
[92]. همان، CD دوم، ترک 10.
[93]. همان، CD اول، ترک اول.
[94]. همان، ترک چهارم.
[95]. واعظ شهیر، همان، ص89.
[96]. همان، ص142.
[97]. همان، ص150.
[98]. همان، ص154.
[99]. همان، ص178.
[100]. همان، ص223-222.
[101]. همان، CD سوم، ترک سوم.
[102]. همان.
[103]. همان، CD اول، ترک دوم.
[104]. واعظ شهیر، همان، ص394.
[105]. همان.
[106]. گزارش و خاطرات فعالیتهای سیاسی و اجتماعی یوسف کهن، ایالات متحده، 1993، ص300.
[107]. همان.
[108]. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، صدرا، ج2. (ایشان در ادامه میفرمایند: والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم به خدا قسم ما غافل هستیم. والله قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است.)
[109]. واعظ شهیر، همان، ص403.
[110]. همان، ص421-420.
[111]. محسن حسام مظاهری، همان، ص142.
[112]. همان، ص144.
[113]. همان، ص146.
[114]. مهدی کافی، همان، ص117.
[115]. محسن حسام مظاهری، همان، ص144.
[116]. در باب مشکوک بودن این حادثه و راننده آن در کتاب کافی، ص148 میخوانیم: چند ساعت بعد از تصادف، مأموران پلیس، لاشه پژوی کافی را به کنار جاده منتقل میکنند. اما خبری از ریوی ارتشی نیست [که مستقیماً با سرعت فراوان به سمت ماشین کافی حرکت کرده بود] در گزارش پلیس راه مشهد، سرعت غیر مجاز و خوابآلودگی راننده کافی، علت سانحه اعلام میشود. بلافاصله عنابستانی را دستگیر میکنند و میبرند زندان قوچان و نمیگذارند کسی برود ملاقاتش. چند ماه بعد که هیجان انقلاب، در زندانها را میگشاید، عنابستانی هم از زندان فرار میکند. معلوم نمیشود به کجا. دیگر کسی ردپایی ازش پیدا نمیکند.
[117]. همان، ص146.
[118]. این قطعه شعر در همان زمان پس از این واقعه میان مردم پخش شد.
[119]. مجموعه CD چهار نسخهای نورالمنابر دربرگیرنده بیش از 120 سخنرانی از کافی، مؤسسه نورالزهرا.
[120]. واعظ شهیر، همان، ص370، 286، 236 و...
[121]. همان، ص161 و 167.